زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

تکرار ابراهیم بود

سه شنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۷، ۰۱:۳۳ ب.ظ

در دمکراسی‌ها، میزان رای اکثریت است. اقلیت باید برای اکثری شدن، صبور باشد و در حاشیه بماند. اما اقلیت گاهی فرصتی پیدا می‌کند تا اکثریت را افشا کند. امام حسین چنین کرد.

از در و دیوار شهر اکثریت نام خدا آویزان بود. همه چیز به رسول خدا و کتاب قرآن مستند بود. نمایندگان خدا و رسول، همه در رفت و آمد بودند. مساجد همه برقرار بود. همه در نماز و روزه بودند، شریعت خداوند برقرار بود. اصحاب رسول خدا، الحمدالله در ناز و نعمت بودند. غنائم و ثروت برای آنها فراهم بود. روحانیون محترم بودند، سرداران سپاه اسلام، فاتح و سرزنده بودند.  فقیران و محرومان هم شکر خدا می‌کردند و به یک لقمه نان قانع بودند.

اما این همه دروغ بود و از همه دروغ‌تر آنکه نامش فاخرتر از همه بود: خداوند. خدا درست مثل چسبی همه امور نامربوط و ناهمسنخ را به هم چسبانیده بود. کفر آشکار ابوسفیانی‌ها را با خلافت خداوند. اشرافیت قبائلی را، با مساواتی که پیامبر از آن سخن گفته بود. همه مساوی بودند و کسانی مساوی‌تر. کلمه‌ها، نام‌ها، احادیث، نقل قول‌ها و خاطرات مقدس، به هم چسبیده بودند و میان چشم‌ها و خردها از یکسو و واقعیت ناسازگار از سوی دیگر دیواری ساخته بودند بلند و عبور ناپذیر. اگر رگ و جان و پوستت، خراشیده می‌شد، ناله نمی‌کردی چرا که دیوار دروغینی که کلمات ساخته بودند و نقل قول‌ها و احادیث، در درونی‌ترین لایه‌های مردم نیز رسوخ داشت. با هر احساس عمیق تبعیض شکر می‌کردی خداوند را. با هر حس تحقیری، سجده بر خاک می‌سودی.

حسین و یاران اندکش برخاستند. در حوادثی که دو سه ساعت بیشتر به طول نیانجامید، همه نام‌ها را خراشیده و خونین کردند. خداوند دوباره به آسمان پرواز کرد، همه آنچه به نام او به هم چسبیده بودند، از هم گسیختند و مومنان خداوند دروغ، سرگشته و سرگردان شدند. جستجوگر خداوندی که دیگر رویت پذیر نبود. تجسد سنگی نداشت. گویی دعوت از نو آغاز شد. دوباره مردم فراخوانده می‌شدند از جایی که اینجا نیست. امام حسین تکرار ابراهیم بود.

اما چرخ روزگار همچنان چرخید. میراث حسین درکربلای خونین، چسب تازه‌ای شد برای تاسیس خانه‌های تازه دروغ. از او انتقام گرفتند. او که ویرانگر نام‌های دروغ بود، خود به یک نام بزرگ دروغ تبدیل شد. موجه کننده و به هم چسباننده ناهمسازی‌های شگفت.

نام بزرگ او اما حکایتی دارد مثل حکایت طوطی مولانا. روزی خود را در قفس به مردن خواهد زد تا مجالی برای آزادی پیدا کند و از هم گسلاننده دیوارهای بزرگ دروغ باشد. اگر حس می‌کنید نامش دیگر نشانی از زندگی ندارد، وقت ظهور دوباره اوست. او نیز امام منتظر است. منتظر فرصتی که دوباره ظهور کند و افشاگر هر آنچیزی باشد که طبیعی و بدیهی انگاشته شده است.


  • محمد حواد غلامرضاکاشی

حضور در شکاف‌های خطرخیز

جمعه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۷، ۱۲:۱۲ ق.ظ

برای ما که در تهران زندگی می‌کنیم، ماجراهای کردستان در تلویزیون‌ها و صفحات مجازی و اینستاگرام می‌گذرد. این گناهی نابخشودنی است. دم از اصلاحات زدیم اما همیشه سرمان را بالا گرفتیم و با حکومت سخن گفتیم. نه با دیگر روشنفکران در سطح ملی سخن گفتیم نه با فرودستان و نه با در حاشیه ماندگان.

تا کنون با روشنفکران اصلاح طلب کرد سخن نگفته‌ایم، همان‌ها که تلاش می‌کنند در چارچوب نظم موجود سخنگوی مطالبات یک قوم محروم باشند. بیشتر تلاش کرده‌ایم با آنچه در آنجا می‌گذرد، روبرو نشویم. همه چیز را نادیده بگیریم و بگذریم. اگر پیشترها سخن گفته بودیم، یک میدان تفاهم سیاسی جریان داشت و می‌توانست ماجرا را از حد تماشای همه چیز در رسانه‌ها بیرون بیاورد. می‌توانستیم در هر شکاف اجتماعی و فرهنگی و قومی، میدانی از تفاهم و گفتگو بگشاییم.

ماجرا وقتی از پنجره تصویرهای رسانه‌ای شده دنبال می‌شود، گویی صرفاً با یک نمایش مواجهیم. این نمایش هم در رسانه‌های جمهوری اسلامی و هم در رسانه‌های مخالفین دو سکانس بیشتر ندارد. سکانس اول در رسانه‌های جمهوری اسلامی، حمله نیروهای مسلح کرد به مرزداران ایران، و ناامن کردن کردستان است و سکانس دوم، حمله قاطع و انتقامجویانه ایران است به مراکز حزب دمکرات و اعدام چند عضو زندانی کرد. اما سکانس اول در رسانه‌های مخالفین، اعدام اعضا زندانی کرد و موشک باران مراکز تجمع رهبران کرد است و سکانس دوم، اعتصاب گروه گسترده‌ای از مردم کردستان و مغازه‌های بسته آنها. در نمایش رسانه‌های ایرانی، مغازه‌های بسته غیر قابل توضیح‌اند و در روایت مخالفین، حملات مسلح به مرزها.

در هر دو روایت یک سکانس وجود ندارد. سکانسی که نشان دهد این اتفاقات متاسفانه در درون یک خانه روی می‌دهند. در حال حاضر در هر روایت داستانی، یک دشمن وجود دارد که تنها با زبان خشونت و مرگ می‌توان با آن سخن گفت. جنگ است اما نه جنگ میان برادران که اگر گوشت هم را می‌خورند، استخوان‌های یکدیگر را نمی‌شکنند. هر دو روایت گویی با یک دشمن به کلی خارجی مواجهند.

افسوس افسوس که یک عرصه عمومی و توام با گفتگو روشنفکران دو طرف تا کنون نساخته‌اند تا میانداری کند.

آنکه از انحصار ماجرا به همین دو روایت سود می‌برد، تجزیه طلبان‌اند. آنها که می‌خواهند نشان دهند پیمان عادلانه‌ای برای همزیستی میان مردم ایران و کردهای ایرانی نیست. اگر هم بود، دیگر نقض شده است. آنها که می‌خواهند نشان دهند زندگی مشترک در قلمرو ملی امکان پذیر نیست و آنچه هست، ناشی از تحمیل است و زور صرف. آنهایی از انحصار ماجرا به همین دو روایت سود می‌برند که خواهان گشوده شدن شکاف‌های خونین و مسدود شدن امکان‌های آشتی و همزیستی در فضای کشورند. کسانی در کمین نشسته‌اند تا در پرتو تفوق منطق خشونت، بذرهای خطرناک خود را بکارند.  

هر کس که نمی‌خواهد ماجرا تنها در نمایش‌های کینه ورزانه و انتقامجویانه خلاصه شود، هر کس که باور دارد انحصار ماجرا به همین دو سنخ نمایش، جز انبار خطرناک کینه و بغض چیزی نیست، وظیفه دارد همه چیز را از صرف الگوهای نمایشی بیرون بیاورد، عرصه‌ای بگشاید که نه تصویر، بلکه زبان و تفاهم دائر مدار آن باشند.

نباید پروژه اصلاحات صرفاً به ماجرای انتخابات و شورای نگهبان و نظارت استصوابی خلاصه شود. روشنفکران باید در هر شکاف خطرخیز کشور حاضر باشند. میدانی از گفتگو بگشایند و به این ترتیب، از نزدیک شدن عرصه‌های تنازع به خون و خشونت ممانعت کنند. همه ما از معجزه زبان غفلت کرده‌ایم. زبان در هنگام گفتگو، می‌زاید، خلق می‌کند و فضای مشترک تولید می‌کند. آشتی ملی پروژه‌ای است که قبل از هر چیز باید در این پایین جستجو کنیم. باید دست کم در قلمرو روشنفکری، میدانی از به رسمیت شناسی دیگری را در دستور کار قرار دهیم.

اجازه ندهیم همه چیز به خط و نشان کشیدن‌های طرفین منازعه خونین منحصر شود.

@javadkashi


  • محمد حواد غلامرضاکاشی

ما فراخوان شده‌ایم

چهارشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ۱۲:۵۳ ق.ظ

دوست عزیزم جناب آقای دکتر جلایی پور، در یادداشتی نکته مورد نظر مرا پیرامون چرخش پنهان اصلاح طلبان ظاهراً انکار کرده‌اند اما در عمل بر آن صحنه گذاشته‌اند. از نظر ایشان، اصلاح طلبان همواره بر این رای بوده‌اند که فرهنگ ایرانی از سه مرجع اسلامیت، ایرانیت و مدرنیت بهره برده و به همین جهت، هیچ‌گاه ایرانیت را فروننهاده بودند. اما به نظر ایشان در دوره اصلاحات بیشتر بر روی دمکراسی و توسعه متمرکز بودند و اینک به دلیل ضرورت زمانه است که بر ملیت‌گرایی تاکید بیشتر کرده‌اند. به قول ایشان: «همه و از جمله اصلاح طلبان نگران ایران شدند و این نگرانی به معنای شیفت گفتمانی اصلاح طلبان از دموکراسی به ناسیونالیسم نبود، بلکه پاسخ به مساله روز بود». برای خواندن اصل یادداشت ایشان رجوع کنید به آدرس زیر: 

@hamidrezajalaeipoor

خوب مگر مقصود از «چرخش» در گفتار چیست؟ مساله سخن جدی در یک گفتار سیاسی است. مساله این است که در مجموعه متکثر یک گفتار سیاسی، سخن جدی کدام است. وقتی سخن جدی یک گفتار از یکی به دیگری تغییر می‌کند به این اتفاق می‌گوییم چرخش. همه چرخش‌ها هم در نتیجه مقتضیات زمان اتفاق می‌افتند.

آن روزها که در منظومه کلامی اصلاح طلبان، دمکراسی در اولویت قرار گرفت، همه اهتمام آنها تعیین رابطه میان دین و دمکراسی بود. همه محصولات فکری شان هم لاغر کردن دین بود برای گشودن جا برای دمکراسی. در اساس بر این عزم بودند که اسلام لطف کند به حریم خصوصی برود تا جا برای دمکراسی گشوده شود. اما من هیچ‌گاه به یاد ندارم در باره نسبت میان ایرانیت ما با اسلام بحثی دراندازند یا حتی نسبت ملیت ما با نظم دمکراتیک. اصلاً پیرو پیشبرد پروژه دمکراسی، همه هویات جمعی را انکار می‌کردند. جامعه را یک هویت جعلی می‌پنداشتند. حال چگونه ایرانیت می‌توانست موضوعیت پیدا کند؟

دکتر راست می‌گویند ضرورت زمانه ما را یکباره به سمت توجه به حیات ملی فراخوانده است. همه فراموش کرده بودیم قبل از اینکه مسلمان باشیم یا قبل از اینکه دمکراتیک باشیم، باید وجود داشته باشیم. وجود ما به منزله یک گروه با نام و نشان ملی، بر اصل مسلمانی یا نحو مسلمانی تقدم داشت. چنانکه بر الگوی دمکراتیک یا غیر دمکراتیک زندگی سیاسی ما. ایرانیت ما، چیزی در کنار اسلامیت یا مدرنیت ما نبود، بلکه ایرانیت ما، هستی فیزیکی و واقعی ما بود و هست. اسلامیت بخش مهمی از منظومه باورهای آن هستی فیزیکی است و مدرنیت ما مشغله و دغدغه‌های زندگی آن هستی در روزگار جدید. ایرانیت یک ایدئولوژی یا منظومه فکری و اعتقادی شبیه اسلامیت نیست. ناظر است به اصل یک موجودیت جمعی. این موجودیت جمعی، در گیرو دار برقراری نسبت است میان اسلامیت‌اش و مدرنیت‌اش.

مقصودم از هستی فیزیکی، شیئیت دادن به ملت نیست. صرفاً بهره گیری از یک استعاره برای اولویت بخشیدن به آن است نسبت به نظم دمکراتیک یا اعتقادات دینی. وقتی همه ما به بقاء خود و فرزندانمان در یک واحد سرزمینی فکر می‌کنیم، به هستی فیزیکی خود قبل آن از آنکه چه اعتقاداتی داریم عنایت نشان داده‌ایم. مساله آب در کشور، حیات و ممات جمعی ماست. توجه جمعی ما به وضعیت زیست محیطی این خاک، امکان پذیر نمی‌شود مگر آنکه تعلق خاطری به این سرزمین داشته باشیم. اندوه ما در خصوص مهاجرت گسترده جوانان نخبه کشور به خارج از این دیار، ناظر است به دغدغه ملی ما. قطع نظر از باورهای دینی یا مدرنیت ما.

اما توجه به ملیت، به هیچ روی چنانکه دکتر جلایی پور فرمودند، خصلت نژادپرستانه ندارد. ضرورت زمانه دوره رضاشاه البته طلب می‌کرد که ناسیونالیسم آن دوره خصلت نژآد پرستانه پیدا کند. ذهنیت تاریخی ما بخصوص ذهنیت اقوام ایرانی از ناسیونالیسم مملو از رعب ناشی از یک روایت نژادپرستانه از ناسیونالیسم است که همه تفاوت‌ها را انکار می‌کند. اما امروز ضرورت زمانه ما را به سمت روایت دیگری از ناسیونالیسم چرخانده است. دکتر جلایی پور از ناسیونالیسم مدنی سخن می‌گویند که فی الواقع الگویی همساز با دمکراسی است. من از ناسیونالیسم سیاسی سخن می‌گویم که مقتضی شناسایی تفاوت‌هاست. شامل ممیزات ناسیونالیسم مدنی هست، اما چیزی افزون بر آن دارد. تنها محدود به محترم شمردن حقوق فردی و جمعی و قومی نیست، بلکه علاوه بر آن، هویت‌های جمعی را در درون منظومه خود شناسایی می‌کند و تشخص آنها را می‌پذیرد.

من همچنان بر این باورم که یک چرخش روی داده است. البته این چرخش را اصلاح طلبان از سر تامل انجام نداده‌اند و حاصل تصمیم اندیشیده آنها نیست. توجه به اصل موجودیت ما، یک ضرورت است که اصلاح طلبان را به ناگزیر به سمت خود فراخوان کرده است. این اتفاق فقط برای اصلاح طلبان نیز روی نداده بلکه یک اتفاق عمومی است. سپاه پاسداران هم وقتی قرار است حضور در سوریه را موجه کند، آن را در قالب یک گفتمان ناسیونالیستی جای می‌دهد و اعلام می‌کند برای دفاع از کیان ملی، ناگزیر است جایی بیرون از این جا بجنگد تا نیروهای داعش امنیت ملی را به مخاطره نیاندازند. اصل اساسی وفاق براندازان نیز مقوله ملیت و نجات کیان ملی است.

گفتارها در نتیجه تصمیم ما جا به جا نمی‌شوند، ما در نتیجه مقتضیات زمان در منظومه‌های گفتاری پرتاب می‌شویم. زمانه دگرگون می‌شود و ما به حسب فراخوان‌های تازه در معرض مسئولیت‌های تازه قرار می‌گیریم. همه ما فراخوان شده‌ایم به دیدن و به رسمیت شناختن یکدیگر به منزله هموطنان خود. همه فراخوان شده‌ایم به شناسایی در حاشیه ماندگان و نادیده گرفته شدگان این سال‌ها. همه فراخوان شده‌ایم به شناسایی هر گروه و جمع و قومی که می‌خواهد در این سرزمین زندگی کند اما به سیاقی که خود می‌پسندد. ما فراخوان شده‌ایم به همدلی با آنها که روبروی ما و رقیب و معارض شناخته شده‌اند اما هموطن ما به شمار می‌روند.

من البته از این چرخش استقبال می‌کنم. هنگامی که ایرانیت در کانون قرار می‌گیرد، اسلامیت و مدرنیت باید قبل از هر چیز،  اثبات کنند برای تحکیم و تداوم و سلامت ایرانیت ما چه نقش و سهمی بر عهده دارند. اسلامیت باید علاوه بر همه ملاحظات درونی‌اش، به یک ملاحظه بیرونی هم توجه کند و آن شناسایی هر کس و هر جمع و جمعیتی است که در این واحد سرزمینی زندگی می‌کنند. اسلامیتی که سبب شود جمعی از ایرانیان به دلیل اعتقاد و سلوک‌شان از دایره بیرون پرتاب شوند و نادیده گرفته شوند، بر تن هستی ملی ما زخم زده است. بنابراین بر شاخه نشسته و بن خود را می‌برد. چنانکه مدرنیتی هم که هویت فرهنگی ما را چنان ذوب کند که از ما، ذره‌های تک افتاده و اتمیزه شده بسازد، تحقق آزادی و زندگی خردورزانه را ممتنع کرده است.


  • محمد حواد غلامرضاکاشی

سفره‌‌ای باید گشود

يكشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۷، ۰۲:۲۴ ب.ظ

رکن خانه به نظرم ستون و سقف و روبنا و زیربنا نیست، سفره است. چند نفر ممکن است زیر سقف یک خانه زندگی ‌کنند اما این کافی نیست تا عضو یک خانواده باشند. سفره است که همگان را گرد هم جمع می‌کند. سفره چیزی است میان هر عضو یک خانواده با دیگر اعضاء. گفتار سیاسی هنگامی قادر است هویتی پایدار و موثر در یک جامعه برقرار کند که سفره‌ای پهن کند و همگان را دور سفره فراخوان کند. به اعتبار این سفره، همه همدل می‌شوند و هر یک با دیگری احساس آشنایی پیدا می‌کند. اما هیهات از خصلت سیاست خالی شده از فضیلت که روی دیدن همگان را دور سفره ندارد.

گفتاری که چند دهه پیش با اسلام شکل گرفت، سفره پرباری داشت. پر از خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها و حرف‌های شنیدنی و گپ و گفت‌های گرم. همه سر سفره بودند، حتی قرار بود کمونیست‌ها هم باشند. اما هیهات از تنگ نظری‌هایی که از همان روز نخست اتفاق افتاد و کم کم فرزندان از دور سفره برخاستند. سفره ماند و چند نفری معدود، که می‌خورند و می‌آشامند، اما گپ و گفتی میانشان نیست.

اصلاح طلبان بخشی از رانده شدگان از سفره بودند. آنها تلاش کردند گفتار سیاسی بدیلی بسازند. گفتاری که با گفتار رقیبشان تفاوت‌های آشکار داشته باشد. اما در تفاوت گذاری با رقیب، فراموش کردند هر گفتاری باید سفره‌ای پهن کند، چیزی در میان بنهد تا آنها که گردآگرد هم جمع شده‌اند احساس خویشاوندی و آشنایی کنند.

دمکراسی خواهی شعار هویت بخشنده آنها بود. دمکراسی خواهی در مقابل گفتار مولد حکومت شریعت مدار هزاران هزار تفاوت با خود حمل می‌کرد. متاسفانه یکی از این تفاوت‌ها آن بود که اساساً سفره‌ای در میان پهن نمی‌کرد. دمکراسی خواهی آیین فردباور بود. هر کس را فرا می‌خواند تا به حقوق شخصی خود بیاندیشد و از حکومتی دفاع می‌کرد که مدافع حقوق فردی است. از حقوق بشر دفاع می‌کرد و به آرمانی می‌اندیشید که هیچ کس در امور خصوصی هیچ کس مداخله نکند. آنچه از آن ناتوان بود، ساختن عرصه عمومی بود. آنجا که ملک و جهان مشترک همگان است.

همزمان با انحصار طلبی در جبهه اسلام گرایان، افرادی از سر سفره بر می‌خاستند و با جاذبه کلام دمکراسی خواهی از حسینه اسلام گرایان بیرون می‌رفتند، اصلاح طلبان آنها را دعوت می‌کردند به ساندویچ فروشی‌ها. جایی که هر کس ساندویچی سفارش می‌دهد و در تنهایی خویش به ساندویچش گاز می‌زند. البته موسمی هم رسید این افراد بی سفره جمع شدند و حرکت جمعی کردند. آن روز  همه می‌گفتند رای من کو؟ با هم بودند اما از آن فردی خود سخن می‌گفتند. دمکراسی خواهی اصلاح طلبان، راه را برای تولید هویت‌های موثر بست.  یک جهان اجتماعی نامتعین می ساخت، انبوهی از افراد رنگارنگ که هر کس سردرگریبان خود دارد.

معضل بزرگ‌تر آن بود که دمکراسی خواهی، رادیکال بود و با موجودیت نظام هم از حیث نظری و هم از حیث ترتیبات نهادی در بنیاد خود ناسازگار بود. اصلاح طلبان نزد رقیبان خود رغب براندازی ایجاد می‌کردند.

ناسیونالیسم اما سفره دارد. با ناسیونالیسم از جهان متعین و سفره اسلام گرایی به جهان نامتعین ساندویچ فروشی‌های شهر منتقل نمی‌شویم. جهان مشترک می‌سازد. احساس خویشاوندی و الفت ایجاد می‌کند. اگرچه نه آنقدر گرم که روزی رضاشاه تصور می‌کرد. اما به هر حال ناسیونالیسم سفره‌ای پهن می‌کند آنهم کنار سفره اسلام گرایی نه روبروی آن. ناسیونالیسم سفره اسلام‌گرایی را بزرگ‌تر می‌کند نه کوچک‌تر. میان دو سفره تفاوت‌هایی هست. اما اموری هست که هم در این سفره و هم در آن سفره مصرف می‌شود.

به نظرم می‌توان در اینجا و اکنون جامعه ایرانی، اصلاح طلب ناسیونالیست بود، اما با دمکراسی خواهی، اصلاح طلب از دایره اصلاح طلبی بیرون پریده است خودش خبر ندارد. باید از یک اصلاح طلبی ناسیونالیستی دفاع کرد. انتظار نمی‌رود در چرخش به سمت ناسیونالیسم خواست دمکراسی خواهی یکباره به فراموشی سپرده شود. انتظار می‌رود آنها حاملان درکی دمکراتیک از ناسیونالیسم باشند. سر سفره ناسیونالیستی اصلاح طلبان، همه نباید یک لباس بپوشند، یا یک چیز بخورند. آنچه مهم است نگه داشتن حرمت سفره است حتی اگر می‌خواهند ساندویچ بخورند.  

ما در انبوه دردها و مخاطراتی که این روزها روان و جان همگان را زخمی کرده است، نیازمند نشستن در یک دنیای گرم‌تریم. این دردهای جانکاه هرگز جدا جدا درمان نمی‌شود.  سفره‌ای باید گشود.

@javadkashi


  • محمد حواد غلامرضاکاشی

چرخش پنهان اصلاح طلبان

پنجشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۷، ۱۰:۰۴ ب.ظ

اصلاح طلبان هنوز از اصلاحات دفاع می‌کنند. اما نه با استدلال‌های دو دهه پیش. پیشترها از اصلاحات دفاع می‌کردند به این جهت که آنرا موجب تقویت نظام می‌دانستند، استدلال می‌کردند تنها به این شیوه می‌توان از خشونت و انقلاب جلوگیری کرد. استدلال می‌کردند اصلاحات با مشارکت دادن مردم در تصمیم‌گیری‌های سیاسی، عبور از مشکلات را کم هزینه می‌‌کند. اما امروز در کوران حوادثی که به شتاب از را می‌رسد، با استدلال دیگری مدافع اصلاحات‌اند. آنها بر این نکته پای می‌فشرند که خارج شدن از مسیر اصلاحات، رویارو قرار دادن کشور با جنک داخلی، فروپاشی ملی، و از دست دادن اصل ملک و ملت است. البته نگارنده نیز با آنها همراه است.

این اتفاق ساده‌ای نیست. اصلاح طلبان با استدلال‌های تازه از اصلاحات دفاع می‌کنند. استدلال‌های تازه، از تغییر مبادی ایدئولوژیک آنها حکایت دارد. آنها از خود پیشین خود خروج کرده‌اند.  

البته اصلاح طلبان، از همان روز نخست نیز با یک خروج ایدئولوژیک متولد شدند. آنها پروژه اصلاحات را با خروج از روایت اسلام سیاسی آغاز کردند. در همان دهه هفتاد، آنها نماینده موجی بودند که دیگر به سیاست به منزله عرصه اعمال احکام دینی نظر نمی‌کرد. از اسلام خروج نکردند، از انحصار حیات سیاسی به قلمرو اجرای احکام دینی خروج کردند و عرصه سیاسی را عرصه عمومی انگاشتند. به همین جهت، دمکراسی به نام مقدسی تبدیل شد که آنها را گرد هم می‌آورد.

دمکراسی هیچ کانون یکسان سازی نداشت. نامی بود برای استقبال از کثرت و تنوع. نامی بود که مردم را به یک توده نامتعین تبدیل می‌کرد. منظومه گفتاری آنها، بیشتر سلبی بود. می‌خواستند هر چه نام کلی است، از دایره گفتار سیاسی حذف شود تا برای هر کس، بیشترین امکان آزادی فردی فراهم شود.

گویا اصلاح طلبان، این بار از خود خروج می‌کنند. دفاع از اصلاحات با تکیه بر حفظ تمامیت کشور، حفظ حیات ملی، و ممانعت از فروپاشی و تجزیه، به معنای چرخش در کانون گفتار سیاسی اصلاح طلبان است. اصلاح طلبان دانسته یا نادانسته به نیروهای ناسیونالیست تغییر منزل داده‌اند. به گمانم، توجه به این تغییر که خواسته یا ناخواسته درآن افتاده‌اند، نکته بسیار مهمی است.
چرخش ناسیونالیستی اصلاح طلبان، نیازمند بازآرایی نیروهایی است که بدنه اصلاحات را تشکیل می‌دهد. مرزهای تازه‌ای باید ترسیم کرد و نیروهای اصلاح طلب و غیر را با الگویی تازه تعریف کرد.  

چرخش ناسیونالیستی اصلاح طلبان، نه با هویت دینی شان لزوماً ناسازگار است، نه با دمکراسی‌خواهی‌ شان. مساله این است که در کانون قرار دادن ملیت به جای دین یا دمکراسی، دین و دمکراسی را در فضای معنایی تازه‌ای قرار می‌دهد. باید در این باره بیاندیشند و تولید ادبیات کنند و به پرسش‌هایی که این چرخش بر می‌انگیزد پاسخ دهند.

چرخش ناسیونالیستی اصلاح طلبان، لزوماً با دفاع از صندوق آراء و انتخابات ناسازگار نیست. اما دیگر همانند گذشته نباید صندوق آراء و ملاحظات آن را به کانون زندگی سیاسی خود تبدیل کنند.

چرخش ناسیونالیستی اصلاح طلبان، پیش از هر چیز آنها را رویاروی طبقات فرودست و حاشیه قرار می‌دهد. آنها پیشترها بابت کم توجهی به فرودستان موضوع حمله بوده‌اند. امروز روزگاری است که فرودستان سوژه‌گی یافته‌اند و به سادگی در کیسه هیچ مفهوم کلیت سازی به حاشیه نخواهند رفت. بنابراین ناسیونالیسمی که نتواند نسبتی واقعی با طبقات فرودست و حاشیه پیدا کند، شانسی نخواهد داشت.   

چرخش ناسیونالیستی اصلاح طلبان، آنها را رویاروی هویت‌های قومی قرار می‌دهد که پیشترها در پرتو ناسیونالیسم پهلوی در حاشیه می‌رفتند. باید ناسیونالیست‌های اصلاح طلب، نسبت خود را با هویت‌های قومی معین کنند.

اصلاح طلبان یا باید استدلال دیگری برای دفاع از اصلاحات دست و پا کنند، و یا بپذیرند که در بنیادهای فکری خود تجدید نظر کرده‌اند. اگر شجاعت پذیرش این تجدید نظر را داشته باشند، به نظرم می‌توانند بسترهای مناسبی برای یک گفتگوی سیاسی در سطح ملی فراهم آورند.  


  • محمد حواد غلامرضاکاشی

رزم آرا بازیگر احمق

سه شنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۷، ۱۱:۵۱ ق.ظ

دیشب فیلم مستند رزم آرا را به دعوت جناب آقای سید احسان عمادی کارگردان محترم این فیلم در موزه سینما باغ فردوس تماشا کردم. فیلم زوایای گفته و ناگفته از ترور رزم آرا را به نمایش گذاشته بود. من تخصصی در این دوره تاریخی ندارم و نمی‌توانم در باره صحت آنچه از این ماجرای تاریخی به تصویر کشیده بود، اظهار نظر کنم. این امکان اما وجود داشت که قطع نظر از میزان انطباق فیلم با آنچه در تاریخ روی داده، به منزله یک روایت داستانی به فیلم نظر کرد. 


فیلم از رزم آرا تصویر یک نظامی قدرتمند، باهوش، و تیزبین عرضه می‌کند. اما این نظامی قدرتمند به همان قلمرو که در آن می‌درخشد بسنده نمی‌کند. تصمیم می‌گیرد به عرصه سیاسی قدم بگذارد. از کسوت نظامی‌اش بیرون می‌آید اما طبیعتا از شخصیت پرورده نظامی‌اش قادر به بیرون رفتن نیست. راهی میدان سیاست می‌شود بی آنکه این میدان را بشناسد. سعی می‌کند با همان که در عرصه نظامی آموخته میدان سیاست را اداره کند. او می‌خواهد کارستان کند. کارستان هم می‌کند. کارستانش این است که همه بازیگران  رنگارنگ آن روز را هم دست و هم داستان می‌کند برای از میان بردنش. 

خرد نظامی را به غایت دارد، اما به همان اندازه که آن را دارد خرد سیاسی ندارد. 

خرد نظامی و خرد سیاسی، نه تنها قابل جمع نیستند، بلکه گاهی رویاروی هم‌اند. خرد نظامی به درستی می‌آموزد و می‌آموزاند که همواره باید به عرصه مخاطرات اندیشید. برای خطر سازماندهی کرد. برای خطر کسب آمادگی کرد. خرد نظامی، به میدان‌های دوگانه جبهه خودی و بیگانه می‌اندیشد. عرصه عرصه اعتماد نیست. عرصه هوشیاری مدام و تردید است. دشمن تو می‌تواند در خانه تو خانه کرده باشد. بنابراین حتی نباید تماماً به آنها که در میدان خودی نشسته‌اند اعتماد تام داشت. خرد نظامی مرتباً گوش به اخبار دیده بان‌هایی است که خبر از تحرکات بیگانگان می‌دهند. خرد نظامی به قدرت، شجاعت، و فداکاری مدام می‌اندیشد. خرد نظامی از فریب خالی نیست. بایسته و بجاست که دشمنت را فریب دهی. اصولاً راست گفتن و همه چیز را علناً با دیگران در میان نهادن، با خرد نظامی سازگار نیست. 

خرد سیاسی اما، به درستی می‌آموزد و می‌آموزاند که باید به امکان‌های تازه زندگی اندیشید. معجزه خرد سیاسی، تبدیل کردن امکانی برای سکونت و آرامش در جهان ناآرام است. برای زندگی سازماندهی می‌کند. زندگی مشترک صنوف مختلف مردم با هم. غایت حیات سیاسی، زندگی عمومی ابناء بشر در کنار یکدیگر است. علی الاصول دوستدار همگان است. اگرچه این خواست در حال حاضر ناممکن است. اما عرصه عرصه اعتماد است و عطا کردن فرصت به دیگران. دلمشغول گستردن دایره شمول خود به دیگران تازه وارد است. گویی محتاطانه و گام به گام به سمت مطلوب خود که همانا پوشش دادن به کل بشریت است واصل شود. خرد سیاسی البته قادر نیست این نقش را بدون به خدمت گرفتن خرد نظامی یا سایر صور خرد ایفا کند. 

خرد سیاسی متاسفانه در قفس است. به جای آنکه سایر الگوهای خرد را به خدمت بگیرد، خود در خدمت الگوهای دیگر خرد قرار می‌گیرد. خرد اقتصادی یکی از آن الگوهاست که خرد سیاسی را در دنیای امروز به خدمت گرفته است. اما خدمت کردن خرد سیاسی به خرد نظامی، یک پدیده مدرن نیست. ریشه دارد. به گستره تاریخ. خردهای اقتصادی و نظامی و سایر الگوهای خرد، وقتی خرد سیاسی را به خدمت خود می‌برند، در چاه و چاله‌های گوناگون می‌افتند و مردم را در چاه و چاله‌های عمیق می‌افکنند. آنگاه نیازمند خرد سیاسی می‌شوند. به ملاقاتش می‌روند و التماس کنان خواهان حضور و ظهورش می‌شوند. خرد سیاسی اگر در آن موقعیت در قفس نمرده باشد، درمان دردهای مردم است. درمان بحران اخلاق، بحران‌های دامنگستر اقتصادی، بحران بیگانگی و احساس خلاء زندگی و ده‌ها بحران عمیق دیگر. 

شاه یکی از همان بازیگرانی بود که فیلم از نقش او در قتل رزم آرا پرده برمی‌دارد. اگر برای گشودن راه خرد سیاسی بود، تا حدی قابل قبول بود. اما شاه اگر در قتل رزم آرا مشارکت کرد یا با مرگ او احساس  آرامش کرد، خودش در روز مبادای بحران، به جای پناه آوردن به خرد سیاسی، به خرد نظامی پناه آورد و با کودتای بیست و هشت مرداد، خود و مردم را در چاه عمیقی پرتاب کرد. 

دیدن این فیلم را توصیه می‌کنم. تصویر درس آموزی از تفاوت خرد سیاسی و خرد نظامی است. خوب نشان می‌دهد آنکه خرد نظامی‌اش زبانزد است، چگونه در عرصه سیاسی به یک بازیگر احمق تبدیل می‌شود.   

 @javadkashi

  • محمد حواد غلامرضاکاشی