….. در دوره پهلوی دین و معتقدات
دینی باعث می شد اقشاری از مردم در گرداب امیدهای جامعه جدید نیافتند، و به همان
حد خود قناعت کنند. اما در جمهوری اسلامی، مردم اتفاقا با لباس دین و اطوار دینی
به مراجع قدرت نزدیک شدند تا به میل سیری ناپذیرشان برای تامین امیدهای شخصی شان
واصل شوند. بنابراین دین نه تنها نقش
کنترلی نداشت بلکه خود به ابزار افزایش میل و حرص تبدیل شد و برآورنده امید خصوصی
مردم به بهبود وضعیت شان. کاسته شدن نقش دین، به معنای همه گیر شدن امید نزد همه
مردم و همه اقشار بود. افزایش این سنخ از امید هم البته مولد فشار به نظام سیاسی
برای افزایش دامنه رانت ها. … این عبارت بخشی از مصاحبه من
است با نشریه مروارید سال ششم، شماره هفتم دی و بهمن سال 1396
آیا جامعه ایران را به طور کلی جامعهای امیدوار میدانید؟
پژوهشهای پیشین نشان دادهاند که در جامعه ایرانی
طی دهه های گذشته تحول جالبی روی داده است. امید مردم نسبت به آینده کشور، به طور
مستمر، رو به کاهش می گذارد. اما همزمان تا چندین دهه امید مردم نسبت به بهبودی
وضعیت خودشان رو به افزایش بوده است. احتمالاً باید از یک اتفاق تازه هم در ایران
سخن گفت، امید مردم نسبت به بهبودی وضعیت شخصی شان هم رو به کاهش گذاشته است. به
این معنا جامعه ایرانی به سمت ناامیدی بیشتر و بیشتر هم در سطح فردی و هم در سطح
کلی پیش می رود.
از منظر سیاسی چهطور؟ با وجود پستیها و بلندیهای فراوان مردم
در در انتخابات حضور پرشوری دارند آیا این حضور را میتوان به معنای امیدواری
سیاسی آنها دانست؟
مشارکت مردم در انتخابات، لزوماً به معنای امید
نیست. یا اگر هم هست به معنای امید به ممانعت از شتاب فرایند نزول است. گاهی مردم برای حفظ وضع موجود
و بدتر نشدن اوضاع ممکن است در انتخابات شرکت پرشور کنند.
اگر این نکته را بپذیریم که جامعه ایران جامعه امیدواری نیست،
بسترهای سیاسی افت امیداجتماعی را چه می دانید؟
به نظرم ضرورت داشت در باره اصل مقوله امید در عرصه
اجتماعی و سیاسی بحث می کردیم تا زمینه لازم برای پاسخ گویی به این سوال فراهم شود.
اجازه بدهید من به یک نکته مقدماتی اشاره
کنم. ببینید اساساً امید به منزله یک مقوله مهم اجتماعی و سیاسی، به دوران مدرن
تعلق دارد. والا در جامعه پیشامدرن، امید اصولاً یک مفهوم مذهبی است و به نسبت
آدمی با خداوند راجع است. شما امیدوارید که گناهانتان بخشوده شود، امید دارید در
آن جهان از رحمت خدا بهره مند شوید. امید از زمانی به یک پدیده این جهانی تبدیل میشود
که زندگی اجتماعی با تجربه تحول آن به آن همراه است. زمان یک پدیده ملموس و جدی در
مقابل اقتدار مکان است. شما مرتب شاهد تحول در همه چیز هستید از سطح کلان گرفته تا
سطح خرد. از اقتدار و برتری ملی گرفته تا بهبود وضعیت معیشتی مردم. در چنین شرایطی
است که امید اساساً به امکان اساسی آزاد کردن انرژی مردم برای فعالیت و کار بیشتر
تبدیل می شود. دولت مدرن، همه توش و توان خود را مدیون دمیدن بر تنور امیدهای فردی
و جمعی است تا بیشتر و بیشتر ثروت و قدرت تولید کند.
تجربه مدرن شدن در جامعه ایرانی نیز با تحول مستمر
توامان بود و تحول بستر تولد امید در عرصه های فردی و جمعی. اما یک تفاوت مهم میان
تجربه ایرانی از امید دوران مدرن با تجربه اروپایی وجود داشت. افزایش امید ایرانی،
به معنای خیلی قلیل یک سرمایه و بستر تولید انرژی از سوی پایین بود. درست به خلاف
تجربه غربی، افزایش نرخ امید، با افزایش نرخ مطالبه از دولت برای بهبود بخشی به
وضع کلی و فردی آنها همراه بود. مردم هر چه بیشتر امیدوار شوند، چشمشان بیشتر و
بیشتر به دولت است که با توزیع متوان تر رانتها وضعیت را برای آنها بهبود ببخشد.
به عبارتی دیگر، افزایش امید در عرصه خصوصی، بستر ساز ظهور یک دولت پدرسالار در
صورت بندی مدرن بود. این چیزی است که از دوران رضاشاهی تجربه کردهایم و هر گام که
به جلو برداشتیم خصوصا با افزایش قیمت نفت، این ماجرا افزایش نیز یافته است.
اجازه بدهید اینجا دو سنخ امید را به قول دارندرف
از هم متمایز کنیم: امید واقعی و امید یوتوپیک. امید واقعی به همان امید مردم
معمولی برای بهبود روز به روز وضعیت شان راجع می شود، اما امید یوتوپیک یک اتفاق
سیاسی است. شعارهای پرطمطراق سیاسی، اینکه به زودی کشور به دروازه های تمدن بزرگ
میرسیم، به زودی ما در شمار پنج کشور بزرگ جهانی قرار خواهیم گرفت، از سنخ امید
یوتوپیک است. مدرنیته ایرانی، همراه با افزایش امید واقعی در مردم مولد یک امید
یوتوپیک هم بود که دولت متولی آن گردید. با افزایش موج امید واقعی و افزایش توقعات
و مطالبات از دولت، دولت شان پدر را به خود اختصاص داد. این پدر هم البته با توجه
به موقعیت خود، باد در غبغب انداخت و مروج نوعی امید یوتوپیک هم شد.
ایران سال پنجاه و هفت، نقطه شکست و فروریزی امید
یوتوپیک از سنخ دولت پهلوی بود. اما یک امید یوتوپیک دیگر جانشین آن شد. امید به
اینکه دنیایی تازه از نقطه عزیمت انقلاب ایران در عالم ظهور کند. امید به اینکه
همه مکاتب بشری و از آنجمله مارکسیسم و کاپیتالیسم در مقابل این پدیده نوظهور دست
از حیات بشویند و تسلیم شوند. امید به آنکه ما کانون درخشان عالم باشیم. قدرت این
امید یوتوپیک در نقطه آغاز پیروزی انقلاب چندان بود که امید واقعی را تحت الشعاع
قرار داد. انتظار می رفت مردم از بهبود وضعیت شخصی شان دست بشویند و دل و جان
بسپارند به تحقق امید یوتوپیک.
اما و صد اما، سالیانی که گذشت، به تدریج اکثریت
مردم به همان افق امید واقعی خود بازگشتند. بخصوص پس از پایان جنگ. آنها بهبود
وضعیت واقعی شان را طلب می کردند. مسکن و نان و شغل بهتر و امثالهم می خواستند.
چنین بود که جمهوری اسلامی دست به یک سیاست تازه زد. پول نفت اجازه این سیاست
گذاری تازه را میداد. تصمیم گرفته شد مردم به دو گروه خواص و عوام تقسیم شوند.
عوام که بستر همان امید واقعی بودند، در صف دریافت امکانات و فرصتهای تازه
اقتصادی قرار گرفتند و قوه مجریه هم عامل پاسخگویی به این نیاز عوام مردم شد. خواص
اما در صف دیگری ایستادند قرار شد آنها متولیان تحقق امیدهای یوتوپیک شوند.
به عبارتی دیگر، از اوایل دهه هفتاد امید سیاسی و
آنچه به نحوی یوتوپیک برساخته شده بود و امید واقعی که به مردم واقعی ربط داشت، دو
خط و مسیر جدا از هم طی کردند. البته پول نفت وجود داشت و می توانستی هر دو این
امور را جداگانه مدیریت کنی.
البته این مهم آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها. پاسخ
دادن به نیازها و مطالبات مادی مردم نیازمند یک سیاست گذاری مبتنی بر توزیع
عادلانه بود. اما چنین سیاست گذاری وجود نداشت. عملاً سیاست های دنیاگرایانه دولت
سازندگی، مولد طبقات برخوردار از رانت های حکومتی و طبقات محروم از این رانت ها
شد. این اتفاق، علاوه بر حس بی عدالتی، مولد حس عمیق چشم و هم چشمی هم در سطح
عموم مردم گردید. امید برای افزایش موقعیت
های فردی و هم طراز شدن با دیگران
برخوردار، به یک انفجار جمعی تبدیل شد. فراموش نکنیم که افراد در یک دولت رانتی،
به دلیل افزایش تلاش خود لزوما موقعیت بهتری پیدا نمی کنند، بلکه به دلیل نسبت با
مراجع قدرت است که یکشبه به ثروت های افسانه ای می رسند. بنابراین انفجاری که از
آن حرف زدم به معنای انفجار مطالبات مردم برای نزدیک شدن به مراجع قدرت برای بهبود
سریع موقعیت های فردی شان بود. البته از روز هم روشن تر است که همگان این فرصت را
پیدا نمی کنند که به مراجع قدرت نزدیک شوند و بهره های آنچنانی ببرند. به طور
طبیعی اکثریتی بازمی مانند و مملو از عقده ناکامی، احساس نگون بختی می کنند.
از یک نکته اخلاقی هم نگذریم. در دوره پهلوی دین و
معتقدات دینی باعث می شد اقشاری از مردم در گرداب امیدهای جامعه جدید نیافتند، و
به همان حد خود قناعت کنند. اما در جمهوری اسلامی، مردم اتفاقا با لباس دین و
اطوار دینی به مراجع قدرت نزدیک شدند تا به میل سیری ناپذیرشان برای تامین امیدهای
شخصی شان واصل شوند. بنابراین دین نه تنها
نقش کنترلی نداشت بلکه خود به ابزار افزایش میل و حرص تبدیل شد و برآورنده امید
خصوصی مردم به بهبود وضعیت شان. کاسته شدن نقش دین، به معنای همه گیر شدن امید نزد
همه مردم و همه اقشار بود. افزایش این سنخ از امید هم البته مولد فشار به نظام
سیاسی برای افزایش دامنه رانت ها.
اما نگذریم از گروه خواص. گروه خواص قرار بود که
متولیان پیشبرد امیدهای یوتوپیک باشند. قرار بود از جامعه ایرانی یک الگوی نمونه
بسازند. جامعه ای در نهایت معنویت و اخلاق. اما گروه عوام همراه با افزایش امید
غیر اخلاقی تر نیز می شد و کمتر و کمتر تحقق امیدهای یوتوپیک را امکان پذیر می
کرد. چنین بود که گروه خواص به خارج از کشور امید بستند و تبدیل کردن ایران به یک
کشور نمونه و قدرتمند در این منطقه به مضمون اساسی تحقق امید یوتوپیک تبدیل شد.
امروز با چه وضعیتی مواجهیم. دیگر درآمدهای نفتی
اجازه آن سنخ از سیاست گذاری ها را نمی دهد. دیگر نه ثروت کافی برای تامین امیدهای
واقعی مردم را داریم نه سرمایه کافی برای تحقق امیدهای یوتوپیک را. چنین است که با
کاهش امید در هر دو سطح مواجهیم. مردم در سطح فردی و خصوصی شان احساس بی آیندگی و
فلاکت می کنند.
پس به نظر شما سیاست با کاهش یا افزایش امید در جامعه ارتباط
زیادی دارد؟
بله چنانکه توضیح دادم، دست کم اینجا عرصه سیاسی
نسبتی وثیق دارد با امید هم در سطح مردم و هم در سطح عام و کلان.
میتوان اعتراضات اخیر مردم را به کاهش امید در جامعه مرتبط
دانست؟
بدون تردید اینطور است. اساساً شاید بتوان گفت
حوادث اخیر در ایران، نخستین علائم ظهور ناآرامی های سیاسی در نتیجه یاس و ناامیدی
است. در حالیکه تا کنون ماجرا معکوس بوده است. تا کنون آنچه موجب رویدادها و
ناآرامی های سیاسی می شده است، عدم توازن میان سطح امید مردم و توانایی ها و
امکانات دولت بوده است. مثلا در خرداد هفتاد و شش، سطح و سنخ امید مردم با سطح و
سنخ امید یوتوپیک نظام سیاسی ناهمسنخ است. بنابراین مردم با شرکتی پرشور در
انتخابات، دولتی بر سر کار می آورند که امیدهایی از همان سنخ را در دستور کار قرار
دهد که مردم می خواهند: بهبود وضعیت معاش و دمکراسی و گشودگی فرهنگی. اما شرکت
مردم در انتخابات نود و دو لزوما از این سنخ نیست. مردم به تدریج با هدف کاستن از
افق های مایوس کننده در حیات سیاسی مشارکت می کنند. شاید به این نتیجه رسیده اند که در نتیجه شرکت
در انتخابات قادر نیستند از شتاب نزول وضعیت عمومی و خصوصی خود بکاهند بنابراین
دست به اقدامات اعتراضی می زنند.
آیا چارهای برای این نا امیدی وجود دارد؟
به نظرم امکان هایی برای کاستن از بار فشار فعلی
وجود دارد. من آنها را در چند گزاره خلاصه می کنم
1. از خواص بخواهیم در امیدهای یوتوپیک خود تجدید
نظر کنند. مثلا همراه با، یا حتی به جای تبدیل کردن ما به یک قدرت بزرگ منطقهای،
اهدافی مثل یک جامعه عادلانه، کاستن از فساد، و تولید یک جامعه متعادل را در دستور
کار خود قرار دهند.
2. اجازه بدهیم دین قدرت خود در کنترل هوس ها و
امیدهای این جهانی را به صحنه آورد. باور کنیم دولت ناتوان از تامین امیدهای دم
افزون مردم است. پس به دین نیازمندیم و این حاصل نمی شود مگر اینکه ظاهر سازی های
دینی و تشبث به دین داری را عامل توزیع موقعیت ها و فرصت های زندگی نکنیم.
3. فسادی که نتیجه آن، یک شبه ثروت مند شدن است،
عامل مهمی در ایجاد انفجاری امیدهایی است که به سرعت به ناکامی و ناامیدی تبدیل می
شوند. تا جایی که می توانیم از بار فساد بکاهیم.
4. با الگویی رالزی، حقیقتاً به اختصاص بیشترین های
ممکن برای نابرخوردارترینها بیاندیشیم.
5. اجازه بدهیم سیاست نقش خلاق و آفرینشگر خود را
ایفا کند. مثلا در قدم اول، گروه های معترض را به رسمیت بشناسیم. با آنها حرف
بزنیم. اگر هم واقعا نماینده ای ندارند،
سعی کنیم برایشان نماینده تعیین کنیم و با نمایندگان این مردم حرف بزنیم. آنها را
به رسمیت بشناسیم و نشان دهیم که چشممان را بر واقعیت تلخ زندگی مردم نبسته ایم. نفس این اقدام در تولید امید
نزد اقشار محروم راهگشاست.
6. به نظرم معجزه سیاست در شرایط فعلی، خلق دوباره
امید یوتوپیک است. سیاست همچنان می تواند آفرینشگر یوتوپیاهای تازه باشد.
یوتوپیاهایی که سبب شود مردم تا زمانی محدود تحقق امیدهای خصوصی شان را به تعویق
افکنند. حرکت به سمت یک جامعه عادلانه، آزاد، منصفانه و پاک، هنوز هم می تواند
امید افکن باشد. البته مقصودم ظهور چهره های پوپولیستی نیست که در یک ماجرای
انتخاباتی این شعارهای را به مردم حقنه کند. من به اتفاقی عمومی می اندیشم. مثلا
در شرایط فعلی نوعی آشتی در سطح ملی را فوق العاده تعیین کننده می یابم. بسیاری
از مرزهای خصومت که چهل سال بر آن پای می
فشریم می توانند کم رنگ شوند. این اتفاق زمانی می افتد، که همه بازیگران سیاسی در
عین حال، به سهم خود در بروز این فاجعه که امروز با آن مواجهیم اعتراف کنند. من
شناسایی مخالفین را فوق العاده تعیین کننده می یابم. سیاست های رسمی با عدم به
رسمیت شناسی مخالفین، عملا حاملان اجتماعی آنها را ناامید کرده است. شناسایی آنها
امید را به گروه هایی عطا می کند. من کمک به صدا دار شدن گروه هایی که صدا ندارند
را خیلی موثر می دانم. همین رویدادهای اخیر ناشی از تلاش کسانی است که دیده نمی
شوند و شنیده نمی شوند و راهی جز خشونت ورزی را پیش پای خود نمی بینند.
به هر حال بازگشت به دوران امید، نیازمند یک تلاش
ملی است اما شروع کننده آن دستگاه های رسمی اند.
بسیار بسیار از محبت شما متشکرم
شهرزاد همتی