اینجا خاورمیانه است
چیزی هست که جنبشهای اخیر در سطح کشور را متمایز میکند: هسته اصلی و نیرومند آن گروهها و طبقات فرودست، و افراد حاشیه اجتماعی و فرهنگیاند. شاید نخستین بار است که در این سطح گسترده و نیرومند، این طیف از نیروهای اجتماعی دست به اعتراض میزنند. پیشترها ظهور و بروز طبقات فرودست یا به شورشهای بی نام و نشان و کوتاه مدت منحصر بود و یا با واسطه طبقات متوسط حامی امکان ظهور پیدا میکرد.
واقع این است که طی دو سه دهه اخیر، آنها که خود را ارزشی و طرفدار اسلام و انقلاب خواندهاند، به نحوی ابزاری و ریاکارانه از فرودستان سوء استفاده کردند و آنها هم که در موضع مخالف و اپوزیسیون نشستند، به دلیل هژمونی ایدئولوژی نولیبرال، وجدانی آسوده از رنج و محرومیت محرومان این جامعه داشتهاند. دمکراسی خواهی لیبرال، جامعه مدنی، حقوق بشر، آزادیهای فرهنگی و اجتماعی و سکولاریسم آئین آنها بوده و آنچه این همه را به هم نزدیک میکند، فاصله گرفتن از وضعیت فرودستان و ماشین حاشیه ساز نظام سیاسی، بوروکراتیک و اقتصادی کشور است. در نتیجه دهههاست فرودستان هیچ سخنگو و نماینده و مدافع راستینی در میدان تنازعات بی پایان سیاسی در کشور نداشتهاند.
در پرتو ریای اصولگرایان، و وجدان خفته اصلاح طلبان، وجدان اجتماعی در مقابل مظاهر دم افزون فساد و تبعیض و فقر و محرومیت طبقات فرودست، خوابیدن و سکوت آموخته است. در چنین شرایطی قابل درک است فرودستان یکباره در قامت یک جنبش اجتماعی ظهور کنند و چرت همه جناحهای سیاسی را پاره کنند.
اما واقع این است که این طبقات، خود فاقد قدرت بیانگریاند. قادر نیستند زبان گویای خواستههای خود باشند. آنها که این روزها مینویسند و اظهار نظر میکنند، به ندرت ممکن است در رنج این طبقات عملاً شریک باشند. بنابراین فاصلهای وجود دارد میان خاستگاه ظهور این جنبش، و خاستگاه بیان این جنبش. در این فاصله عمیق، هزاران نکته باریکتر از مو وجود دارد. اگر یک سامان ایدئولوژیک چپ وجود داشت، اگر نهادها و سندیکاها و احزابی وجود داشتند که سالها دلمشغول تشکل، ساماندهی، تبلیغ و پیشبرد منافع این طبقات بودند، اینک جنبش فرودستان زبانی از آن خود داشت. اما امروز نباید از معضلاتی که فاصله میان امکان بیانگری جنبش و خود جنبش وجود دارد، به سادگی گذشت.
به نظرم دو سنخ از تحلیل تحولات این روزهای ایران وجود دارد. هر یک مساله و دلمشغولی خاص خود را دارد. باید به سخن هر دو گوش سپرد و امکانی برای ترکیب آن پیدا کرد. چرا که هر یک برای توجه دادن به امر مهمی، از امر مهم دیگری چشم میپوشد. در حالیکه به گمانم به هر دو باید توجه کرد.
سنخ نخست تحلیلها، از طرف جریانات چپ عرضه میشود. آنها به حق جنبش فرودستان را پاس میدارند. راست میگویند حقیقتاً آنچه فرودستان میخواهند، اصیلترین خواست سیاسی است. جامعهای که به دلیل فساد دامنگستر بوروکراتیک، تبعیض و شکافهای طبقاتی، صورتی شبیه جنگل پیدا کرده، به هیچ روی یک جامعه انسانی نیست. خواست فرودستان، بر هر خواست سیاسی اولویت دارد. چرا که در چنین وضعیتی، آزادی خواهی، اسلام خواهی، دفاع از اخلاق و معنویت، همه به اندازه هم ریاکارانه و دروغ است. جامعه فاقد عدالت، فقط یک جنگل است و خواستهای آنچنانی در جنگل، فریبکاری فرادستان است. نیروهای چپ این فرصت را غنیمت شمردهاند و به همه جریانات سیاسی موجود حمله میکنند چرا که تصور میکنند در حال حاضر فرصتی به دست آمده تا اقدام به خلق یک قدرت تازه در عرصه تنازعات سیاسی ایران بکنند.
همزمان سنخ دومی از تحلیل نیز وجود دارد. سنخ دوم، بیش از این که توجه خود را به مساله خاص طبقات فرودست متوجه کند، درکی تماماً سیاسی از ماجرا دارد. به نظر آنها، آنچه فعلاً اینجا و اکنون جریان دارد، مخاطرهای است که تداوم حیات سیاسی کشور را هدف گرفته است. به نظر آنها آنچه میبینیم، امکان منطبق شدن شکافهای طبقاتی با شکافهای قومی و مذهبی و سایر شکافهای اجتماعی و سیاسی است. بدون آنکه به دقت معلوم باشد فعال شدن همزمان این شکافها، و فروپاشی سیاسی در جامعه سرانجام به چه نتیجهای خواهد رسید. آنها با مشاهده عدم انعطاف پذیری نظام سیاسی و فقدان یک آلترناتیو مطمئن، در هراس از هرج و مرج و فروپاشیاند. بخصوص که آشکارا، آمریکا و کشورهای منطقه دندان تیز کردهاند به پاره کردن تمامیت ارضی کشور.
گروه اول، در پاسخ به گروه دوم میگوید بی خود ترس و وحشت ایجاد نکنید. اینجا ایران است با همه کشورهای منطقه تفاوت دارد. با این ترس و وحشتی که تولید میکنید، فقط به سرکوب جنبش فرودستان مدد میرسانید. تا حدودی هم راست میگویند این تحلیل یک پشتوانه فکری برای سرکوب فرودستان فراهم میکند. این تحلیل کور است به رنج روزانه و لحظه به لحظه کسانی که گرسنه و بیکارند و خواستار اقل زندگی. اما گروه دوم نیز یادآور میشود اینجا جنبش فرودستان تمایزی ماهوی دارد با آنچه در کشورهای اروپایی جریان دارد یا هر کجایی که ساختار تثبیت شدهای هست و جنبش فرودستان مطالبات خود را در منظومه یک ساختار با دوام جستجو میکند. به هر حال آنچه در ایران جاری است، خیلی بیشتر به تحولات منطقه خاورمیانه شبیه است تا آنچه در اروپای غربی و شرقی جریان دارد. اینجا جنبش بهار عربی با خودسوزی یک فرودست آغاز شد. اما در فرجام کار، باید پاسخ دهیم از آنهمه خون و آتش که در منطقه جریان پیدا کرد، چه چیزی عاید فرودستان شد؟ باید پاسخ دهیم اصولاً چه کسی از آن جنبشها منتفع شد؟
بپذیریم که در هر دو تحلیل سخن قابل شنیدنی هست و از هیچ کدام نمیتوان به سادگی گذشت. باید در تحلیل خود نشان دهیم با سنخ سومی از تحلیل فاصله داریم: سنخی که اصولاً کینه جویانه از هر سنخ و صنفی از اعتراض قطع نظر از پیامد آن حمایت میکنند. البته آنها که کینه در سینه انبار کردهاند حق دارند. نظام سیاسی دهههاست با ماشین تولید حاشیه خود، انبارهای کینه ساخته است. اما تحلیل مسئولانه باید چشم به آینده و پیامد عمل داشته باشد. قابل درک است که کینه جویان کینه ورزی کنند، اما اجازه ندهیم کینه امکان تحلیل مسئولانه را از ما برباید.
آن کس که مدافع فرودستان است، به کسی که از مخاطره حفظ تمامیت ارضی سخن میگوید، به دید تنفر نگاه میکند. اظهار میکند علم کردن مخاطره تمامیت ارضی صرفاً مستمسکی برای سرکوب فرودستان است. آنها که با خود صادق و صریحاند، میگویند اگر ظلم و تبعیض برداشتنی نیست، بگذار بپاشد به درک که فروپاشید. اما باید پاسخ دهد که اگر فروبپاشد چه چیزی عاید فرودستان خواهد شد؟ آنها که این همه صادق و صریح نیستند، میگویند چیزی نمیشود نگران نباش. آنکس که دلنگران تمامیت ارضی و مخاطرات بینالمللی و منطقهای است، میگوید فرودستان باید فی الحال خواسته های خود با اعتراض و خشونت بیان نکنند. فعلا به دلیل خطرهای موجود از طرق مسالمت آمیز وارد عمل شوند. آنها هم باید پاسخ دهند واقعاً چقدر در این کشور امکان پیشبرد مسالمت آمیز خواستهها بخصوص برای طبقات فرودست وجود دارد؟
هیچ کدام را نمیتوان به دیگری تعلیق کرد. اما این دشواری نظری، منجر به یک بحران عملی شده است. سرکوب جنبش فرودستان به نام حفظ نظم و تمامیت ارضی کشور، جامعه را بیش از همیشه آبستن بحرانهای بزرگتر بعدی خواهد کرد. دل سپردن به جنبش و حمایت تام و تمام از آن کردن، و یاری کردن به آن برای مقاومت بیشتر در مقابل سرکوب، معلوم نیست سر از چه ناکجا آباد خطرناکی درآورد.
معلوم است راه برون رفت در دست نظام سیاسی است. نظامی که متاسفانه بیش از هر چیز آموخته عقب ننشیند، بایستد و نشان دهد که هر کس که علیه اوست، بر فناست. کاش فوراً برنامههای عملی و مشخص خود را برای بهبود وضعیت فرودستان اعلام کند. اعلام نرخ رشد اقتصادی کشور توسط رئیس جمهور، نشان میدهد که اصولاً الگوی عمل و زبان گفتگو در این موقعیتها برای آقایان ناشناخته است. دست کم به دلیل مصالح سیاسی هم که شده، از الگوی عمل متعارف شده در حوزه اقتصاد کشور، عقب بنشیند.
اما همزمان صحنه سیاسی کشور نیازمند سخن تازهای است. روشنفکران ما بیشتر آموختهاند، از زاویه صاحبان منافع برتر و نیازهای ثانویه طبقات برخوردار سخن بگویند. این الگوی عادت شده فکر و سخن، جامعه ایرانی را با بحران امروز مواجه کرده است. فرودستان اگر با یک نظام مفهومی و زبانی حمایت نشوند، به ابزار توطئه جناحهای سیاسی موجود یا هیزم آتش توطئههای بزرگ تر منطقهای و بینالمللی تبدیل خواهند شد. باید واقعاً امکان پذیر باشد که فرودستان با اعتراضهای خود، چیزی به دست آورند که به آنها مربوط است. رویدادهای امروز زنگ خطری است برای همه اصحاب فکر و قلم و سخن. اگر آزمون امروز آنها را به بازاندیشی وادار نکند، برای همیشه باید بساط خود را جمع کنند و به امور خصوصی بپردازند.
- ۹۶/۱۰/۱۲