زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

خدا را از معرکه بیرون ببرید

پنجشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۱۸ ق.ظ

ورود زنان به ورزشگاه‌ها مانع شرعی داشت. روحانیون و برخی مراجع تقلید چنین نظری داشتند. اما پس از خودسوزی سحر خدایاری، دولت اعلام کرد زمینه ورود زنان به ورزشگاه‌ها فراهم خواهد شد. روحانیون اما تا این لحظه اظهار نظری نکرده‌اند. معلوم نیست ممنوعیت‌های شرعی چه شد؟

مرگ دلخراش آن دختر جوان چیزی را جا به جا کرد.

جمهوری اسلامی بر یک دوگانه سازی بنیادی در عرصه‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تکیه کرده است: یک سو خواست خداوند است و سوی دیگر امیال و تمنیات سبکسرانه مردم. فرض بر این بوده که برخی از گروه‌های اجتماعی بخصوص جوانان، مطالباتی دارند که ریشه در میل به گناه و هنجارشکنی دارد. اما خواست خداوند که در احکام شرعی تجلی کرده، محدودیت‌هایی دارد و دولت اسلامی وظیفه دارد مانع از بروز و ظهور آن هنجارشکنی‌ها و سبکسری‌ها شود. میل باید در محدوده‌ای ظهور کند که خداوند اجازه می‌دهد.

خودسوزی یک دختر جوان اما این الگوی فهم را با یک پرسش بزرگ مواجه کرد: چگونه دختری که جز به لذت و امیال نمی‌اندیشد، در مقابل ممنوعیت و فشار، مرگ را بر ادامه زندگی ترجیح داد؟ حتماً ماجرا بیش از صرف میل و لذت سبکسرانه است. چیزی هست که از دوگانه خواست خدا و امیال سبکسرانه بیرون است. یکباره آنچه نام هوسبازی و سبکسری داشت، با مرگ غم انگیز آن دختر بی نام ‌شد. دیگر نمی‌توان آن را سبک شمرد و تحقیر کرد.

آنچه هنوز نامی ندارد، دوگانه پیشین را در هم ریخت. دیگر سخن از رویاوریی خواست خدا با امیال سبکسرانه نیست. سخن از رویارویی خواست خدا با چیزی است که ممکن است مردم را از زندگی رویگردان کند. اگر چنین باشد روحانیون ضروری است به سرعت خدا را از معرکه بیرون ببرند و اعلام کنند آنچه گفته‌اند ربطی به خداوند ندارد. خود گناه را به گردن بگیرند و آبروی دین را بخرند. اگر چنین نکنند مردم را به خود وانهاده‌اند تا در باره خداوند و صفات او بازاندیشی کنند. دیگر باور نکنند دین و احکام دینی نسبتی دارد با فطرت‌های انسانی و وجدان و عقول طبیعی آدمیان. آنگاه آنها که متولی دین خدا شده‌اند، عاملان مرگ خدا در قلوب و روح مردمند.

ماجرا بسیار فراتر از داستان حضور زنان و دختران در ورزشگاه‌هاست. قلمروهای گسترده‌ دیگری هم هست که خداوند رویاروی خواست‌ مردم قرار داده شده است. مهم‌ترین آن عرصه سیاست است. آنکه در یک مسجد از یک روحانی حکم خدا را می‌شنود با میل و رغبت آن را می‌پذیرد. وقتی تن به محدودیت‌های شرعی می‌دهد احساس آزادگی و رستگاری می‌کند. اما وقتی همان احکام در عرصه عمومی به اجرا در می‌آیند، حکم خدا، تبدیل به قاعده تحقیر و طرد و نادیده گرفته شدگی و سرکوب می‌شود. مومنی که حکم یک فقیه را در عرصه خصوصی نقض می‌کند احساس گناه می‌کند، اما وقتی همان حکم به یک قاعده در عرصه عمومی تبدیل ‌شود، داستان دیگری در میان است. مردم تخطی می‌کنند و از تخطی خود احساس پیروزی و فتح می‌کنند. مردم تلاش می‌کنند آن حکم را براندازند و اگر نتوانستند، احساس تحقیر شدگی و طرد می‌کنند. روح تحقیر شده، احساس نمی‌کند انسان است. احساس بردگی می‌کند. علیه آنها که او را به بردگی گرفته‌اند احساس کینه می‌کند. اگر کاری از دستش برنیامد، چه بسا مرگ را بر زندگی ترجیح می‌دهد.

صد آه و افسوس که سحر خدایاری از میان ما رفت. اما وای بر متولیان دین اگر درسی از این وقایع نگیرند.

  • محمد حواد غلامرضاکاشی

نامی که به ننگ می‌آلایند

سه شنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۸، ۰۱:۱۰ ب.ظ

از احکام اخیر قضایی دلم گرفت. دلم برای یک مجلس واقعی سوگ تنگ شد. من روح آزادی و عدالت را تنها در مجالس سوگ پیدا کرده‌ام. آنجا اگر به حال بدبختی‌های شخصی‌ات هم گریه کنی، فرشتگان عدالت و آزادی نوازشت می‌کنند. آزادی و عدالت با شکست بیشتر خو کرده‌اند. آنها در سوگ ناشی از شکست، چهره راستین خود را بازمی‌یابند. اما چرا در مجالس سوگ؟ ‌

آزادی و عدالت خاطره خوبی از یادمان‌های پیروزی و فتح ندارند. آنجا همیشه پوست از تنشان کنده‌اند و بر کالبد قدرت کشیده‌اند چندانکه گویی آزادی و عدالت‌اند که می‌رقصند. آنها زینت المجالس قدرت شده‌اند. نامشان را به ننگ آلوده‌اند. البته منفعل نبودند بازیگری هم کرده‌اند. همیشه لباس گشادی بودند چندانکه در چشم به هم زدنی قدرت را عریان رها کرده‌اند تا موضوع خشم، مضحکه و طنز قرار گیرد. اما چیزی از این واقعیت نکاسته که آژادی و عدالت همیشه لکه دار و آلوده شدند. خود را از دست داده‌اند. روح سرگردانی شده‌اند و در مجالس سوگ امکانی برای تماشای خود می‌یابند. هر آنجایی که بر فقدان و از دست دادنی گریه می‌کنند.

سوگ وقتی سوگ است، ناله از نیستی و کاستی است. در ناله از نیستی و فقدان، جایی برای دروغ نیست. سخن از دارایی و بهره مندی نیست، تا مدعیان فراوان باشند و کسی بر کسانی فخر بفروشد. سخن از فقدان است. در فقدان همه با هم برابر می‌شوند. سوگ واقعی همانقدر که جمعی است، فردی هم هست. پر از رنگ‌های گوناگون است. به هر گوشه یک مجلس سوگواری واقعی که بروید، خبری است. در هر دل و اندام و رفتاری داستانی است جدا از دیگران. از پایین می‌جوشد و هر لحظه نوایی و داستانی و جهتی تازه می‌یابد. سکوت به اندازه صدا، ایفای نقش می‌کند. سوگ گاهی عمق خود را در یک سکوت جمعی معنا دار می‌یابد. آداب شکن است، قواعد سلسله مراتبی را به هم می‌ریزد. میانداری مجالس سوگواری، جا به جا می‌شود. وقتی حقیقتاً زحمی وجود دارد. بالا و پایین‌ها را به هم می‌ریزد. کانون‌ها ساخته و ویران می‌شوند. عدالت و آزادی اینجا در مجالس سوگ است که خود را به یاد می‌آورند.

با این نگاه می‌توان تحول مجالس سوگواری طی دهه‌های اخیر را تحلیل کرد. قصد کرده‌اند این تنها امکان پناه آوری روج سرگشته عدالت و آزادی را از آنها بگیرند. خبری از سکوت نیست. بیشتر صداست تا جماعت. صدای سنج و طبل و فریاد بلندگوهاست. شام و شربت و چای و تماشا. پر از تحرک و جنب و جوش است مبادا تامل و سکونی در گوشه‌ای حاصل شود و کسی بر دشواری‌های شخصی‌اش بگرید. گویی صدای مهیب سنج و بلندگوها، کوچه به کوچه در تعقیب هر سوگواری است که در دل به عزایی می‌نالد. در تعقیب آنکه مبادا سوگوارانی حسابشان را جدا کنند و به نام و صدا و اندوه عمیق درونی خود بنالند. عجبا، مجالس سوگواری همه تلاش و اهتمام خود را نهاده‌اند مبادا سوگی در میان باشد. همه سوگ زدایی می‌کنند به نام سوگواری. باید سوگواری را هر کجا خانه کرد از میان برد مبادا آن دو سرگشته دوباره پیدا شوند آنگاه آنکه در مجالس به نام عدالت می‌رقصد رسوا خواهد شد و آنکه به نام آزادی، مضحکه خلق.

  • محمد حواد غلامرضاکاشی

مردم خیس می‌شوند

سه شنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۸، ۱۱:۰۸ ق.ظ

ما خوب یاد گرفته‌ایم چگونه خود را همیشه تکرار کنیم. در مقابل تجربه مقاومت می‌کنیم، تا ویرانمان نکند. تلاش می‌کنیم تجربه‌ها را چنان مصادره کنیم که خود دست نخورده و ترک برنداشته بر جا بماند. اگر هم ترک برداست، سعی می‌کنیم به آن بی اعتنا بمانیم، باشد تا در یک تجربه موافق دیگر، آن را جبران کنیم.

هنوز نمی‌توان در باره مذاکرات احتمالی ایران و آمریکا قضاوت کرد. اما تا همین‌ جا می‌توان تجربه ماه‌های گذشته را مرور کرد. آن را یک تجربه پیش روی همگان بر شمرد، و از هر کس خواست نسبت به موضع گیری‌های خود بازاندیشی کند، و به جای تکرار خود، خود را بازآفرینی کند.

وقتی ترامپ از برجام خارج شد، سه صدای بلند طنین انداز شد. اول صدای براندازان بود. تصورشان این بود که دیگر کار تمام است و نشستند و به بعد از جمهوری اسلامی اندیشیدند. دوم صدای برخی از چهره‌های اصلاح طلب بود، آنها توصیه کردند اگر آب دست مسئولان است زمین بگذارند و به شتاب به مذاکره با ترامپ تن در دهند. صدای سوم صدای اصولگرایان تندرو بود. آنها از مقاومت تمام عیار سخن گفتند. گفتند آمریکا به زودی در مقابل قدرت عظیم ایران عقب نشینی خواهد کرد و ایران را در آستانه یک پیروزی بزرگ بر همه قدرت‌های جهان و منطقه دانستند.

اگر مذاکراتی در جریان باشد، احتمالاً این هر سه صدا تلاش می‌کنند خود را از زیر بار این اتفاق خشک و سالم و ترک برنداشته بیرون بیاورند. براندازان سکوت می‌کنند، اما در دل امید می‌اندوزند که مذاکرات شکست بخورد و آنها دوباره بر طبل و سنج گذشته بکوبند. اصلاح طلب‌ها احتمالاً مدعی خواهند شد از اول درست می‌گفتند و شروع مذاکرات نشانه صدق ادعاهای آنان است. جناح مقابل را متهم می‌کنند که برای کشور هزینه بیهوده ساختند. اما اصولگرایان تند رو، مذاکره را بیهوده قلمداد می‌کنند، در دل امید می‌برند کار به جایی نرسد و حتی اگر دستشان رسید اختلال هم می‌کنند.

به این ترتیب رویداد نابهنگام و غیر منتظره مذاکره میان ایران و آمریکا، تجربه‌ای خواهد بود که هیچ کس خود را به آب آن نمی‌زند. هر کس خود را تکرار می‌کند یکی با تاکید بر اهمیت آن، و دیگری با انکارش. اگر مذاکره‌ای میان ایران و آمریکا جریان پیدا کند، براندازان باید تصدیق کنند، نظام بیش از آنچه فکر می‌کنند قدرت بازیگری در دوره‌های بحرانی دارد. می‌تواند با تکیه بر ریشه‌های اجتماعی و تمهیدات منطقه‌ای بیش از آنچه فکر می‌کنند ایستادگی کند. آمریکا هم در اعمال قدرت محدودیت دارد و هر چه بخواهد قادر به انجامش نیست. اصلاح طلبان باید تصدیق کنند سیاست منحصر به گفتگو نیست. سویه جدالی سیاست را نباید فراموش کرد و سویه جدالی، نیازمند اعمال قدرت، بازیگری درست و مقاومت معقول است. اصولگرایان تندرو هم باید بیاموزند هیچ قدرتی نامحدود نیست، و اعمال قدرت بدون توجه به محدودیت‌هایش، خنجر به پشت خود فروکردن است.

ماجرای ما و آمریکا بعد از برجام، یک رویداد بزرگ سیاسی است. اما این تجربه به شرطی به یک تجربه پربرکت جمعی تبدیل خواهد شد که هر یک از بازیگران دامن خود را به تجربه بیالاید، خیس شود و خود را بازآفرینی کند. ظرفیت بازآفرینی را هنگامی می‌توان افزایش داد که بازیگران از خیال تحقق یک هدف بزرگ در زمان کوتاه دست بردارند. برانداختن جمهوری اسلامی برای براندازان، تحقق بخشیدن به یک دمکراسی تمام عیار برای اصلاح طلبان و به کار آوردن یک رژیم تماماً انقلابی یا تماماً اسلامی، برای اصولگرایان تندرو، اهداف به ظاهر بزرگ است. اما هر کدام با علم اهداف بزرگ، در صدد جا به جایی مردان قدرتی به جای مردان دیگر قدرتند. همه در به حساب نیاوردن مردم هم داستان خواهند بود. همه هم داستانند در تبدیل سیاست به چرخیدن در بر همان پاشنه پیشین. همه با فریاد تغییرات بزرگ، به تداوم یک منطق تکرار شونده کمک می‌کنند.

مردان سیاست ایرانی، به ندرت دست به چنین بازاندیشی‌هایی می‌زنند. همه خود را تکرار می‌کنند. اما مردم اینچنین نیستند. مردم خوب در آب تجربه‌ها خیس می‌شوند. حافظه‌هاشان فعال است. فاصله میان مفاهیم تکرار شونده و واقعیت‌های سترگ را مشاهده می‌کنند. نمی‌توانند تجربه‌های زیسته خود را خوب بیان کنند. اما می‌دانند که در رسانه‌ها، حرف‌های مفت بسیار است. سخن متفاوتی نمی‌سازند، اما به سخن‌های موجود هم بی اعتنایی می‌کنند. این راز و رمز فاصله میان مردم و صحنه متعارف سیاسی در ایران امروز است.

اگر نیروهای سیاسی خود را نقد و بازیابی کنند. در خلال این بازیابی فرصت دیدن دیگری را هم پیدا می‌کنند. فرصت دیدن خود را هم خواهد یافت. در نتیجه وحدتی حاصل نمی‌شود، اما هر کدام با زبان و روایت تازه، به صحنه بازخواهد گشت. همین تغییر در صدا و سخن و واژگان، درونی کردن تجربه برای مردم است و کمک کردن به آنکه رویدادها به تجربه‌های جمعی تبدیل شوند و خرد جمعی را بیافزایند.

  • محمد حواد غلامرضاکاشی