این یک اثر هنری است
جاذبه هنر، به خاطر توانایی خارج کردن مخاطب خود از دایره مفاهیم است. از جهان نامها، عبارات، احکام و صفتها و قیود. موسیقی بیشتر از همه این خصوصیت را دارد. موسیقی مخاطب خود را به جهانی نام ناپذیر پرتاب میکند. شاید عکس، کمتر از همه هنرها این توانایی را داشته باشد. آنهم یک عکس واقعی و کاملاً رئال. با این همه عکسی که دیروز از خودکشی یک مرد در خیابان میرداماد منتشر شد، یک اثر هنری بود. مخاطب خود را به کلی از جهان مفاهیم به بیرون پرتاب میکرد.
دیروز در ساعت پنج عصر، مردی میانسال، خود را در خیابان میرداماد تهران به دار آویخته است. هنوز هیچ خبر دقیقی از دلایل این حادثه و حتی جزئیاتی در باره نحوه انجام این اقدام، منتشر نشده است. تنها خبر میدهند انبوه رانندگانی که در خیابان همیشه شلوغ میرداماد دنده عوض میکردند و در لابلای ماشینها، امکانی برای فرار از ترافیک میجستند، خود را با سقوط یک مرد از آسمان مواجه میبینند. همه وحشت زده ترمز میکنند میادا روی ماشین آنها سقوط کند. صدای ترمزها، در فضا میپیچد و پیکر مرد میان زمین و آسمان آونگ میشود. لحظاتی چند نفسها در سینهها حبس میشود. فورا زنگ میزنند، آتش نشانی از راه میرسد و صحنه را به حالت عادی درمیآورد. از حادثه چیزی جز چند تصویر در فضای مجازی باقی نمانده است.
خبرگزاریها همه خبر را مخابره کردهاند. اما جالب است بیشتر حجم خبر را دو سه عکس اشغال کرده است در باره خودکشی این مرد، هفت هشت جمله بیشتر ننوشتهاند.
موزیسین، مخاطبان خود را برای ساعاتی از جهان پر مشغله روزمره بیرون میبرد و در یک فضای استعلایی غرق میکند. این عکسها نیز مخاطب را برای لحظاتی از جهان روزمره به بیرون میبرد بی آنکه صدا و ترنم و نوایی در کار باشد.
شاید تفاوت مهمی میان وجه هنری این عکس و موسیقی باشد. موسیقی جهان پس از زندگی روزمره است، جهانی از سنخ فراغت. اما وجه هنری این عکس، پرتاب به جهانی پیش از زندگی روزمره است. پرتاب به نقطه آغازی فرضی که گویا جهان و زندگی روزمره از آنجا آغاز شده است. روز نخستینی که نوع بشر عهدی با یکدیگر بستهاند که با هم زندگی کنند، با هم رنج بکشند و شادیهای خود را تقسیم کنند. روز نخستین فراموش شدهای که متن زندگی روزمره آن را به ناخودآگاه همه پرتاب کرده است.
موسیقی بخصوص از سنخ رمانتیکاش، بیشتر یاد آور طبیعت پاک و نیالوده آدمی است. اما روح هنری این عکس، بیشتر یاد آور گناه نخستین است. یک بد عهدی بنیادین، که صورت و سرشت زندگی را تباه و تیره کرده است.
مفاهیم در جهان موسیقیایی، ناتوان از بیان احساس غنی نهفته در ملودیهای زیبای موسیقیاند. مفاهیم اما در نسبت با این عکس، بیشتر از سنخ حجاب و فریباند. در سالن موسیقی، مفاهیم به نرمی از ما فاصله میگیرند، اما در وجه هنری این عکس، مفاهیم رسوا میشوند، فرومیریزند. به دروغهای بزرگ تبدیل میشوند.
من اصلاح طلبام. مدافع دمکراسیام. از حقوق مردم و حقوق بشر دفاع میکنم. رقبای من در صحنه سیاسی، اصولگرا هستند. از اسلام و معنویت و حریم اسلام و عدالت دفاع میکنند. رویاروی هم ایستادهایم و چنین به نظر میرسد که وجودمان شاخصه توسعه سیاسی در ایران است. به مردم امید میدهیم که دلنگران نباشید همین تنوع نسبی عرصه سیاسی، راه بر دمکراسی آرمانی خواهد گشود. دمکراسی که تحقق پیدا کند، همه به حقوق خود میرسند. ما صدای همه تنوعات جامعه ایرانیم. رقیبانمان، ما را دشمن میخوانند، آنها به مردم وعده عدالت و معنویت میدهند. ما هستیم و رقیب اصولگرای ما هست و البته چندین و چند جناح و صدای متفاوت دیگر. با دهها و صدها رسانه، هر روز میلیونها میلیون مفهوم و تصویر و قصه و روایت و ایدئولوژی و گزارههای فلسفی و عرفانی بر مردم سر ریز میکنیم
اما وجه هنری این عکس، همه جهان ما را ویران میکند. اثبات میکند همه هم دست و هم داستانیم تا همه بر سر یک سفره بمانیم و کسان بسیاری بیرون بمانند بدون آنکه صدایی داشته باشند. با هم فریاد میزنیم تا یک فراموشی نظام یافته پایدار بماند. برای کسانی که این مرد نماینده آنهاست، تنها استراتژی مقاومت انتخاب مرگ بود و بهره گیری از خصلت رسواگر مرگ.
اگر اختلافی با همسر، خویشاوندان یا دوستانش داشت، میتوانست یک موقعیت محلی یا خانودگی اختیار کند، آنوقت همه متفق القول بودیم که چقدر بعضی بی رحماند؟. با خویشان خود چه میکنند؟.
اگر یک اعتراض سیاسی صرف بود، میتوانست در مقابل مجلس، ریاست جمهوری، یک وزارت خانه یا دادگستری دست به این اقدام بزند. آنوقت چه راحت میتوانستیم آن را شاهدی بر ظلم یا ناکارآمدی دستگاه سیاسی بگیریم و شاهدی بر صدق دعاوی سیاسیمان.
اما وجه هنری اقدام این مرد و جاذبه هنری این عکس در آن است که در یک محیط عمومی اقدام به خودکشی کرده است. یک سوی آن، بازارچه بزرگ خرید و فروش لب تاب و گوشیهای گران قیمت است و سوی دیگرش هفت هشت صرافی و البته سوی دیگرش موزه دفینه. بخشی از محل به حال ما مربوط است و بخشی به گذشته ما. برنامه ریزی اقدام او چنان بوده که هیچ کس نتواند خود را بیرون بگذارد و در باره دیگرانی که به او ربط ندارد حکمی صادر کند.
در باره ماست و جد و آباد و گذشته و حال ما. همه ما.
اقدام این مرد، یک اثر هنری است و عکس، ثبت این اقدام هنری درخشان است. زیبایی شناسی هنر به قول کانت، در برقراری پیوند میان یک امر جزئی و یک کلیت است. او توانسته است در تصویری که خلق کرده، یک اقدام جزئی، یک موقعیت خاص، و یک عکس را به تصویر تمامیت و کلیت ما مربوط کند و تصویری کلیت یافته از ما را در خودآگاهمان احیا کند.
عادت ما در شنیدن موسیقی، بریدن از جهان و دیگران و سفر به جهان درون و حظ و حال فردی است. این عکس، جان و جهان درون ما را ویران میکند و به بیرون پرتاب میکند. کلیت بیرون ما را رسوا میکند و تاریکی درون ما را بر آفتاب مینهد.
- ۹۵/۰۲/۱۲