زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

زندگی در فاصله میان انسانیت و گربه‌ها

چهارشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۵۲ ب.ظ

خمیده و مچاله در پیاده رو نشسته بود کنار یک مغازه قصابی. دو سه گربه نیز در رفت و آمد بودند. احساس می‌کردی گربه‌ها شاکی‌اند از اینکه این مرد سیه چرده جای آنها را اشغال کرده است. وارد مغازه شدم به جایی تکیه کردم تا خوب این وضعیت انسان گربگی را تماشا کنم. مرد سیه چرده با همه خمودگی‌اش، چشم تیز کرده بود و همه جا را می‌پائید.

مردی بلند قامت و چاق، در حالیکه سیگاری در دست داشت، از ماشینی بلند قامت و چاق، پیاده شد. مرد خمیده برخاست، و از او سیگاری تمنا کرد. لحظاتی میان آن دو گفتگوهایی درگرفت. مرد بلند قامت به سمت قصابی آمد، و با صدای بلند گفت، بیست هزار تومان گوشت به این آقا بدهید. گفت و به سمت دیگر آن قصابی بزرگ رفت. آن مرد انسان گربه، به سمت قصابی حرکت کرد. وارد شد، یک دست را به شیشه ویترین مغازه تکیه داد، و با دست دیگرش سیگار اهدایی آن مرد را به لب می‌برد و می‌کشید. هفت هشت دقیقه طول کشید تا سرانجام تکه گوشتی را که حدود دو بند انگشت بود آماده و به مرد تحویل دهد. در این مدت زمان کوتاه، همان مرد تکیده چنان سینه سپر کرده و تبختر به عالم و آدم می‌فروخت، که باور نمی‌کردی این همان انسان- گربه لحظاتی پیش است. نفهمیدم او بیشتر دل مشغول آن دو بند انگشت گوشت است، یا همین فرصت اندکی که برای ابراز وجود پیدا کرده است. ابراز وجودی که وامدار دیگری بود. یک دیگری حاضر در فضای قصابی. احتمالاً این اولین تجربه آن مرد نبود. او در کنار این قصابی، همواره در میان انسان گربگی زیست می‌کرد.   

زندگی میان یک حیوان فریبکار بی گناه و یک انسان متکی بر خویش، تنها وضعیت او نبود. همان مرد چاق بلند قامت نیز، به احتمال زیاد وابسته به یک بنگاه توزیع کننده رانت بود. وضعیت ایستاده و پر تبخترش اینجا بود وضعیت خمیده و مچاله‌اش جای دیگر. رفتارش چنین حکایت داشت.

اینجا کمتر فرصتی هست تا آدمیان در موقعیت‌های بالا یا پائین‌شان، روی پای خود بایستند، احساس شخصیت و احترام کنند. در قلمروی که زیست می‌کنند کوچک یا بزرگ احساس فرمانروایی و پادشاهی کنند. اینجا مشاغل، فرصت‌های زندگی، منزلت‌های اجتماعی و نام‌ها و نشان‌ها، اغلب از این دست‌اند. در فاصله انسان گربگی حاصل شده‌اند.

آنچه اقل‌های یک زندگی انسانی‌ است، به اعتبار کرم و لطف کسی حاصل شده است. در چنین وضعیت غیر انسانی، نباید توقع داشت که آدمیان به راستی چشم و رو داشته باشند. این حق همه است که در هر امکانی لطف و کرامت او را که فرصتی را هبه کرده است، نادیده بگیرند. این تنها امکان آنها برای تکیه کردن به خویشتن و احساس انسانی داشتن است. بنابراین گربه صفت بودن تنها فرصت بهره مندی از حظ حیات انسانی است. اینجا آدمیانی که گربه نیستند، اغلب حقیرتر از گربه‌اند. بازیگری گربه تنها فضای تنفس برای بهره‌مندی از احساس  انسان بودگی است.

انسان گربگی، تنها صفت روانشناختی اغلب ما نیست. خصلت ارتباطات جمعی و نهادی ما نیز هست. در بنیاد همه شعائر و مناسک اجتماعی، یک خصلت گربگی هست که پشت مناسبات انسانی پنهان شده است. هر امر انسانی یک پشت گربه صفت نیز دارد. دوستی، دانشگاه، مسجد و سیاست و ....همه تخم مرغ‌ها اینجا رنگی اما خالی است. اینجا دیوارها، همه سست‌اند. گویی اتکا به جایی ندارند. البته وجودشان مغتنم است چرا که بی وجود آنها، حیات منظومه گربه‌ها با اختلال مواجه خواهد شد.  

وضعیت انسان گربگی، حسی از مسافر و مستاجر بودن به همه ما بخشیده است. دانشگاه اقامت‌گاه مهم و اصلی من نیست، چنانکه مدیریت یک بنگاه تولیدی، تاجر بودن، روحانی بودن، کارشناس فلان بخش بودن اقامت گاه مهم واصلی کس دیگر نیز نیست. همه چیز وامدار لطف و کرامت یک دستگاه کلان توزیع کننده رانت و فرصت‌هاست. این همه به شرط احساس اقامت من و تو موضوعیت دارند اگر ما احساس اقامت نکنیم، این همه میان تهی است.

اما هر یک از ما نیز احساس میان تهی بودن داریم. چرا که به شرط اقامت و سکونت، پری و غنای درونی امکان پذیر است. فرصت‌ها و حقوق مسلم انسانی وقتی حادثی و از سر کرم توزیع می‌شوند، هر کس در درون خود احساس خلاء و تهی بودن می‌کند و به همین سیاق مناسبات جمعی و نهادی ما نیز. 

  • محمد حواد غلامرضاکاشی

نظرات (۳)

سلام آقای دکتر
ممنون متن تامل برانگیزی است
یادم می آد دکتر میلانی زمانی در درس جامعه شناسی سیاسی درباره مفهومی به اسم شیزومازوخیسم بحث می کرد ویژگی روانی آدمهایی که در یک فضا دیگر آزار هستند و در محیطی دیگر خودآزار. این خودآزار همان تحقیر و بی هویت شدن برای دستیابی به هویت است هویتی که باید آنرا گدایی کنند.

پاسخ:
ممنون خانم راوش به نکته خوبی اشاره کردید بعد روانشناختی بحث خیلی جذاب است
  • سیدمجیدحسینی
  • سلام دکترجان
    نمی دانم چرا این متن احساس کردم یک وجه غیراخلاقی هم می تواند داشته باشد ، و آن هم توجیه آدم ها برای گربه صفت بودن ووفادار نبودن بود، انگار کسی که وفادار نیست ، اخلاقا محق است نباشد و کسی که هست آدم تحقیر شده است و از وجه انسانی لذت نمی برد، من می گویم : یک وضعیت برعکس هم برای انسانهای وفادار به لحاظ انسانی وجوددارد، آنها که در جهان بی وفایی وفادارند یک حس بی منتهای انسانی درونی می برند؛ نمی دانم شایداشتباه می کنم.
    پاسخ:
    سخن شما درست است جناب دکتر اما من به قابل درک بودن حیات غیر اخلاقی اشاره می کنم. وقتی ساختارها اساسا مقتضی زندگی آزاد و خردمندانه نیستند، گذر از موازین غیر اخلاقی تنها راه حظ بردن از جیات انسانی است. من به شرایطی اشاره می کنم که زیست غیر اخلاقی را الزام آور می کند والا از حیث سوژه ها وقتی به ماجرا نگاه می کنید دقیقا حق با شماست. هرکس به رغم شرایط همچنان پای بند اخلاق است موجه تر است 
  • مهدی محمدخانی
  • حیوان فریبکار بی گناه !؟ بزرگ ترین مشکل این به قول شما  "گربه بی گناه " این است که در برابر حال خود واکنش نشان نمی دهد. گربه، به "عشق در نگاه ِنخست" باور دارد. هرچه باشد، او دست‌آموز است. عشق می‌ورزد، به دلداری که در نهایت ِروان‌گسیخته‌گی، از خیلی ِگه، بیرون‌اش کشیده، به اوی خیلی یگانه(؟)، به اوی این‌چنینی که پیش از دریافت گوشت،زیر ِسنگینی ِنفَس‌گیر ِنشانه‌گان ِ«آشفته‌بازار ِروابط» حتی ذره ای هم له‌و‌لوَرده نمی‌شود. مرد گربه ای، تماشاگر است. خود را تماشا می‌کند، کوری ِمفت خوری‌اش را تماشا می‌کند چون مفت خوران سریال هزاردستان در کبابی، فاحشه‌وار می‌خندد و گه‌‌تر می‌شود! مرد گه گربه ای، مرد ِتماشاست...

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی