این روزها همه جا سخن از کروناست. این ویروس جان انسانها را هدف گرفته است. بنابراین گفتگو پیرامون آثار کوتاه مدت آن، به مراتب مهمتر از هر اثر درازمدت آن است. اما کرونا آثار دراز مدت هم دارد. از جمله در سیاست. در این یادداشت از منظر خود به پیامدهای درازمدت کرونا بر سپهر سیاسی ایران خواهم پرداخت. نشان خواهم داد کرونا گرمترین و فراگیرترین صحنه درگیری ذهن و روان ما با یک حادثه جهانی است. به این اعتبار میتواند نیاز ما به درکی جهانی از امور را تقویت کند. میتواند برای نخستین بار، ما را از دوگانه سازیهای ناشی از کوته بینیهای فرقهای در عرصه فرهنگی و سیاسی برهاند. میتواند در فضای تلخ این همه طرد و انکار، امکانی برای بازبینی خود و دیگران فراهم کند و شاید از زخم کرونا، رحمت بازیابی صلح آمیز خود را پیدا کنیم. مردم میگویند مرگ دور هم عروسی است. کرونا سوگوارمان کرده است. اما بیش از هر زمان دیگری با تجربه مرگ دور هم در عرصه جهانی روبروئیم. شاید برکت یک عروسی را در آستین پنهان کرده باشد.
عرصه سیاسی یک آسمان دارد یک زمین. به آسمانش نگاه کنی، پر از ستاره درخشان است که همه تماشایی و خواستنیاند: آزادی، عدالت، استقلال، فضیلت، معنویت، نوع دوستی و ..... اما زمیناش مملو از طرد و ستیز و تنازع و حذف دیگران است. نکته جالب این است که جدال کنندگان زمینی سبدی در دست دارند و از همه ستارهها نمونهای در آن هست. همه طرفدار همه خوبهای سیاستاند. هیچ کس مخالف دمکراسی نیست، همه جانبدار عدالت و صلح و نوع دوستیاند. اما آنچه انها را متفاوت میکند نوع اولویت گذاری شان است. کدام ستاره را در رتبه نخست چیدهاند و چگونه بقیه را در دنبال آن سامان دادهاند.
سیاست در وجه گفتاریاش چیزی جز نظام اولویت گذاری نیست. هر جریان سیاسی بسته به موقعیت و فرصتها و بسترهای اجتماعی و فرهنگیاش، سنخی از اولویت گذاری را اختیار کرده است. این نظامهای اولویت گذاری بیهوده و صرفاً در نتیجه تبلیغات قدرت پیدا نکردهاند، حوادث است که قدرت گرفتن سنخی از اولویت گذاری بر سنخ دیگر را باورپذیر کرده است. رویدادها سبب میشوند نظام اولویت گذاری یک جریان سیاسی، بر دیگر جریانات اولویت پیدا کند و باد بر پرچم اقبالش بوزد.
جمهوری اسلامی ایران از یک انقلاب برآمد. ولی نظام اولویت گذاری و شاکله نهادیاش از جنگ برخاسته است. تا کنون برغم حوادث مهمی نظیر جنبش اصلاحات، جنبشهای مدنی و دمکراتیک، و جنبشهای مربوط به طبقات فرودست، همچنان این نظام اولویت گذاری داوم یافته است. اگرچه هر یک به سهم خود تغییراتی را در آن رقم زده است. کرونا اما از سنخ دیگری است و نظام برآمده از آن برای تداوم خود با چالش بزرگ خروج از خاص گرایی مواجه است. در این یادداشت به این نکته خواهم پرداخت.
جنگ و نظام اولویت گذار آن
جنگ مهمترین و گرمترین رویدادی است که دوگانه ماندگار میسازد: مای خوب و ذیحق، در مقابل آنهای خصم و باطل و دیوصفت. با حماسه و فداکاری توام است و ارزشهایی خلق میکند که به کلی از محدوده حساب و کتابهای متعارف دور است. فهرمان ساز است. در آن شکست و پیروزی و پایداری و مقاومت ارزشمند است. فر و شکوه و شجاعت در آن محوریت دارد. در جنگها اسطورهها و باورهای دینی و عرفانی به خدمت گرفته میشوند تا به صحنه جنگ قدسیت عطا کنند. با این نظام پرقدرت معناییاش، این قابلیت را پیدا میکند که یک نظام اولویت ساز عرضه کند و بار معنایی خود را به همه چیز منجمله فرهنگ و دین ساری کند. یک مبنای تازه بسازد برای فهم و تفسیر متون دینی و تاریخی و حماسی. جنگ ما و صدام حسین نظمی از سخن تولید کرد و الگویی از فهم جامعه عرضه کرد و مطابق با این همه الگویی از اولویت گذاری ساخته شد. توسعه، دمکراسی، عدالت، دین، معنویت، و اقتصاد و فرهنگ معنا و جایگاهی به خود اختصاص دادند. سمت و سوی توسعه به سمتی قابل قبول بود که کشور را به یک کل بی نیاز از عالم تبدیل کند. دمکراسی به یک مناسک اثبات پشتیبانی مردم از نظام تعبیر شد. عدالت مصداق خود را در مبارزه با کشورهای قدرتمند جهان پیدا کرد. معنویت پشت کردن به تمنیات مادی و مقاومت در صحنه مبارزه و جنگ حق و باطل فهم شد. فرهنگ انتقال مفاهیم و ارزشهای موید فداکاری و نبرد بود. خلاصه جنگ و مقاومت به کانون بازتعریف همه چیز تبدیل شد و به دنبال خود بازسازی نهادی امور تصمیم گیری و اجرایی.
گفتار برآمده از جنگ واجد ارزشهای انسانی مهمی نظیر فداکاری، گذشت و رشادت است. اما از نحوی خاص گرایی رنج میبرد. یک اقلیت شجاع و از خود گذشته را در کانون قرار میدهد، اکثریت را به حاشیه تماشاگر و تشویق کننده تبدیل میکند و به همه چیز و همه کس با دیده تردید مینگرد. مستعد پرورش نوعی خودشیفتگی و تحقیر و نادیده انگاری دیگران است. همه کشورهای جهان را به سه گروه تقسیم میکند: اقلیت همسو، اقلیت بی طرف و اکثریتی که در جایگاه خصم نشستهاند. جنگ مقدس چنان اولویت پیدا میکند که همه امور دیگر مدیریت امور عمومی به حاشیه میروند و به بنگاههای تامین کننده امکانات پیشبرد جنگ تبدیل میشوند. به کثرت عرصه عمومی به منزله وجه جدایی ناپذیر حیات سیاسی بد بین است، و ارزشهای سیاسی نظیر مدارا، نگرش بی طرف و عام در آن کمتر امکان پرورش دارد.
میتوان همه منازعات سه دهه گذشته را حول به پرسش گرفتن این الگوی اولویت گذاری فهم کرد. اصلاح طلبان از دل یک حادثه انتخاباتی ظهور پیدا کردند. آنها مدعی یک نظام اولویت گذاری تازه بودند. میخواستند دمکراسی و توسعه را اولویت دهند و پیرو این اولویت گذاری تازه، به همه مفاهیم آسمانی عرصه سیاست در ایران سامانی تازه ببخشند. در چشم آنها انقلاب و جنگ رویدادهای پشت سر گذاشته شده بود و ضرورت داشت صحنه تازهای آراسته شود و مفاهیم و اولویتهای تازه در دستور کار مدیریت امور سیاسی واقع شود. چهره و کلام اصلاح طلبان مسالمت جو بود، اما فی الواقع به میدان نزاعی تند برای حذف تام و تمام جنگ در نظام اولویت گذاری رسمی نظام وارد شده بودند. به همین جهت جدالی سخت در گرفت.
به قدرت رسیدن راستهای محافظه کار در آمریکا و ظهور بوش و رویدادهای پس از یازده سپتامبر، جنگ دوم خلیج فارس و فرصتهای تازه عمل برای نیروهای ایرانی در منطقه، فرصتهای گفتاری اصلاح طلبان را به حاشیه برد. امید حرکت به سمت مناسبات دمکراتیک تضعیف شد. طبقه متوسط قدرت گرفته در پرتو گفتار اصلاحات، از نیمه دوم دهه هشتاد و همزمان با قدرت پیدا کردن احمدی نژاد رو به ضعف رفت. گفتار برآمده از دوران جنگ دوباره قدرت گرفت. به قدرت رسیدن ترامپ پس از دوران اوباما، نیز میدان تازهای برای قدرت گرفتن گفتار برآمده از جنگ تولید کرد. مانورهای نظامی ایران، اثرگذاری بر میدانهای پر مخاطره عراق و سوریه و لبنان،
گفتار برآمده از جنگ را دست کم برای شماری از نیروهای ایرانی تقویت کرد. گفتار برآمده از جنگ به برامدن دوباره خود در افقهای آینده ایران مینگرد. در این بازسازی جایگاه انتخابات و دمکراسی را تنزل داده است. تصمیم گرفت هزینه پذیرش انتخابات گرم را در انتخابات مجلس سال 1398 نپذیرد و به جای آن تلاش سریع برای یکدست سازی سازمان سیاسی را پیش بگیرد. بر این خیال است که با این اقدام، نظامی قدرتمند و کارآمد خواهد ساخت. با قدرتهای جهانی سخن خواهد گفت. قدرت منطقهای خود را به فرصتهای اقتصادی برای مردم تبدیل خواهد کرد و برای همیشه ثابت خواهد کرد چگونه میتوان از منطق خودبسنده و سازگار برآمده از جنگ، همه مشکلات را حل کرد. آنها به یک قدرت قاهره نظامی میاندیشند و خیال میکنند مردم از بی سامانی در کشور خستهاند و متقاعد شدهاند که به یک نظام قدرتمند تن در دهند. این نگاهی است که همچنان جاری است. تصور بر این است که اگر هم کرونا لختی توقف ایجاد کرده باشد، اما قطاری که به راه افتاده به زودی به مقصد از پیش طراحی شده خواهد رسید.
کرونا و پیامدهای سیاسی آن
کرونا یک اتفاق پیش بینی نشده بود. یک مهمان ناخوانده که همه چیز را مبهم کرده است. برای گفتاری که چشم انداز آینده را از ان خود میبیند، کرونا یک ویروس مزاحم تلقی شد. بدشگون و بی وقت آمد. ابتدا رسوخ کرونا در ایران یک شایعه دانسته شد. اما شایعه هر روز چهره سیاه و تلخ خود را نشان داد و به تدریج معلوم شد حادثه گستردهتر از آن است که انکار شود. گفتار برآمده از جنگ نمیدانست با این مهمان ناخوانده چه کند چگونه در نظام اولویت گذاریاش آن را جایگذاری کند.
بلاتکلیفی و تاخر و سکوت اولیه گفتار جنگ بستر ساز ظهور گفتار تازهای و نظام اولویت گذاری تازه شد. این بار نه روشنفکران و غرب زدگان، بلکه پزشکان دائر مدار بودند. آنها برنامه و نحوه مواجهه با این پدیده را نوشتند و راهی مراکز تصمیم گیری کشور شدند. مطابق با نظام اولویت گذاری آنان سلامت مردم در اولویت بود. برای تامین سلامت آنان نیز سازماندهی تازهای در فضای زندگی مردم ضرورت پیدا میکرد. گویی کودتایی اتفاق افتاده باشد که عاملانش نه نظامیان بلکه پزشکانند. آنها دستور دادند همه سنخهای تجمع مردم مسدود و محدود شود. فرمان به بستن دانشگاهها و مدارس محدود نشد، حتی پا از گلیم خود درازتر کردند و خواهان تعطیلی نمازهای جمعه و مراکز دینی نظیر حرم امام هشتم شیعیان و امام زادههای مهم دیگر نیز شدند.
این وضعیت برای گفتار برآمده از جنگ قابل تحمل نبود. آنها نباید از غافله عقب میافتادند و منعفل میماندند. نظامیان به خط شدند تا در این زمینه فعال شوند. تحلیلهای تازه به میان آمد مبنی بر آنکه کرونا یک پدیده طبیعی نیست بلکه از آزمایشگاههای جنگی آمریکایی سردرآورده است. اما توفیقی حاصل نشد. میدان داران واقعی کرونا پزشکان بودند و با توسعه بحران به اروپا و بخصوص در آمریکا، آمریکایی بودنش باور پذیر نبود.
کرونا قطعا در منازعات سیاسی در ایران نقش خواهد آفرید. بدون تردید موازنه میان گفتار برآمده از جنگ، گفتار اصلاح طلبان و براندازان در نتیجه تجربه و حادثه کرونا، دگرگون خواهد شد. ترسیم چشم انداز این تغییرات را باید به آینده سپرد. اینکه ماجرا تا کی تداوم خواهد یافت، چه پیامدهایی از خود به جا خواهد گذاشت، هر نیروی اجتماعی چطور عمل خواهد کرد، وضعیت مردم چگونه خواهد بود، همه در تعیین سرنوشت این منازعه نقش بازی خواهد کرد اما نگارنده خیال میکند میتوان از ماجرای کرونا انتظار دو تحول در عرصه سیاسی ایران داشت.
اول اینکه کرونا مساله سلامت و زندگی و اداره امور متعارف مردم را در کانون قرار داده و بر هر آرمان بلندی تقدم یافته است. به این اعتبار وجه کانونی بسیاری از شعارها تضعیف خواهند شد و نحوی بازآرایی را به همه جریانهای سیاسی دیکته خواهد کرد. جریان برآمده از جنگ، باید نشان دهد چه فکری برای ساختار درهم ریخته کشور در موقعیتهای بحرانی کرده است. باید نشان دهد درکی از دولت به مثابه سقف حافظ سلامتی و رفاه اولیه همه مردم دارد. اصلاح طلبان نیز اگر قرار است آیندهای داشته باشند باید فهم خود را از شعار کانونی دمکراسی خواهی بازآفرینی کنند و نشان دهند دمکراسی مد نظر آنان برای مردمانی که در مواقع بحرانی اینهمه بی پناهند، چه فکری کرده است. مساله اصلی جناحهای سیاسی پس از بحران کرونا فقدان دولت به مثابه ارگان نیرومند مدیریت امور عمومی است. همه باید به این فقدان عمیق و ملزومات اقتصادی، بوروکراتیک، و سیاسی آن بیاندیشند. این مساله کانونی شده است که هم به تداوم مقاومت مقدس مشروعیت خواهد بخشید و هم به خواست دمکراسی. دولت و بازسازی ساختار سیاسی مشروع و کارآمد و نیرومند مساله اصلی است. موضوعی که صرفاً یک امر بوروکراتیک نیست به اعاده اعتماد عمومی و سازماندهی کارآمد حیات سیاسی مردم ارتباط دارد.
دوم بازسازی ارزشهای سیاسی. از حیات سیاسی و تشکیل یک سازمان سیاسی قدرتمند و موثر سخن گفته شد، این خواست جز با خروج از نظام ارزشهای خاص گرایانه تامین نخواهد شد. ما در دوگانه سازیهای آشتی ناپذیر زندگی میکنیم. دوگانه سازیهایی که خاص گرایانه، فرقهای و فاقد نگرش عام گرایانه سیاسی است. به این معنا همواره در یک فضای پیشاسیاسی زندگی میکنیم و از فضائل حیات سیاسی محرومیم. در گفتار برآمده از جنگ دوگانه سازی حق و باطل میدرخشد. دوگانه سازی دیکتاتوری و دمکراسی خواهی نیز حاصل دوگانه سازی میدان انتخابات است و سنخی دیگر از خاص گرایی را در جامعه ایرانی تقویت کرده است. هر کدام داغ یک حادثه تاریخی را پشت سر دارند. یکی از اسلام و امر بومی در مقابل سنت غرب دفاع میکند یکی از سنت غربی در مقابل آنچه اسلامی و ایرانی و اینجایی خوانده میشود. کرونا اما حادثهای است که این سنخ از دوگانه سازیها را بی اعتبار میکند.
کرونا اولین حادثه جهانشمول است که ایران به طور مستقیم و جدی در آن درگیر شده است. مشروطه، نهضت ملی نفت، انقلاب اسلامی، جنگ، رویداد دوم خرداد، جنبش سبز یا حوادث آبانماه، همه حوادث اینجایی، ملی، دینی، طبقاتی و گروهیاند. شاید تنها حادثهای که در ابعادی کوچک تر از کرونا جهانی بود و ما مستقیما درگیر آن شدیم، جنگهای جهانی بود. اما ابعاد و عمق کرونا حتی بیش از آن حوادث است. ما ایرانیها همان چیزی را در حالی تجربه میکنیم که یک ایتالیایی، یک آمریکایی، یک اروپایی و یک ژاپنی. تجربه میکند. ما ایرانیها مرتباً منتظر تلاش دانشمندان آمریکایی یا چینی برای پیدا کردن داروی این بیماری وحشتناک هستیم. کرونا برای نخستین بار دوگانه سازیهایی را که ما نیم قرن است در آن زیست میکنیم معلق کرده است. البته زبان و سیاست هیچ گاه از دوگانه سازی نمیرهد اما فعلا دوگانه سازیهایی که صحنه سیاسی ایران از آن انباشته است، به تعطیلات رفتهاند.
کرونا یک رویداد جهانی است. همه جهان را نگران کرده است. افزایش بیماری کرونا در ایران تنها ما را نگران نمیکند، همزمان اروپاییها و آمریکاییها را نگران میکند. بهبود کرونا در یک کشور آسیایی و توقف شیوع آن درچین، تنها چینیها را خوشحال نمیکند ما ایرانیها را هم خوشحال میکند. ضایعه تلخ کرونا، اولین رویداد جهانی است که دراین حد عمیق و گرم در حال تجربه آن هستیم. هم انقلاب و هم جنگ، رویدادهای گرم محسوب میشوند، کرونا نیز یک تجربه گرم محسوب میشود. کرونا پیامدهای سیاسی خود را خواهد داشت. همه گفتارهایی که امروزه در صحنه سیاسی ایران جولان میدهند، تنها به شرط درونی کردن این رویداد جهانی شده، قادر به تداوم در حیات سیاسی ایران هستند. کرونا همه ما را فراخوانده است تا علاوه بر دستها چشمها را هم بشوئیم و به نحوی دیگر به امور بنگریم.
کرونا جهانی اندیشیدن را به همه ما تحمیل کرده است. ما کمتر خو کردهایم خود را عضوی از یک جامعه جهانی ببینیم. کمتر خو کردهایم در عرصه جهانی به مثابه یک عضو مسئول عمل کنیم. عضوی قابل اعتماد در تحقق صلح و عدالت در عرصه جهانی. ما هنگام تامل نسبت به ارزشها و مواریث تاریخیمان، کمتر به آن فکر کردهایم چگونه آنها را بازآفرینی و بازخوانی کنیم که به غنای یک حیات جهانشمول مدد کند. این فقدان عام اندیشی، تنها در حضور بین المللی به ما آسیب نزده است. بلکه در عرصه داخلی نیز آسیب زا بوده است. فقدان این عام اندیشی، مانع شده است که یک جریان سیاسی به رغم تلاشهایی که برای کسب قدرت سیاسی میکند درکی عام گرایانه از منافع ملی داشته باشد. مانع از آن شده است که حکومت کنندگان به جد خود را نماینده یک ملت با همه تنوعاتش بدانند. کرونا بستر چنین تحولی را در دراز مدت فراهم میکند. نجربه کرونا یک تجربه جهانی است. همه ما را در عرصه جهان به تولید ارزشهای جهانی فراخوان میکند. همه ما را به این نکته واقف کرده است که چگونه آنچه به من و ما تعلق دارد، میتواند به همگان تعلق داشته باشد. کرونا ما را فراخوان میکند که همه مواریث فرهنگی خود را با چشم اندازی جهانشمول بازفهم و تفسیر کنیم. چگونه میتوانیم مسلمان باشیم و برای جهانیان به اعتبار مسلمان بودنمان، امنیت و آرامش به بار بیاوریم. چگونه میتوانیم ایرانی باشیم و ایرانی بودنمان را فرصتی برای زیست انسانی در عرصه جهان تبدیل کنیم. در صحنه داخلی چگونه با هم رقابت کنیم و در الگوی رقابت و ستیزمان، خیر عموم مردم را مد نظر قرار دهیم. چگونه حکومت میتواند نماینده همه مردمان باشد و در نمایندگی مردم خود، بازیگر فعالی برای ساختن جهانی صلح آمیزتر و عادلانه تر از امروز باشد. کرونا بند رابطههای پیشین ما را پاره کرده است. کشورها مرزهای خود را بر هم بستهاند، مردم در شهرها به خانههاشان کوچیدهاند، از تجمعات بزرگ میهراسیم. اما پاره شدن، میتواند مقدمهای باشد برای گره خوردن بندهای پیشین و نزدیک تر شدن ما به یکدیگر باشد.