زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

ما در سویه خیر ایستاده‌ایم اما

شنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۰۶ ب.ظ

تن سیاست در عرصه جهانی یا داخلی، خونین و زخمی است. هر کجا که از تن سیاست خون می چکد، سیاست در چهره شرارت آمیزش نمودار شده است. اگر تحقیری هست، ستمی جاری است، طبقاتی نادیده گرفته می‌شوند، سرکوبی جریان دارد، سیاست در مقام شرارت آمیزش ظاهر شده است. اگر نمی‌خواهی تو نیز بخشی از آتش شرارت سیاسی باشی، در وجدان اخلاقی، در کلام و یا در عمل، باید در کنار ستم دیده بایستی. در کنار آن کس که شرارت روزگار، محو و نابود و تکیده و سرکوبش می‌کند. چرا که آنچه بیرون به منزله یک آتش شرارت بار زبانه می‌کشد، بخشی است از جدال شر و خیری که درون هر یک از ما جاری است.  

ترامپ سفارت خود را در بیت المقدس می‌گشاید. اسرائیل قانون اوشلیم واحد را تصویب می‌کند و حال این روزها شنیدیم که پارلمان اسرائیل قانون کشور یهودی را تصویب کرد که بر اساس آن، اسرائیل یک کشور تماماً یهودی است. دولت توسعه بخش‌های یهودی را به عنوان ارزش ملی در نظر گرفته، و آنرا تقویت کرده است.

فلسطین و فلسطینی‌ها رو به نابودی‌اند. قدرت در عرصه جهانی، به سمتی می‌رود که یک ملت تاریخی را محو و نابود کند. مقاومت فلسطینی‌ها، دیگر چندان پاسخگو نیست. آنها به یک مساله درجه چندم منطقه تبدیل شده‌اند و دیوارهای مرگ پیش چشم آنها بلندتر و نزدیک‌تر می‌شود.

آنها که در مقابل سیاست‌های جمهوری اسلامی مدعی‌اند، برای منافع ملی، باید با اسرائیل هم پیمان شد، فی الواقع ایستادن در سویه شرارت آمیز حیات جهانی را توصیه می‌کنند. آنها به صرف گفتن این سخن، بر شرارت سیاسی امروز می‌افزایند. وای به حال کسانی که در دل، تفوق اسرائیل را طلب می‌کنند، وای به حال کسانی که لبخند می زنند از سرکوب مردم فلسطین.

هر کجا که خونی از تن سیاست می چکد، باید ایستاد. باید به دفاع از کسی برخاست که تحت ظلم آشکار است. تنها به این شرط است که سیاست با حقیقت ملاقات می‌کند و تو در سویه خیر حیات سیاسی ایستاده‌ای.

باید در سویه خیر حیات سیاسی ایستاد. اما این سخن کافی نیست. باید درست بایستی. اندیشیده بایستی. جاهلانه و نیاندیشیده و عجولانه در سویه خیر ایستادن، خود گاهی تور فریب آتش شرارت است. می‌بینی در سویه خیر ایستاده‌ای اما به چهره شرارت بار سیاست مدد می‌رسانی.

در مقام داوری اخلاقی، اسرائیل و حامیان امریکای‌اش، پلیدترین صورت متصور شرارت دست کم در این منطقه از جهانند. اما الزاماً در انتخاب عمل سیاسی، آنکه رادیکال‌ترین موضع را اتخاذ می‌کند، الزاما بیش از همه در مقام کنش اخلاقی نایستاده است. در مقام عمل سیاسی، آنکس که تفنگ به دست می‌گیرد، جانش را به میدان می‌برد، لزوماً سرور و سالار خیراندیشان حیات سیاسی نیست. چه بسا آنکس که جانش را در کف گرفته، در میدان پرآشوب و پیچیده حیات سیاسی، فرصت‌های تازه‌ای برای سویه شر سیاست مهیا کرده باشد.

در میدان تنازع میان اسرائیل و فلسطینی‌ها، آنکس که تنها از مبارزه قهرآمیز با اسرائیل دفاع می‌کند، الزاماً اخلاقی‌ترین انتخاب سیاسی علیه اسرائیل اتخاذ نکرده است. نطفه اسرائیل در بحران و  جنگ منعقد شد، و در میدان بحران و جنگ نیز بارور و بارورتر می‌شود. خون گاهی همان آب حیات این نظام منحوس است. فلسطینی‌ها در این معادله باخته‌اند و هر روز بیشتر و بیشتر می بازند. در میدان خشونتی که پایانی ندارد، وجدان جهانی چندان برانگیخته نمی‌شود، یک طرف خشونت می‌کند و طرف دیگر واکنش نشان می‌دهد. گوش و چشم دنیا پر شده از تصاویر شهدای فلسطینی و در مقابل آثاری از تخریب و جراحت و مرگ شهروندان اسرائیلی. آنچه در این میان اما پیش می‌رود، گام هایی است که هر روز اسرائیل بر علیه حیات و هستی مردم فلسطین بر می‌دارد. جنگ و خون، همه چیز  را برای سردمداران کشور منحوس اسرائیل تسهیل کرده است.

کافی نیست در سویه خیر ایستاده باشی. باید درست بایستی. اندیشیده و منعطف و بازیگر. والا بازیچه دستان شرارت بار سیاست می‌شوی. فلسطین نیازمند پدری است که اجزاء پاشیده‌اش را منسجم کند. قدرت برانگیختن وجدان‌های اخلاقی در عرصه بین‌الملل داشته باشد. بتواند وجدان‌های عربی را دوباره سمت اسرائیل معطوف کند. نفس اینکه در این وضعیت، رهبران عربستان سعودی جرات کنند کنار اسرائیل بنشینند یک فاجعه عظیم است که قبل از همه مردم نگون بخت فلسطین هزینه آن را پرداخت می‌کنند.

ما در سویه خیر ایستاده‌ایم، اما نیاندیشیده و نابخرد. باید به خدا پناه ببریم از تداوم سیاست‌های موجود.


  • محمد حواد غلامرضاکاشی

رقص گلوله‌های خشم

دوشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۷، ۰۴:۵۶ ب.ظ

برای نسل جوان، حساسیت بیش از حد نظام در مقابل بی‌حجابی یا رقص دختران غیر قابل فهم است. واقعا در کوران این همه مشکلات، بازداشت یک دختر هفده ساله و بازجویی از او و انتشارش در تلویزیون چه معنایی دارد؟ در این میان واکنش منتقدان و رسانه‌های خارجی حائز اهمیت است. آن ها این رفتار را نشانه‌ی استبداد، جهل و تحقیر زنان به شمار می‌آورند.

فضاهای مجازی پر شده است از تصاویر و فیلم‌هایی که دختران در حمایت از آن دختر هفده ساله می‌رقصند. دختران می‌رقصند و می‌رقصند و می‌رقصند، و گویی می‌جنگند و می‌جنگند و می‌جنگند. می‌رقصند اما گویی صدای خشم‌آلود گلوله‌ای شنیده می‌شود. دختری که در مقابل یک مسجد می‌رقصد همزمان تیری شلیک می‌کند.

باید به صدای یکدیگر گوش داد. آن که بازداشت و بازجویی می‌کند نماینده‌ی بخش مهمی از طبقات متدین و سنتی جامعه ایران است. و آن که می‌رقصد نماینده‌ی بخش دیگری از جامعه. هیچ‌کدام از جامعه‌ی ملی حذف شدنی نیستند. آن که سرکوب می‌کند باید بداند چه چیز این همه خشم او را از رقص یک دختر هفده سال لبریز می‌کند. او نیز که در حمایت از آن دختر هفده ساله در مقابل یک مسجد می‌رقصد باید بداند چه چیز او را این چنین بر می‌انگیزد.

ما همه در یک قلمروی سرزمینی زندگی می‌کنیم، اما دو تصور از جمع خود داریم. هرکس درک از خود و زندگی شخصی‌اش را بر درکی از کل و جماعت کلی استوار کرده است. معجزه‌ی گفتگو گشودن امکان تامل بر جهان دیگری‌ست، قبل از آن که دست به قضاوت و خشونت بزنیم.

بازجوها نماینده‌ی بخش مهمی از متدین‌های سنتی هستند. آن‌ها امکان رستگاری شخصی خود را در وجود جماعتی می‌یابند که تابع ضوابط شریعت است. همه‌چیز، همه‌ی رفتارها و گفتارها، حتی نیات و مقاصد، تسلیم احکام متشرعانه است. حال از سر رضایت یا زور. آن‌ها فعلا از نعمت وجود دستگاه نظارت و سرکوب نظام بهره مندند. اگر نظام نباشد به هزار شیوه‌ی دیگر واکنش نشان خواهند داد. در جهان کنترل شده و ضابطه‌مند متشرعان، تن زنان بیش از هر چیز باید تحت نظات و کنترل باشد. هیچ چیز بیش از تن زنان این جهان استوار را از هم نمی‌پاشاند. تن بی‌مهار زنان بیش از هر چیزی قادر است استوانه‌های جهان مطلوب متشرعان را زیر و رو کند. اگر به اسناد تاریخی رجوع کنید متدین‌ها و روحانیون مسئله و مشکل خاصی با رژیم پهلوی نداشتند. مسئله‌ی مهمی که حساسیت آن‌ها را بر می‌انگیخت آزادی زنان و تن بی‌مهار آنان بود. هنوز هم که هنوز است بیشترین عامل همبستگی طبقات سنتی و متدین با هم و با نظام، حراست جامعه از تن بی‌مهار زنانه است. متدین‌های سنتی تداوم هستی جمعی و فردی خود را مشروط به تادیب تن زنان می‌داند. خدا به منزله‌ی مقدس‌ترین نام با عریانی تن زنان گویی از جهان شان رخت بر می‌بندد. شیطان بر همه جا مسلط می‌شود، شرارت زیر پوست‌هاشان رسوخ میکند و زندگی‌شان را تباه. بازجوها به نمایندگی از این طبقات بازجویی می‌کنند.

طبقات مدرن اما درکی دیگر از جماعت کلی دارند. اگر درک طبقات سنتی کلیت مردم را شامل می‌شود، آن‌ها به جماعتی محدودتر وابسته‌اند. به نظر آن‌ها من و طیفی که مثل من زندگی می کنند مرجعیت دارند. آن‌ها با دیگران در قلمرو سرزمینی کاری ندارند. نمی‌خواهند زحمتی برای دیگران فراهم کنند. متقابلا نمی‌خواهند دیگران هم برای آن ها زحمتی ایجاد کنند. آ‌ن‌ها اصولا به قلمرو سرزمینی فکر نمی‌کنند، گاهی به جماعتی در درون این قلمرو نظر دارند. و گاهی هم قلمرو نگاه و احساس‌شان به دوردست‌ها می‌رود، بیرون از این قلمرو سرزمینی. آن‌ها نمی‌توانند بفهمند چرا طبقات متدین سنتی این همه با نفرت و خشم به رفتار فردی آن ها نظر دارد.

دو تصور از جماعت در سطح ملی وجود دارد. برای کسانی قلمرو ملی یک قلمرو تک‌ساحتی ست. با سازمان‌دهی طراحی شده و نظم یافته. بیشترین هدف این سازمان دهی، تن زنانه است. حساسیت این ذهنیت در مراتبی بسیار پایین‌تر ممکن است متوجه فساد، ظلم، تبعیض و تحقیر در سطح اجتماعی شود. اما در تصور دیگر اصولا جماعتی در سطح عام و کلی وجود ندارد. هرکس هر طور بخواهد می‌تواند زندگی کند. هیچ‌کس متولی هیچ‌کس نیست. گوهر زندگی خرسندی و لذت فردی ست. در تقابل با جهان طبقات سنتی تن زنان بیش از هرچیز نشانه‌ی رهایی، آزادی و زندگی عاری از قیود بیرونی‌ست. بر بی‌مهاری تن زنان انبوهی از آرمان‌های فرو خفته تلنبار می‌شود: شادی، آزادی، رهایی، دموکراسی و رفاه.

میان این گروه‌ها و گروه‌های متدین سنتی، یک وجه مشترک هست: این‌ها نیز غیر از آزادی زنان چندان دلمشغول فساد و ظلم و تبعیض در سطح عمومی نیستند.

باید میزگردی ساخت و گفتگویی در انداخت. طبقات متدین و سنتی باید درباره‌ی اصالت جهان مطلوب خود بازاندیشی کنند. اگر تن زنان اعصاب‌شان را بیش از فساد و تبعیض و تحقیر و طرد اجتماعی می‌لرزاند با چه منطقی جهان خود را اخلاقی می‌پندارند؟ مومنی که با دیدن گیسوان یک زن فریاد می‌زند اما در مقابل آشکارترین صور فساد و چپاول منابع عمومی سکوت می‌کند باید از چیستی ایمان خود بپرسد. چرخش حساسیت‌ها از تن زنانه به مفاسد زندگی اجتماعی معنا و جهت تازه‌ای به دین خواهد بخشید. دیگر با روزگاری مواجه نخواهیم بود که بگویند تنها اختلاف یک نظام دینی چهل ساله با نظام پهلوی زنانی‌ست که به اجبار حجاب بر سر نهاده‌اند.

اما گروه‌های مدرن نیز باید در اصالت جهان مطلوب خود تردید کنند. شادی حق آنان است اما اگر قرار است شادی و رقص ابزار یک نزاع سیاسی باشد این میدان نزاع نتیجه‌ی نزاع را هم تعیین خواهد کرد. در حال حاضر میدان نزاعی که کانون‌اش تن زنانه است در دو سوی ماجرا مولد کینه‌های تلنبار شونده است. از یک سو حساسیت نسبت به تن زنانه را در طبقات سنتی بیشتر و بیشتر خواهد کرد و از سوی دیگر آزادی زنان در پوشش و شادی را به غلط شاهراه همه‌ی مشکلات جامعه نمودار خواهد کرد.

بیاییم از یک تکنیک تازه بهره بگیریم. که هر دو از آن غافل‌اند. و آن هم حجم فساد و تبعیض و تحقیر در عرصه‌ی عمومی‌ست، که زنان نیز در این ماجرا قربانیان بزرگ‌اند. تحمیل پوشش بر زنان نیز یکی از مصادیق آن است. مسئله، پیدا کردن راه ورود به یک گفتگوی ثمربخش است. طبقات سنتی و مدرن در پرتو توجه به حجم فسادها و تحقیرها و تبعیض ها بهتر می‌توانند یکدیگر را خطاب کنند و به وفاق برسند. در نقطه ی فرجامین این گفتگو قطعا با وضع تازه‌ای مواجه خواهیم شد. نه طبقات سنتی این همه جهان مطلوب خود را بر تادیب تن زنان استوار می‌کنند و نه زنان با رقص خود روبروی یک مکان مقدس به شکست رقیب می‌اندیشند.

زنان نباید سر آغاز شعله کشیدن کینه‌های تلنبار باشند. جهان زنانه، امید جامعه‌ای‌ست که جهان خشونت‌بار مذکر آن را به فساد کشیده است.


  • محمد حواد غلامرضاکاشی

قیام سیاست علیه زندگی

شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۷، ۱۲:۳۲ ب.ظ

انگار تندبادی در یک گوشه دریا، گردابی ساخته باشد. مردم می‌چرخند می‌چرخند و فریاد می‌زنند به نام دین، همه چیزمان را غارت کردند. این شعار، کم و بیش در دل بسیاری بود، کسانی در پچ پچ‌های روزانه با هم می‌گفتند، اما وقتی شعار می‌شود، فریاد می‌شود، و صحنه را اشغال می‌کند، داستانی تازه آغاز شده است. برای کسانی که در مدارج قدرت حاضرند، این شعار شنیدنی نیست. باید به آنها حق داد، باید وانمود کنند همه چیز رو به راه است. اما روشنفکران و تحلیل‌گران باید بشنوند. تحلیل کنند، اگر پیشینه اسلام‌گرایی دارند و از اسلام سیاسی شده هنوز هم دفاع می‌کنند باید پاسخگو باشند. من یکی از آنها هستم و فکر می‌کنم باید پاسخگو باشم. مردم می‌پرسند، شرمتان باد، به نام اسلام، دار و ندارمان را غارت کردید. راست هم می‌گویند، چه شد که چنین شد؟ چرا خرمشهری که با نام خونین شهر، اینهمه موجبات غرور ملی ما را فراهم می‌کرد، امروز زخمی و رنجور است. به زبان عربی هم شعار می‌دادند، این به اندوه ماجرا می‌افزود، گویی تمایلی ندارند با مردم در سطح ملی و عمومی سخن بگویند. خشم خود را با زبان خود می‌پرورند. آن کانون برآمدن غرور ملی ایرانیان، تمایلی ندارد با ایرانیان سخن بگوید. زندگی برای آنها در تباه‌ترین شکل خود ظاهر شده و ترجیح می‌دهند خود راهی برای تداوم آن بجویند.

برای  ما نسل نوجوان و جوان دهه پنجاه و شصت، دکتر شریعتی روایت‌گر معتبر اسلام‌گرایی بود. او در نسبت میان ملی‌گرایی و اسلام، بر اولویت ملیت بر اسلام تاکید داشت. عقیده داشت ما به اعتبار ملیت‌مان است که هستیم، اما اسلام عقیده ماست. روزی این عقیده را نداشتیم، بعدها مسلمان شدیم. ما بودیم و مسلمان شدیم. مسلمان بودن ما، بر هستی ما استوار است، نه به عکس.

به نظرم توجه به این نکته ساده و بدیهی، پاسخگوی بسیاری از مشکلات امروز است. در سال‌های اول پس از پیروزی، از اسلام و ملی‌گرایی، دو روایت ایدئولوژیک ساخته بودند. بعد از ما می‌خواستند انتخاب کنیم. اسلام را یا ملیت را. به نحو مبتذلی می‌پرسیدند خدا را می‌پرستید یا ایرانیت را. خوب معلوم بود در آن فضای گرم هژمونی باورهای دینی، همه پاسخ می‌دادیم خدا را. مساله بسیار حیاتی بود و ما به نحو مبتذلی آن را حل و فصل کردیم.

اسلام عقیده ما بود و هنوز هم هست. اما هستی و حیات ما بر مسلمان بودن ما تقدم داشت. شنیده‌ایم که زندگی عقیده است و جهاد در راه آن. این باوری است که فرد را بزرگ می‌کند، و چه بسا او را به قهرمانی چون امام حسین تبدیل می‌کند. اما ما این باور را که یک انتخاب شخصی است، قاعده زندگی اجتماعی و عمومی یک ملت انگاشتیم. زندگی برای یک قوم و ملت، عقیده و جهاد در راه آن نیست. چنانکه گویی در خدمت عقیده‌اش می‌زید. برای یک ملت، زندگی زندگی است و عقیده آنی است که به زندگی غنا می‌بخشد، معنا عطا می‌کند، در هر دوران، امکان فهم و تحول فراهم می‌کند. موجب آرامش و همزیستی در سطح عمومی می‌شود. فرد ممکن است شهادت را اختیار کند، اما با هیچ منطقی مردم قرار نیست شهادت را بر زندگی ترجیح دهند. مردم رواست و درست است که عقیده‌ای را اختیار کنند که به زندگی‌شان و نحو آزادانه و عادلانه زندگی اجتماعی‌شان مدد کند.

با تقدم اسلام بر ملی گرایی، فی‌الواقع هستی ما بر عقیده استوار شد نه به عکس. هستی و زندگی مردم فرع بر پاسخ به این سوال قرار گرفت که اسلام چه می‌گوید و حکم اسلام چیست.

ماجرا ماجرای دین نبود. ماجرای قیام سیاست علیه زندگی بود. سیاستی که به ارزش‌های زندگی جمعی نظیر عدالت و آزادی و صلح بی اعتناست، و روا می‌داند تا گروه‌ها و طبقاتی بر صدر بنشینند و به تدریج راه‌های زندگی را برای اکثریتی از مردم مسدود کنند. شعار مردم خوزستان امروز قیام زندگی علیه سیاست است. همه شعارها و ارزش‌های جاری در صحنه رسمی سیاست را به باد حمله می‌گیرد و همه چیز را ابزار انهدام زندگی اش قلمداد می‌کند.

ملیت را مقدمه عقیده پنداشتن، به معنای دفاع از یک ایدئولوژی بر ایدئولوژی دیگر نیست. به معنای دفاع از سیاست مدافع زندگی است. سیاستی که زندگی را کمال می‌بخشد، فربه و ارزشمند می‌کند، و به جای بردن زندگی به آوردگاه مرگ، آن را روز به روز معنادارتر و سرزنده‌تر می‌کند.

امروز در مقابل سیاستی که علیه زندگی قیام کرده، با زندگی قیام کرده علیه سیاست مواجهیم. راهی برای خروج نیست مگر آنکه بپذیریم حل این منازعه با تمسک به سیاست در خدمت زندگی امکان پذیر است. اسلام‌گرایی بقاء خود را در خدمتگذاری به فربهی و بهروزی یک ملت تاریخی خواهد یافت. باید توبه کند از پیشینه‌ای که اسلام را بر حیات و زندگی و بقاء یک ملت تفوق داد.


  • محمد حواد غلامرضاکاشی

هیزم‌های آماده اشتعال

چهارشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۷، ۰۱:۳۷ ب.ظ

سخنگوی دولت از ایرانیان خارج از کشور می‌خواهد دلارهای خود را به داخل کشور بیاورند و مردم در داخل هم به جای تبدیل کردن اموال خود به دلار، ارزهای خارجی خود را به بازار بیاورند. مردم اما می‌خندند، خنده‌ای که خشم و تمسخر در آن توام شده است. سخنگوی دولت خیال می‌کند، در نقطه تلاقی وحدت اخلاقی مردم و دولت نشسته است و آنها را به وظایفشان فراخوان می‌کند. مثل اینکه سال‌هاست از خواب بیدار نشده است. مردم به دولت کمکی نمی‌کنند، بنابراین دولت ناچار است به بدنه خود بچسبد. برنامه خوبی هم اگر به مغز کارشناسانش خطور کند، بدنه فوق العاده فاسد بوروکراسی منابع آن را بین خود یا بین محافل ذینفوذ تقسیم می‌کنند و صلواتی به روح اموات می‌فرستند. بدنه دولت هم یک کل همآهنگ اخلاقی نیست. هر پاره‌اش به سویی کشیده شده است و هر فردی که پشت هر میز است، سودایی برای خود دارد. خیابان‌های شهر شلوغ است. معترضان می‌خواهند دولت فکری بکند برای مشکلاتی که زندگی معمولی و روزمره را غیر ممکن کرده است. اما هر صنفی از معترضان به فکر مساله خاص خود است، چنین است که نیروی معترضان به یک امکان سیاسی موثر تبدیل نمی‌شود. در این یکی دو روز در بازار تهران، آنها که اعتصاب کرده بودند مغازه‌‌‌های دیگر را با شیوه‌های مختلف تهدید می‌کردند که به اعتصاب بپیوندند اما نمی‌پیوستند. کشور پر است از موقعیت‌های اعتراض، اما اعتراض کنندگان نمی‌توانند به یک نیروی موثر سیاسی برای فشار به حکومت تبدیل شوند. آنها نمی‌توانند تقاضاهای متفاوت خود را به یک نیروی همبسته سیاسی تبدیل کنند. بیچاره نیروهای خارج از کشور که فکر می‌کنند از اخبار ناآرامی‌های روزمره در کشور، تنوری برای آنها گرم می‌شود.

امروز در این کشور، هیزم‌های آماده اشتعال زیادند، اما از آنها هیچ تنوری برای هیچ‌کس گرم نمی‌شود. منظور از گرم شدن تنور، تبدیل شدن اراده و خواست دولت به یک اراده موثر برای تغییر اوضاع، یا تولید یک اراده جمعی موثر برای فشار آوردن به دولت است.

فقط یک خطر در این میان هست. مردمی که قادر نیستند اعمال اراده موثری پیدا کنند، خشمگین شوند و دست به خشونت‌های کور و بی هدف بزنند و متولیان امور هم زبان به تهدید و اعدام باز کنند. فعلا رئیس قوه قضائیه در این زمینه پیشقدم شده است.

همه از هم می‌پرسند اوضاع به چه سمتی می‌رود؟ واقع این است که این اوضاع سمت و سویی ندارد. ما با ریزش تدریجی همه چیز دست به گریبانیم. دولت و مردم، پوزیسیون و اپوزیسیون، اصلاح طلب و برانداز، سرکوبگر و معترض، همه در کار و هدف خود بازمانده‌اند.

تنها اقتدار ارزش‌های اخلاقی است که به قانون اعتبار می‌بخشد بوروکرات را به یاد وظایفی می‌اندازد که بابت موقعیت شغلی‌اش بر دوش دارد، متولیان سیاسی کشور را به یاد وظایف کلی و ملی‌شان می‌اندازد، مردم معترض را به ضرورت گذر از مساله خاص صنفی و هم صدایی با دیگر معترضان، صدای اپوزیسیون اصلاح طلب و برانداز را به یک صدای سیاسی تبدیل می‌کند و حتی به اعتبار ارزش‌های اخلاقی است که یک نیروی سرکوبگر، به وظیفه خود برای اعاده نظم توجه می‌کند و از فرمانده خود تبعیت می‌کند. بدون وجود امکانی برای فهم و ارزشیابی اخلاقی اوضاع، هیچ تنوری برای هیچ کس گرم شدنی نیست. تنها زوال و فروریزی تدریجی است که همه چیز را تهدید می‌کند.

اینجا در این فضای بی هنجار، اکثر مردم قربانیان این فضای آشوبند، البته گروهی طمع کرده‌اند به صید ماهیان گوشتی. اعم از آنها که قصد کرده‌اند به سقوط دولت و استقرار نظامیان، تا کسانی که خارج از مرزها، چشم دوخته‌اند به ترامپ و امیدبسته‌اند به روزی که همه موتورها اینجا خاموش شود.

همه مراجع احیای وجدان‌های اخلاقی را باید فراخوان کرد. این وظیفه روشنفکران است. اگر خدا و امام علی به فریادمان می‌رسند، دریغ نکنید، اگر منطق ارزش‌های اخلاقی مدرن راهی می‌گشایند، تعجیل کنید، اگر می‌توان ارزش‌های ملی را زنده کرد، عجله کنید. هر کجا و برای هر گروهی، به نحوی باید نشان داد که صرف اندیشیدن به مقتضیات بقاء همه چیز را خراب‌تر از این می‌کند که هست. باز هم باید معلوم کرد، مظلوم کیست، ظالم کیست، چه چیز مصداق چپاول هستی مردم است، زندگی خوب به چه معناست، چگونه زندگی در نتیجه انتخاب‌های تک تک ما، تباه می‌شود. زندگی اجتماعی، چه مقتضیات اخلاقی دارد.

روشنفکر هم باید به وظیفه خود عمل کند. وظیفه روشنفکر سیاست گذاری و تصمیم‌گیری در باره امور تخصصی نیست. روشنفکران با تکیه بر نیروی اخلاقی زبان می‌توانند در این آشفتگی‌ها، میانجی تبدیل همه چیز به منطق سیاسی زندگی مشترک شوند. اعم از آنکه بخواهند جایگاه اخلاقی را به حکومت نشان دهند یا میانجی تبدیل اعتراضات بی ساختار به اعتراضات موثر سیاسی باشند.

@javadkashi


  • محمد حواد غلامرضاکاشی