زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

کام تلخ آیه الله

پنجشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۵، ۰۲:۳۱ ب.ظ

روحانیون، روشنفکران، هنرمندان، دانشمندان و ورزشکاران، گروه‌های مرجع مردمند. آنها اگر در قاب و نقش خود خوب بازی کنند، برای یک جامعه تولید الگو می‌کنند. جامعه را بسامان می‌کنند، تولید کننده ارزش‌های اخلاقی‌اند، نشانه‌های عینی خوب زندگی کردن هستند. آنها هم در سطح  نهادی منشاء اثرند و  هم در سطح روانشناسی فردی. نقس زندگی و معتبر بودن آنها، افراد را در درون باورمند، امیدوار، و خوش بین به چشم انداز زندگی بار می‌آورد.

ما در سال‌های پس از انقلاب، با دو ضایعه بزرگ مواجه شده‌ایم، اول الگوهایی که در نقش خود خوب بازی نکردند و با نفس زندگی خود مرجعیت یک گروه را خدشه دار کردند، دوم شیوع باورها و فلسفه‌هایی که مضمون آنها، بی اعتنایی به هر مرجعیت در زندگی فردی و جمعی بود. اتکا صرف به عقل و سلیقه و الگوی خودمختار زندگی، به ظاهر مبشر عقلانیت و آزادی در زندگی فردی بود، اما در عمل، به طرد مرجعیت‌ها و گسیختن زندگی اجتماعی و تهی سازی زندگی فردی انجامید.

زندگی مدرن، در میدان‌های متکثر جریان دارد. هر یک از گروه‌های مرجع دائر مدار یکی از این میادین هستند. دین و به اعتبار آن روحانیون در این میان، متمایزند. اول اینکه بیشترین دایره شمول از آن دین است. ورزش، هنر، فلسفه و تفکر، هر یک قلمروی خاص از حیات هر کس و در عین حال قلمرو محدودی از جمعیت را شامل می‌شود اما قلمرو حیات دینی بیش از همه گسترده است. گستره جمعیتی که در این میدان حضور دارند، از همه فراخ تر است. علاوه بر این برای فرد دین دار دین بیش از سایر میادین بازی، اثرگذار و نقش آفرین است.

اساساً دین همان جامعه است. به ویژه در جغرافیای ما. استواری میدان حیات دینی و نقش آفرینی خوب روحانیون، حیات اجتماعی را امکان پذیر می‌کند و به اعتبار استواری حیات اجتماعی، افراد از درونه و روانشناسی استواری بهره‌مندند. یک جامعه خاورمیانه‌ای، به شرط اعتبار دین، استوار است، پویاست و روانشناسی شخصیت‌ها، زنده و امیدوار و انسجام یافته.

تحرک و سرزندگی حیات سیاسی در دهه‌های چهل و پنجاه، به روحانیون اعتبار بیشتری بخشید. آنها به اعتبار روشنفکرانی که دین را در قلمرو حیات سیاسی مدرن معتبر کردند، بیش از حد معتبر شدند. به یکی از نقاط اتکاء جامعه در دشواری‌های زندگی در جهان جدید تبدیل شدند. مردم بر این باور شدند که دامن آنها به هیچ یک از آلودگی‌های دنیای جدید آلوده نیست. آنها معتبر شدند چنانکه روشنفکران وهنرمندان و روزشکاران و دانشمندان معتبر بودند.

روحانیون اما نقش خود را خوب بازی نکردند. پاسخگوی اعتماد مردم نبودند.

مساله محدود به این نبود که خوب بازی نکردند مساله مهم‌تر نقشی بود که در تخریب سایر مرجعیت‌های اجتماعی ایفا کردند. بنای آنها بر این بود که سایر مرجعیت‌های اجتماعی به شرط تبعیت از این مرجعیت اجازه مرجعیت دارند. بنابراین مرجعیت‌های دیگر را به طرق مختلف تخریب کردند.

ماجرای طرد و تخریب مرجعیت‌های اجتماعی یک سوی دیگر هم داشت. اندیشه‌هایی که تحت عنوان آزادی و مدرن شدن و عقلانیت و مهم‌تر از آن اندیشه‌هایی که به صفت پست مدرن شهرت دارند، از جناحی دیگر، مرجعیت ستیز شدند. آنها با قصد مبارزه با مرجعیت روحانیت، اصل مرجعیت اجتماعی را به پرسش گرفتند. منادی عقل و آزادی و انتخاب فردی شدند و تصور کردند که حاصل باورهای آنها، رشد نسلی خواهد شد که بر بنیاد عقل فردی خود انتخاب می‌کند و صورتی متناسب با خود از زندگی می‌سازد.

حاصل این وضعیت، جامعه امروز است که دستخوش گسیختگی درونی است. از حیث اجتماعی ناتوان است و از حیث فردی، سرگشته. بی آرمان، ناامید و افسرده. جامعه عقل متعارف خود برای تداوم زندگی را از دست داده است. بحران‌هایی که هر روز در سطح محیط زیست، در سطح حیات سیاسی و اجتماعی گریبانش را گرفته، از نشانه‌های این عقلانیت زدودگی است.

تجربه زندگی  نیز برای بسیاری فاقد محتوا، معنای عمیق و چشم‌انداز روشن است.

آیه الله موسوی اردبیلی یک روحانی درست کردار بود. تصویر عمومی از ایشان، مثبت بود. در بازار سخن و شایعات راست و دروغ، هیچ‌گاه انتساب ناشایستی به ایشان رواج پیدا نکرد. همگان از او تصویری وفادار به ارزش‌های بنیادین اخلاقی داشتند. سلیم و سالم و صادق به  نظر می‌رسید. این همه برای یک روحانی که در بالاترین مراجع سیاسی حضور داشته است، یک دستاورد نادر بود. اما به نظر می‌رسید در سال‌های آخر زندگی تصویر مثبتی از اوضاع و نقش خود نداشت.

خیال می‌کنم این تصویر تلخ و اندوهبار، از آگاهی ایشان به بد بازی کردن صنف‌ روحانیت و شخص خود ایشان نشات می‌گرفت. آخرین متنی که از ایشان در دست است، سخنرانی آخرین جلسه درس خارج فقه در سال 1391 است. متن این سخنرانی از دغدغه‌های شخصیتی حکایت دارد که چراغ عمر خود را رو به خاموشی می‌بیند. این سخنرانی از یک دل شکسته‌ حکایت دارد از کسی که به خود می‌اندیشد و از خود رضایت ندارد. به فرازی از آن توجه کنید:

.... به همه کسانی که زحمت کشیده‌اند عرض می‌کنم که ما خیر خواهانه پا در این راه گذاشتیم، اما شاید کوتاهی کردیم. شاید غفلت کرده‌‌ایم. اگر مشکلات و نارسایی‌هایی که هست به من مستند است، از همه عذرخواهی می‌کنم. ما دلمان می‌خواست و می‌خواهد که ملت ما سربلند باشند. اخلاق و ایمان در میان جامعه ما رونق داشته باشد. ملت ما خوب زندگی کنند. اگر بنده کاری کرده‌ام که نباید می‌کردم یا ترک فعلی کرده‌ام که باید انجام می‌دادم، از همه عذر می‌خواهم. از همه حلالیت می‌طلبم. من از طرف خودم حرف می‌زنم به دیگران کاری ندارم. من از کارهای کرده و نکرده خودم نگرانم. اگر همه ما درست عمل کرده بودیم وضع این نبود. ولی گمان می‌کنم همه ما، همه مسئولین از سابق تا کنون، باید از مردم عذرخواهی کنیم. ضرورت این کار البته برای مسئولینی که در لباس روحانیت‌اند بیشتر است.....

آیه الله از چه چیز اندوهگین بود؟ پاسخ به این سوال، البته اطلاعاتی نیاز دارد که نگارنده فاقد آن‌هاست. تلاش می‌کنم با ارجاع به همین سخنرانی به این سوال پاسخ دهم. مطابق با این متن، ایشان خود را شرمنده مردم می‌یافت و هراسناک آخرت. به این جهت که نگران ایمان و دین داری مردم و جوانان بود:

..... قصور و تقصیرها هم زیاد است. گاهی کارهایی می‌کنیم که موجب یاس و بدگمانی مردم شده است. امروز جوان‌های زیادی اعتماد و علاقه‌شان سست شده است. ایمان‌هایی در معرض خطر است. این‌ها تلفات سنگینی است که باید به جد گرفته شود. اگر رفتار من، گفتار من، اخلاق و منش من، کوتاهی من، تزلزلی در ایمان حتی یک نفر ایجاد کرده باشد، کافی است که خواب از چشمم ربوده شود.....

به نظر می‌رسد، ایشان در آخرین سال‌های عمر، از جریان و سرگذشتی که پشت سرگذاشته، چندان دلخوش نیست. این حسرت که در کلام موج می‌زند، عقل منصف و نیک اندیشی است که به خود منصفانه نظر می‌کند. به یاد اعتمادهای سنگین و پرمایه‌ای است که از سوی مردم متوجه آنها بوده است. گسیخته شدن این اعتمادها، اینک مثل فروافتادن ستون‌های خیمه‌‌ای که پیشتر برقرار بود، طعم تلخی به کام او می‌نشاند.

آیه الله در همین سخنرانی به نکته مهمی اشاره می‌کند. حلالیت طلبید و به سهم خود در بروز فاجعه اعتراف کرد و در عین حال از همه به ویژه از صنف خود خواستار شد که آنها نیز چنین کنند. در این جامعه مرجعیت زدوده، تنها اعتراف می‌تواند بستر ساز ظهور دوباره اعتماد و نقش آفرینی مرجعیت‌ها شود.

زندگی اجتماعی به شرط وجود مرجعیت‌های اجتماعی امکان تداوم دارد. باید در این جامعه از نو تخم مرجعیت کاشت. اما شرط موفقیت در این زمینه، صراحت، شجاعت و صداقتی است که در رسم اعتراف ظهور می‌کند.

آیه الله نیک اندیش، تلخ کام و اندوهگین اعتراف کرد. خداوند او را رحمت کند و پیروی از راه او را برای ما ممکن. 

  • محمد حواد غلامرضاکاشی