زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

بنیادگزاران، جانشینان و بازماندگان

جمعه, ۱ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۲۹ ب.ظ

در مطالعه آنچه به ماجرای کربلا و روز عاشورا پیوست، سه گروه را باید از هم تفکیک کرد و در مناسبات میان آنان، به عمق حادثه راه یافت: بنیادگزاران، جانشینان، و بازماندگان.

 

بنیادگزاران

بنیادگزاران به نیروی سخن و عمل، بنیادی تازه در جهان بنا می‌کنند و محمد چنین بود. او از حاشیه جهان آن روز، سربرآورد. از یک نقطه آشوبناک میان دو امپراتوری عظیم جهان. از بیابانهایی که هیچ یک از دو قدرت بزرگ میلی به تصرف آن نداشتند. درست در نقطه کور دو میدان بزرگ قدرت برخاست. مشخصه بارز او فراروی از افق‌های موجود و یک خواست و رویای ناممکن بود. در پرتو همین خواست ناممکن آسمان و زمین به هم پیوستند، الوهیتی در جهان تجسد یافت و در عالم، بنیادی تازه استوار شد. بنیادی که با نام محمد و آئین او استقرار پیدا کرد.

بنیادگزاران همه قدرت خود را از افق‌هایی کسب می‌کنند که پیش روی مردم گشوده‌اند. مردم از عسرت و رنج وضع موجود به چشم‌اندازی گشوده پرتاب می‌شوند آرزوها، امیال و خردهاشان با هم پیوند می‌خورد و به کانون‌های خلق و آفرینش تبدیل می‌شوند. اگر آزادی را احساس زندگی در افق‌های گشوده و نیروی خلق و آفرینش قلمداد کنیم، بنیادگزاران همه نیروی خود را از برقراری نسبت میان پیام و آزادی دریافت می‌کنند. همسازی پیام و گشودگی، بنیادگزاری می‌کند و جهان را به سیاقی تازه بنا می‌نهد. محمد چنین بود.

 

جانشینان

بنیاد گزار در جهان بنیادی تازه می‌نهد اما خود از میان برمی‌خیزد و جهان بنیاد نهاده را خالی از خود باقی می‌گذارد. جانشینان جویای قدرت به اعتبار بنیادی که نهاده شده، اعتبار می‌گیرند و به اعتبار او که از میان برخاسته، بر پیروان سروری می‌کنند. جانشینان تشنه قدرت، درست به خلاف بنیادگزار، چیزی از خود ندارند. فقیر و نحیف‌اند. هرچه بنیادگزاران ضروری قلمداد می‌شوند و چشمگیر، جانشینان تصادفی تلقی می‌شوند و نادیده گرفتنی. جانشینان در میدان جاذبه باقی مانده از بنیادگزاران، کمتر می‌توانند سلامت نفس خود را حفظ کنند. همه تلاش خود را مصروف آن می‌کنند تا حدی دیده شوند و مستقل از آنچه بنیاد گزار به میراث نهاده، جدی گرفته شوند. جانشینان در این زمینه سه استراتژی اختیار می‌کنند. اول اینکه نسبت به بنیادی که نهاده شده، سهل انگاری می‌کنند. چنانکه گویی بنیادی در کار نبوده است. احمق‌ترین جانشینان از این سنخ‌اند. معاویه و پسرش در این شمار بودند. او که بنیادها را سهل می‌انگارد، نزد مردم و مدعیان و رقیبان، هیچ‌گاه نیامده است و اگر آمده نخواهد ماند. وضعیت متزلزل سهل انگار، سبب می‌شود دو حربه همزمان را به کار بندد، نخست سرکوب وحشیانه و خونین، دوم تطمیع و فریب. و این هر دو بی بنیادی او را آشکارتر می‌کنند.

استراتژی دوم، از جا و زمان کندن برخی از نصوص و گفته‌ها و مناسک و سلوک باقی مانده، و تبدیل کردنشان به اجبار در موقعیت‌ها و شرایط گوناگون است. نزد عوام الناسی که چندین نسل از دوران اولیه فاصله گرفته‌اند، او که بیشتر بر گفته‌ها و مناسک و سلوک بنیادگزار پای می‌فشرد و در این زمینه غیرتمندانه و با حربه زور و رعب عمل می‌کند، معتبر قلمداد می‌شود. برای مردم عوام الناس رنج آنچه به رغم خرد و خواست و تمایلات و موقعیت‌های عینی و ملموس‌شان، به اجبار می‌پذیرند و تحمل می‌کنند بهای اتصال به حقیقت تفسیر می‌شود. مردم رنج می‌کشند، خود و خرد و خواست و تمایلاتشان را سرکوب می‌کنند و در عوض آن، قرار گرفتن در قلمرو ملکوت الهی را از سوی نمایندگان خود خوانده خدا دریافت می‌کنند. این معجزه زور است هم مردم احساس امنیت درونی می‌کنند و هم مدعای انطباق با اصل پذیرفته قلمداد می‌شود. مردم در درون می‌پذیرند که با واسطه اینان از سعادت پیوستن به ملکوت الهی بهره مند شده‌اند. مردم خود را معدوم می‌کنند و تصور می‌کنند در اراده خداوند مستحیل شده‌اند. این سنخ دوم، جانشینان هوشیار بنیادگزارانند. این سنخ بیش از دیگران رونوشت مطابق اصل قلمداد می‌شوند.

اما هیچ کدام از دو استراتژی فوق، قادر نیست جانشین را رونوشتی با مطابقت تام با اصل جا بزند. همیشه فاصله هست و او که جانشین بنیادگزار است از فاصله رنج می‌برد و احساس بی اعتباری و تزلزل دارد. یک استراتژی دیگر هم هست که همواره ذهن جانشینان را به خود مشغول می‌کند و آن بنانهادن بنیادی تازه است. جانشینان همواره وسوسه می‌شوند تا نورافکن‌ها را از چهره بنیاد گزار بردارند و به سمت چهره خود بگردانند. وسوسه بنیادی تازه نهادن، برای کسی که از موضع قدرت و استیلا بر مردم عمل می‌کند، طنز بزرگی است که جانشین بداقبال خود را در چاه هولناک آن می‌اندازد. او پیام را از همان نخست با سرکوب و فروبستگی هم پیمان کرده است بنابراین از همان نخست به یک بیگانه خوفناک تبدیل می‌شود و همه اطراف خود را مملو از کینه‌های عمیق می‌کند. معاویه گاه چنین هوس‌هایی در سر داشت.

 

بازماندگان

جانشینان در استراتژی اول و دوم سهل انگاری و دفاع فارغ از زمان و مکان از اصل   تلاش دارند خود را مشروع‌ترین و شایسته‌ترین جانشین بنیاد گزار جلوه دهند. اما برای این کار، همواره ناگزیرند میراث به جای مانده از بنیادگزار را کم یا بیش تحریف کنند. به عبارتی دیگر، باید میراث به جای مانده از بنیادگزار را در قواره حقیر و کوچک خود بازسازی کنند. به ناگزیر در این نظام تحریف، اموری هست که از نظام تحریف بیرون می‌ماند در حالیکه پیش چشم مردم حاضر است یا در اسناد و خاطره‌ها موجود است. بازمانده‌ها خواب راحت را از جانشینان می‌ربایند. جانشین تلاش‌های فراوانی برای انهدام و نابودی بازمانده‌ها می‌کند، اما در این زمینه هیچ‌گاه تماما موفق نیست. وجود بازماندگان است که جانشینان را به جعل و خلق بنیادی تازه ترغیب می‌کند باشد تا از شر وجود بازماندگان راحت شود.

در دوره معاویه و یزید، جهان اسلام، مملو از بازماندگان بود. از احادیث و نقل قول‌های پیامبر تا صحابه و  فرزندان صحابه و تابعین بودند. اینها همه بازماندگانی بودند که نظام سهل انگار اموی را دستخوش بحران می‌کردند.

امام حسین یکی از مهم‌ترین بازماندگان بود. او در گوشه‌ای از دایره پهناور امپراتوری اسلامی زندگی می‌کرد به ظاهر کاری هم به کار معاویه نداشت. اما نفس وجود و هستی او مخاطره آمیز بود. خود یادآور محمد بود. از آن بنیادگزار امی نقل شده بود که با برادرش سروران بهشت‌اند. نوه پیامبر بود. پسر فاطمه و فرزند علی. او تنها یک بازمانده نبود. گویی خود همان بنیاد بود. خاطره بنیادها را زنده می‌کرد و نظام سهل انگار معاویه را در خطر می‌انداخت. از او می‌خواستند بیعت کند. اگرچه حتی بیعت او نیز دردی از معاویه درمان نمی‌کرد. اما عدم بیعت او دردی مضاعف تولید می‌کرد.

امام حسین بیعت نمی‌کرد، اما معاویه جسارت نزدیک شدن به او را نداشت. همانطور که نسبت به بنیادها سهل انگار بود، نسبت به وجود و هستی او نیز سهل انگار عمل می‌کرد.

 

ماجرای کربلا و عسرت یزید

یزید به خلاف پدرش، سبکسر و در عین حال زیاده خواه بود. با اجبار به اخذ بیعت، حسین را به میدان جنگ فراخواند. تحمل بازماندگان را نداشت. او با عزمی جزم، تلاش داشت بازمانده‌ها را از میدان بیرون کند. احتمالا جسارت خود را از هوس و شهوت بنانهادن بنیادی تازه کسب می‌کرد. جانشین جائر، در تله بلاهت خود دچار آمده بود. گویی می‌خواست خود بنایی تازه خلق کند و به این نحو خود را از وحشت تزلزل نجات بخشد. اینجا درست همان نقطه‌ای است که حسین زمان را مناسب قیام می‌بیند و حرکت را آغاز می‌کند.

ماجرای حرکت حسین، و رویدادهای کوفه و کربلا را همه شنیده‌ایم. اما در این میان، بخشی از ماجرا کمتر گفته شده است. ماجرای جنگ نابرابری که در روز عاشورا روی داد، چند ساعت بیشتر به طول نیانجامید. همه یاران امام حسین کشته شدند، و ظرف چند ساعت او تنها ماند. او به سرعت مورد هجوم قرار نگرفت. ساعت‌‌ها در محاصره دشمن زنده بود. از این چند ساعت زنده بودن حسین کمتر سخن گفته شده است.

از همان لحظات نخستین جنگ هم حسین موقعیتی ممتاز داشت. گفته می‌شود حر ریاحی که از فرصت استفاده کرد و خود را به لشگریان امام حسین رسانید، همین که لب به سخن گشود تا در لشگریان ابن زیاد شکاف اندازد، باران تیر به سمت او روانه شد. او به سرعت به کنار امام حسین شتافت. پیرامون او امنیت داشت. کسی به خود جرات حمله به او نمی‌داد. خوف غیر قابل فهمی در این میدان جنگ نابرابر وجود داشت. در جریان نزاع و جنگ نیز، امام هر وقت می‌خواست به میدان می‌رفت و با یاران خود دیدار می‌کرد به آنها جسارت می‌داد و اگر در لحظات شهادت بودند، با آنها وداع می‌کرد.

کسی یارای حمله به او را نداشت.

جنگ پایان یافته بود. حسین تنها بود. لشگریان انبوه ابن زیاد و عمر سعد او را در محاصره خود داشتند. اما کسی به خود جسارت نزدیک شدن به او نمی‌داد. ساعت‌ها چنین گذشت. این چند ساعت تعلیق و سکوت، جانمایه عسرت عمیقی است که یزید و یارانش به آن دچار آمده بودند. او که اینک اینچنین تنها و بی یاور، خسته و زخم خورده نشسته است، دیگر یک بازمانده صرف نیست تا بتوان با استراتژی سهل انگارانه نادیده‌اش گرفت. بازمانده‌ای است که فرصت بنانهادن دوباره بنیاد سهل گرفته را پیدا کرده است. و این عسرت عمیق یزید و همه لشگریانش بود.

شمشیرها و سپرها همه در دست‌های لشگریان یزید آویزان مانده بود و چشم‌ها با رعبی عمیق به یک تن ناتوان زخمی می‌نگریستند. آنچه نباید روی می‌داد روی داده بود.  صدایی خوفناک از جایی برمی‌خاست. کسی نمی‌دانست منشاء این صدا کجاست. از درون لشگر پیروز، از چشمان به زمین دوخته شده این مرد نیمه جان، یا از پس پشت بیابان‌ها و تپه‌ها و جاده‌های دور.

این پایان درست نقطه آغاز بود. حسین به درستی همان جد بنیادگزارش بود. بنیادی تازه بناکرده بود و اینک صدای خوفناک گردبادی ویرانگر در راه بود.  


از این پس یادداشت های این وبلاگ در تلگرام این جانب نیز با آدرس زیر منتشر خواهد شد 

https://telegram.me/javadkashi

  • محمد حواد غلامرضاکاشی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی