ما فراخوان شدهایم
دوست عزیزم جناب آقای دکتر جلایی پور، در یادداشتی نکته مورد نظر مرا پیرامون چرخش پنهان اصلاح طلبان ظاهراً انکار کردهاند اما در عمل بر آن صحنه گذاشتهاند. از نظر ایشان، اصلاح طلبان همواره بر این رای بودهاند که فرهنگ ایرانی از سه مرجع اسلامیت، ایرانیت و مدرنیت بهره برده و به همین جهت، هیچگاه ایرانیت را فروننهاده بودند. اما به نظر ایشان در دوره اصلاحات بیشتر بر روی دمکراسی و توسعه متمرکز بودند و اینک به دلیل ضرورت زمانه است که بر ملیتگرایی تاکید بیشتر کردهاند. به قول ایشان: «همه و از جمله اصلاح طلبان نگران ایران شدند و این نگرانی به معنای شیفت گفتمانی اصلاح طلبان از دموکراسی به ناسیونالیسم نبود، بلکه پاسخ به مساله روز بود». برای خواندن اصل یادداشت ایشان رجوع کنید به آدرس زیر:
@hamidrezajalaeipoor
خوب مگر مقصود از «چرخش» در گفتار چیست؟ مساله سخن جدی در یک گفتار سیاسی است. مساله این است که در مجموعه متکثر یک گفتار سیاسی، سخن جدی کدام است. وقتی سخن جدی یک گفتار از یکی به دیگری تغییر میکند به این اتفاق میگوییم چرخش. همه چرخشها هم در نتیجه مقتضیات زمان اتفاق میافتند.
آن روزها که در منظومه کلامی اصلاح طلبان، دمکراسی در اولویت قرار گرفت، همه اهتمام آنها تعیین رابطه میان دین و دمکراسی بود. همه محصولات فکری شان هم لاغر کردن دین بود برای گشودن جا برای دمکراسی. در اساس بر این عزم بودند که اسلام لطف کند به حریم خصوصی برود تا جا برای دمکراسی گشوده شود. اما من هیچگاه به یاد ندارم در باره نسبت میان ایرانیت ما با اسلام بحثی دراندازند یا حتی نسبت ملیت ما با نظم دمکراتیک. اصلاً پیرو پیشبرد پروژه دمکراسی، همه هویات جمعی را انکار میکردند. جامعه را یک هویت جعلی میپنداشتند. حال چگونه ایرانیت میتوانست موضوعیت پیدا کند؟
دکتر راست میگویند ضرورت زمانه ما را یکباره به سمت توجه به حیات ملی فراخوانده است. همه فراموش کرده بودیم قبل از اینکه مسلمان باشیم یا قبل از اینکه دمکراتیک باشیم، باید وجود داشته باشیم. وجود ما به منزله یک گروه با نام و نشان ملی، بر اصل مسلمانی یا نحو مسلمانی تقدم داشت. چنانکه بر الگوی دمکراتیک یا غیر دمکراتیک زندگی سیاسی ما. ایرانیت ما، چیزی در کنار اسلامیت یا مدرنیت ما نبود، بلکه ایرانیت ما، هستی فیزیکی و واقعی ما بود و هست. اسلامیت بخش مهمی از منظومه باورهای آن هستی فیزیکی است و مدرنیت ما مشغله و دغدغههای زندگی آن هستی در روزگار جدید. ایرانیت یک ایدئولوژی یا منظومه فکری و اعتقادی شبیه اسلامیت نیست. ناظر است به اصل یک موجودیت جمعی. این موجودیت جمعی، در گیرو دار برقراری نسبت است میان اسلامیتاش و مدرنیتاش.
مقصودم از هستی فیزیکی، شیئیت دادن به ملت نیست. صرفاً بهره گیری از یک استعاره برای اولویت بخشیدن به آن است نسبت به نظم دمکراتیک یا اعتقادات دینی. وقتی همه ما به بقاء خود و فرزندانمان در یک واحد سرزمینی فکر میکنیم، به هستی فیزیکی خود قبل آن از آنکه چه اعتقاداتی داریم عنایت نشان دادهایم. مساله آب در کشور، حیات و ممات جمعی ماست. توجه جمعی ما به وضعیت زیست محیطی این خاک، امکان پذیر نمیشود مگر آنکه تعلق خاطری به این سرزمین داشته باشیم. اندوه ما در خصوص مهاجرت گسترده جوانان نخبه کشور به خارج از این دیار، ناظر است به دغدغه ملی ما. قطع نظر از باورهای دینی یا مدرنیت ما.
اما توجه به ملیت، به هیچ روی چنانکه دکتر جلایی پور فرمودند، خصلت نژادپرستانه ندارد. ضرورت زمانه دوره رضاشاه البته طلب میکرد که ناسیونالیسم آن دوره خصلت نژآد پرستانه پیدا کند. ذهنیت تاریخی ما بخصوص ذهنیت اقوام ایرانی از ناسیونالیسم مملو از رعب ناشی از یک روایت نژادپرستانه از ناسیونالیسم است که همه تفاوتها را انکار میکند. اما امروز ضرورت زمانه ما را به سمت روایت دیگری از ناسیونالیسم چرخانده است. دکتر جلایی پور از ناسیونالیسم مدنی سخن میگویند که فی الواقع الگویی همساز با دمکراسی است. من از ناسیونالیسم سیاسی سخن میگویم که مقتضی شناسایی تفاوتهاست. شامل ممیزات ناسیونالیسم مدنی هست، اما چیزی افزون بر آن دارد. تنها محدود به محترم شمردن حقوق فردی و جمعی و قومی نیست، بلکه علاوه بر آن، هویتهای جمعی را در درون منظومه خود شناسایی میکند و تشخص آنها را میپذیرد.
من همچنان بر این باورم که یک چرخش روی داده است. البته این چرخش را اصلاح طلبان از سر تامل انجام ندادهاند و حاصل تصمیم اندیشیده آنها نیست. توجه به اصل موجودیت ما، یک ضرورت است که اصلاح طلبان را به ناگزیر به سمت خود فراخوان کرده است. این اتفاق فقط برای اصلاح طلبان نیز روی نداده بلکه یک اتفاق عمومی است. سپاه پاسداران هم وقتی قرار است حضور در سوریه را موجه کند، آن را در قالب یک گفتمان ناسیونالیستی جای میدهد و اعلام میکند برای دفاع از کیان ملی، ناگزیر است جایی بیرون از این جا بجنگد تا نیروهای داعش امنیت ملی را به مخاطره نیاندازند. اصل اساسی وفاق براندازان نیز مقوله ملیت و نجات کیان ملی است.
گفتارها در نتیجه تصمیم ما جا به جا نمیشوند، ما در نتیجه مقتضیات زمان در منظومههای گفتاری پرتاب میشویم. زمانه دگرگون میشود و ما به حسب فراخوانهای تازه در معرض مسئولیتهای تازه قرار میگیریم. همه ما فراخوان شدهایم به دیدن و به رسمیت شناختن یکدیگر به منزله هموطنان خود. همه فراخوان شدهایم به شناسایی در حاشیه ماندگان و نادیده گرفته شدگان این سالها. همه فراخوان شدهایم به شناسایی هر گروه و جمع و قومی که میخواهد در این سرزمین زندگی کند اما به سیاقی که خود میپسندد. ما فراخوان شدهایم به همدلی با آنها که روبروی ما و رقیب و معارض شناخته شدهاند اما هموطن ما به شمار میروند.
من البته از این چرخش استقبال میکنم. هنگامی که ایرانیت در کانون قرار میگیرد، اسلامیت و مدرنیت باید قبل از هر چیز، اثبات کنند برای تحکیم و تداوم و سلامت ایرانیت ما چه نقش و سهمی بر عهده دارند. اسلامیت باید علاوه بر همه ملاحظات درونیاش، به یک ملاحظه بیرونی هم توجه کند و آن شناسایی هر کس و هر جمع و جمعیتی است که در این واحد سرزمینی زندگی میکنند. اسلامیتی که سبب شود جمعی از ایرانیان به دلیل اعتقاد و سلوکشان از دایره بیرون پرتاب شوند و نادیده گرفته شوند، بر تن هستی ملی ما زخم زده است. بنابراین بر شاخه نشسته و بن خود را میبرد. چنانکه مدرنیتی هم که هویت فرهنگی ما را چنان ذوب کند که از ما، ذرههای تک افتاده و اتمیزه شده بسازد، تحقق آزادی و زندگی خردورزانه را ممتنع کرده است.
- ۹۷/۰۶/۲۱