زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

۳ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

اصولگرایی، تتلو و ملزومات ایدئولوژیک آن

چهارشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۶، ۰۱:۴۷ ب.ظ

برگزاری مراسمی با حضور تتلو و تقدیر از او، نشانگر آن است که اصولگرایان تندرو به جد به رای می‌اندیشند و استراتژی‌های آینده برای جلب آراء. آنها را به هر دلیل به تتلو رسانده است. این خبر خوبی است. اما سوال اینجاست که منطق رای، چطور آنها را به تتلو رسانید؟ می‌خواهم به این سوال پاسخ دهم. ابتدا اجازه دهید تصویری از موازنه نهادین شده آراء عرضه کنم.

تقریباً بیست و پنج سال است که رقابت و انتخابات یک مساله تعیین کننده در عرصه سیاسی ایران شده است. صندوق رای از آن روز تا کنون، دو گروه با دو پایگاه اجتماعی گوناگون سامان داده است. به طوری که می‌توان گفت یک موازنه بالنسبه نهادین شده شکل گرفته است. گروه اول، اصلاح طلبان هستند آنها گرداگرد خود، یک هسته سخت شکل داده‌اند که شامل فرهیختگان شهری، تحصیل کردگان و هنرمندان، مولدان صنعتی و دانشجویان هستند. گروه دوم، اصولگرایان هستند. آنها نیز گرداگرد خود یک هسته سخت شکل داده‌اند که شامل اقشار متدین شهری و روستایی، خانواده شهدا، حزب اللهی‌ها و بسیجی‌ها، نیروهای نظامی وفادار به انقلاب و نظام هستند.

اگر قرار بر این بود که این دو جناح با همین هسته سخت خود در انتخابات حاضر شوند، اصولاً پدیده‌ی شگرفی به نام انتخابات در ایران موضوعیت پیدا نمی‌کرد. مساله این است که در کنار این دو هسته سخت، بخش عظیم مردم قرار دارند که در هسته سخت هیچ یک از این دو جای نمی‌گیرند. نه تنها جای نمی‌گیرند، بلکه حتی از منظر آنها دیده هم نمی‌شوند. بخش اعظم آنها فقرا، طبقات فرودست، و حاشیه نشین‌ها و بیکاران هستند. اما می‌توان به این شمار، نیروها و جماعت‌هایی را نیز افزود که سبک‌های زندگی به رسمیت شناخته نشده دارند. مهم‌ترین آنها خانم‌هایی هستند که با موازین کنترلی جمهوری اسلامی سازگار نیستند. به این شمار البته می‌توان اقشار دیگری هم افزود: از تتلو و اهل موسیقی زیرزمینی بگیرید تا همجنس گرایان و معتادان و سایر نادیده گرفته شده‌های شهری.  این قشر عظیم به خودی خود در سبد رای هیچ یک از دو جناح تعریف نمی‌شوند.   

هر یک از دو جناح یک چهره کاریزما دارند که به مدد آنها می توانند هسته سخت خود را چنان قدرتمند کنند که یک بلوک قدرتمند رای بسازند. در میان جناح اصلاح طلبان، سید محمد خاتمی یک چهره کاریزمای اثرگذار است. ایشان قادرند با یک پیام ساده نیروی هسته سخت را چندین برابر کنند. وقتی پای سید محمد خاتمی در میان است، می‌توان انتظار داشت، بخشی از فرودستان بسیج شوند، اما بیشتر از آن، باید انتظار داشت زنان و دختران جویای فضاهای گشوده‌تر فرهنگی روانه شوند و البته در این میان انتظار می رود، نیروهای پشتیبان شخصیتی مثل تتلو نیز به اصلاح طلبان رای دهند. در میان اصولگرایان نیز یک چهره کاریزما وجود دارد و آن محمود احمدی نژاد است. وقتی پای احمدی نژاد در میان است، انتظار می‌رود یا دست کم انتظار می رفت، علاوه بر هسته سخت، بخش مهمی از فرودستان شهری و روستایی و بیکاران همراه شوند. احمدی نژاد در انتخابات سال هشتاد و هشت نشان داد که با کمال تعجب قادر است نیروهای دیگری را هم جلب کند منجمله کسانی که امروز نماد آنها تتلوست.

اصلاح طلبان هنوز از شخصیت کاریزمای خود بهره می‌‌برند. اما اصولگرایان فاقد این امکان هستند. تلاش کردند در انتخابات اخیر، با شعارها و فیگورهای تازه، بدیل‌های تازه برای احمدینژاد تولید کنند  اما نتوانستند. هیچ کس این بدیل‌ها را باور نکرد. با این همه راهی ندارند. آنها باید این استراتژی را همچنان دنبال کنند. برگزاری مراسمی با حضور تتلو و تقدیر از او، نشانگر تداوم این استراتژی است. آنها امیدوارند آنچه را طی چند روز انتخابات ساختند و نتوانستند در باور مردم بگنجانند، طی چند سال پیش رو چنان بسازند که باور پذیر باشد.

 

ملزومات پیوند میان اصولگرایی و تتلو

پیوند میان اصولگرایی و شخصیت عجیب و غریبی مانند تتلو به همین سادگی ممکن نیست. اگر قرار باشد چنین پیوندی در دراز مدت جدی گرفته شود، نیازمند ملزومات چندی است. از آنجمله ساختن بنیادی ایدئولوژیک برای موجه کردن این پیوند. باید کاری کرد که به تدریج همگان چنین پیوندی را پایدار و صادقانه بیانگارند.

تتلو حتی اگر توبه هم کرده باشد، به هیچ رو سابقه قابل دفاعی ندارد. به هیچ رو نماد یک سوژه سیاسی سابقه‌دار و ریشه‌دار در عرصه انقلابی و دینی نیست. تتلوی توبه کرده، حتی وضع ظاهر خود را عوض نکرده است. احتمالاً به زودی دو سه ترانه تازه خواهد خواند که شاهدی بر توبه کردن اوست. ترانه‌هایی خواهد خواند که انقلابی و دینی است. اما چه روایتی باید از اسلام و انقلاب ساخت که سردمدارانش چند روحانی جوان هستند و بسیج شوندگانش، تتلو و حامیان تتلو؟ به گمان من این روایت تازه از اسلام و انقلاب، باید واجد مشخصات زیر باشد:

اول: باید از اسلامی که در کانون آن شریعت نشسته کمی صرف نظر کرد. مراجع بزرگ هیچ کدام چنین ائتلافی را به رسمیت نشناخته و نخواهند شناخت. بنابراین باید شریعت را از کانون روایت اسلامی و انقلابی کنار گذاشت.

دوم: روایت انقلابی و اسلامی آنطور که این دوستان تا کنون عرضه می‌کردند، سوگوار و مرثیه سرا بود. تتلو اما پر از انرژی و شادابی و رقص و پای کوبی است. بنابراین باید روایتی تازه ساخت که به خلاف گذشته شاد و پایکوب و رقصان باشد.

سوم: به جای تکیه بر مواریث پیشین یا آرمان‌های مربوط به فردا، جناح اصولگرا اینک باید بیشتر معطوف به حال باشد. بنابراین روایتی باید از اسلام و انقلاب ساخت که بعد زمانی از آن بیرون رفته باشد. معطوف به اکنون شود. اقشاری که تتلو قادر به بسیج آنهاست، در اکنون زندگی می‌کنند و اهل هیجان و لذت‌اند.  

چهارم: پیشترها روایت اسلامی و انقلابی، اگرچه به عامه نظر ویژه داشت و عامه پسند بود اما ساختار روایی آن طوری ساخته می‌شد که میانجی این رابطه روحانیون بودند. اما اینک روحانیونی تازه را باید به میدان فراخواند. روحانیونی که به جای اینکه مردم متدین مسجد رو را مخاطب قرار دهد، زبان تتلو و طرفدارانش را خوب میداند و قادر به بسیج آنهاست.0

پنجم: این روایت از اسلام انقلابی، مبتنی بر نظامی از آموزه‌های فکری و کلامی نیست. این اقشار خیلی گوش شنوایی برای این سنخ مباحث ندارند. تا ممکن است باید همه چیز را ساده کرد و بر انگیزش‌های عاطفی و هیجانی استوار کرد.

ششم: این اقشار عموماً اقشار در حاشیه‌اند. اقشاری که سرمایه‌های مالی و فرهنگی کمی دارند. پس این روایت از اسلام انقلابی تا می‌تواند باید موضع این سنخ از گروه‌های  حاشیه را تقویت کند و به متن به هر معنای آن بتازد. دیگر مرزی میان اصولگرا و اصلاح طلب در این روایت نیست. آقای رسایی در توضیح عکس مشترک با تتلو گفته‌اند: «مثال این خواننده با این ظاهر متفاوت اما پشیمان از گذشته‌اش و پرتلاش برای جبران آن، شرف دارد بر برخی از انقلابی‌های با ریش اما پشیمان از گذشته‌ای که سال‌هاست از سفره دین و انقلاب ارتزاق کرده‌اند و در حال حاضر، جز لگد بر ارزش‌های دینی و انقلابی، ثمره‌ای ندارند چه آنها که در صف اصولگرایانند و چه آنها که در صف اصلاح طلبانند، چه آنها که عمامه به سر دارند و چه آنهایی که کراوات به یقه.»

هفتم: در میان این اقشار مفاهیمی نظیر آزادی یا عدالت، معنا‌دار نیست. کلاً این سنخ شعارها نیازمند تفکر انتزاعی است. باید خود را با عناوینی نظیر جمع دوستان غیرتمند و باوفا تعریف کنند که با جمعی نامرد و بی غیرت روبرو شده‌اند. 

 

آنچه پیش روی اصلاح طلبان است

اگر قرار باشد چنان سازوکارهای ایدئولوژیکی در میان اصولگرایان اتفاق بیافتد، اصلاح طلبان باید چه واکنشی از خود نشان دهند؟ به نظرم اصلاح طلبان نیز باید در قبال آنچه در این ساماندهی عملی و ایدئولوژیک تازه از دست می‌رود، ساماندهی عملی و ایدئوژیکی تازه‌ای به میان آورند. باید در پایگاه اجتماعی گروه مقابل نیز دست برد و نیروهایی را به سمت اصلاح طلبان ترغیب کرد. به گمانم دو گروه در این موازنه می‌توانند به اصلاح طلبان متمایل شوند: اول دوست داران واقعی ارزش‌های انقلابی و اسلامی است. اصلاح‌طلبان اگر هم در باره ارزش‌های انقلابی و اسلامی مباحث انتقادی عرضه کرده‌اند، اما هیچ گاه به کلی از افق آن بیرون نرفتند. همه اهتمام آنها، سامان دهی تازه به این ارزش‌ها برای سازگار کردنشان با افق تازه دنیای امروز بود. گروه دوم که در این موازنه می‌توانند به اصلاح طلبان نزدیک شوند، اقشار و طبقات فرودست و در حاشیه‌اند.

تلاش برای جلب آراء این دو گروه، نیازمند بازسازی هایی در ساختار ایدئولوژیکی اصلاح طلبان است به طوری که نزد این اقشار تازه، باور پذیر باشد. 

  • محمد حواد غلامرضاکاشی

عاشق کردستان شدم

دوشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ۱۲:۲۴ ق.ظ

خیال می‌کنم ضرورت داشته باشد تجربه ایرانی از جهان جدید را در اقلیم‌های مختلف از هم متمایز کنیم. چرا فکر می‌کنیم تجربه تهرانی از دنیای جدید، مشابه تجربه آذربایجانی یا تجربه عربی یا کردی یا بلوچی است؟ ما عادت کرده‌ایم، تجربه تهرانی از امور را به کل کشور تعمیم دهیم. چیزی که این تجربیات را از هم متمایز می‌کند اقلیم است. بیایید با توجه به اقلیم و موقعیت‌های جغرافیایی، تجربه جهان جدید را به سنخ‌های متفاوت طبقه‌بندی کنیم و از تجربه‌های متکثر ایرانیان از جهان جدید سخن بگوییم.

به نظرم جغرافیا و فضای محیطی عامل مهمی برای تجربه جهان جدید است.

تهران در یک دشت وسیع و پهناور گسترده شده است. با تجدد طبیعت به تدریج از رابطه میان ما حذف شده است.  از رشته کوهی که پیش چشممان در دود و آلودگی نهان شده بگذریم، افق‌هایش راه به جایی نمی‌برند. تنها نمادهای شهری است که پیش چشممان گشوده است. ما در تهران بیشتر ساختمان می‌بینیم و خیابان و انبوه ماشین. بنابراین نسبت‌های خود با طبیعت را از دست داده‌ایم. ما بی واسطه طبیعت رویاروی یکدیگریم. طبیعت دیگر میانجی رابطه ما با یکدیگر نیست. آنچه نسبت‌ها را تعیین می‌کند، تماماً تصمیمات تصنعی دولت و قرار و مدارهای مبتنی بر سود و منافع فردی ماست.

در طبیعت می‌توان ریشه کرد، اما در دیگری نه. می‌توان گفت من در این کوه یا این قطعه از زمین ریشه دارم، اما نمی‌توان گفت در نسبتم با همسایه یا فلان دوست ریشه دارم. تجربه تهرانی از جهان مدرن، تجربه شتاب به سمت بی‌ریشگی است. گسست از بنیادها. معلق ماندن در نسبت‌های در هم شکننده. تجربه تهرانی از مدرن شدن، با دقت با این جمله مارکس انطباق دارد که هر چیز که سخت و استوار است دود می‌شود و به هوا می‌رود. دیگر در این شهر، هیچ راز و سری باقی نمانده است. هیچ افسانه‌ای بر آسمان این شهر در گردش نیست. بوروکرات اتوکشیده، کاسب سودجو و بازرگان رانت‌خوار، شاخص این محیط است. دیگرانی هم هستند اما در حاشیه‌اند.

من برای نخستین بار سفر چند روزه‌ای به کردستان داشتم. مکان سال‌هاست قدرت سحر انگیز و برانگیزاننده خود را برای من از دست داده بود. من درگیر حس خوش مکان و طبیعت بودم. به نظرم تجربه کردی از جهان جدید، نتوانسته طبیعت را در شبکه ارتباط آدمی حذف کند. طبیعت بخش جداناپذیری از رابطه سوژه کرد با جهان است و صد البته بخش جداناپذیری از رابطه میان انسان و دیگری. در نسبت میان من و دیگری، طبیعت به منزله یک طرف ماجرا حاضر می‌شود و مداخله می‌کند. طبیعت مانع از آن است که کلیشه‌های ناشی از قانونمندی های دولت یا قاعده های جاری در فضای شهری استیلای تام پیدا کند. کوه، صخره‌های بلند، رودهای لغرنده و دریاچه‌های زیبا هنوز در فضا حاکم‌اند. شهرها و روستاها، در لابلای طبیعت استوار و افسانه‌ای کردستان جای گرفته‌اند. کردستان تجربه مدرنیته همراه با راز و رمز و افسانه‌های عمیق است.

آدمیانش عاشق‌اند، سینه‌های پرکینه دارند، به نحو شگفتی مهربان‌اند، برای معاش اندک خود می‌جنگند، می‌رقصند، صبورند، وسوسه‌گرند، بی دلیل دوستت دارند، حریم‌های عبورناپذیر دارند، قدرت خشمگین شدن دارند، شیرین و پاک‌اند، و با همه اینها، مدرن. تجربه کردی از جهان مدرن، تجربه دیگری است. تهران تا اندازه‌ای توانسته به مدد دولت، تجربه تهرانی را در آن نفوذ دهد. کردستان هم تا توانسته از تعمیم تجربه تهرانی گریخته است.

کردستان هنوز پر از افسانه و سودا و اسرار مگوست. کاش می‌شد، تجربه‌های گوناگون مدرن شدن در اقالیم مختلف این سرزمین با هم گفتگو کنند. همانقدر که تجربه تهرانی قدرت دارد تا تجربه های دیگر را زیر چادر خود بپوشاند، تجربه کردی، بلوچی، ترکی یا گیلک نیز می‌توانستند در سنخ تهرانی از مدرن بودن نفوذ کنند.

من عاشق کردستان شدم. 

  • محمد حواد غلامرضاکاشی

فرمان به اقلیت نمایی اکثریت

دوشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۶، ۰۵:۰۲ ب.ظ

هیچ صدایی رعب‌آورتر از صدای اقلیتی نیست که از موضع قدرت و حکومت سخن می‌گوید. از این منظر، حمله به رئیس جمهوری که به تازگی رای اکثریت را به دست آورده، نگران کننده است.  

پیش از این بارها، به چهره‌های سیاسی و مسئولان حمله شده است. اما فرض درست یا نادرست آن بوده که حمله کنندگان نمایندگان مردم و اکثریت هستند. تعداد معدودی به یک چهره سیاسی حمله می‌کردند، و قرار بود همه خیال کنیم آنها به نمایندگی از اکثریت مردم اظهار نفرت کرده‌اند.

امروز از تریبون رسمی نماز عید فطر، شعری توهین آمیز خطاب به رئیس جمهور خوانده شده است. درست چند روز پس از اتفاقی که در راه‌پیمایی روز قدس افتاد. این رویدادها به صراحت بیانگر این معناست که اقلیتی که دارای منابع گوناگون قدرت است برای منتخب اکثریت مردم هیچ احترامی قائل نیست.

این اتفاق به نظرم تازه‌گی دارد.

هسته سخت نظام، چقدر نماینده اکثریت مردم بوده است؟ به نظرم پاسخ به این سوال خیلی مهم نیست. مهم این است که مناسک سیاسی نظیر راه پیمایی بیست و دو بهمن یا روز قدس، این امکان را فراهم می‌کرد که حتی در صورتیکه فرض را بر اقلیت بودن آنها بگذاریم، آنها قادر به اکثریت نمایی بودند. آنها همیشه به عنوان نماینده اکثریت صدا و سخن و قدرت و موقعیت داشتند. اما اتفاقات پس از انتخابات اخیر، به گمانم نگران کننده است. آنها معلوم است دیگر نه مدعای اکثریت بودن دارند و نه حتی خواست اکثریت نمایی. چنین شرایطی به نظرم نگران کننده است.

گویی آنها به طرق مختلف به اکثریت و نمایندگانشان تفهیم میکنند اگرچه اکثریت بودنشان احراز شده، باید به سرعت اقلیت نمایی کنند. فشرده بنشینند و زیاده از حد مدعی نباشند. رویارویی اقلیتی که دیگر پروای اکثریت نمایی ندارد با اکثریتی که به اقلیت‌نمایی رانده می‌شود فوق العاده مخاطره آمیز است. این دو رویاروی هم می‌ایستند، ولی یک هدف مشترک دارند. به هم زدن میدان بازی. یکی می‌خواهد بازی رای و انتخابات را به حاشیه براند یا اصولاً به هم بزند. دیگری هم در جستجوی عوض کردن میدان بازی است. میدانی را طلب می‌کند که اصولاً چنان حریف پیمان شکنی در کار نباشد. حریفی که رای نیاورد و همچنان از موضع اکثریت سخن بگوید.  

چنین وضعیتی برای ما که به نظر می‌رسد به سمت افق‌های نامعلوم در عرصه جهانی و منطقه‌ای می‌رویم، بسیار خطرناک است.

 

  • محمد حواد غلامرضاکاشی