زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

چراغی در دل تاریکی

يكشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۹، ۰۷:۰۳ ب.ظ

آنها که آقامیری را خلع لباس کرده‌اند، در دل به موفقیت او امید بسته‌اند. روحانیون بیش از دو دهه است احساس انزوا می‌کنند. آقا میری به سمت گروه‌هایی از مردم رفته‌ که روحانیون خواب جذب و جلب آنها را هم نمی‌دیدند. آیا او در کار خود موفق خواهد بود؟ هر چه او موفق‌تر شود، احتمال ظهور چهره‌های تازه‌ای شبیه به او بیشتر خواهد شد. بی آنکه خلع لباس شوند.

در دهه‌های چهل و پنجاه روحانیت حقیقتاً به یک طبقه صاحب منزلت نزد عموم مردم تبدیل شد. سخن آنان برای اکثر مردم حجت بود. چهره‌های برجسته‌ای از میان آنان برخاستند که برای روشنفکران حتی روشنفکران لائیک و چپ نیز قابل احترام بود. اما یک دهه که از انقلاب گذشت، روحانیت به یک صنف خاص تقلیل یافت با حرف‌ها و عقاید و منافع خاص و البته وزن اجتماعی خاص خودش. نهاد روحانیت دیگر نمی‌توانست سخن معتبر عمومی تولید کند مخاطبش صرفاً مومنان سنتی و متشرع بودند. بسیاری از دین داران از روحانیت گسیختند و بسیاری از مردم از دین.

روحانیت به منزله یک نهاد سنتی به این سادگی از میدان به در نمی‌رود. استراتژی‌های گوناگون اختیار می‌کند و می‌ماند به خلاف نهادهای مدرن که به محض بروز مشکلی کوچک از صفحه روزگار محو می‌شوند. آنها در این سال‌های اخیر سه استراتژی را هم زمان پیش بردند.

اول همان دم دستی‌ترین استراتژی ممکن بود: پناه بردن به نهادهای نظارتی و کنترلی جمهوری اسلامی. این نهادها را به خدمت گرفتند تا بگیرند و خاموش کنند و کنترل کنند. اما به تجربه دریافتند این روش جز تنفر و گریز در نسل جوان بر نمی‌انگیزد. اما البته دست از این استراتژی بر نمی‌دارند.

دومین استراتژی در تداوم استراتژی اولی بود: بهره گیری از نهادهای تبلیغاتی کشور. آنها طی دو سه دهه اخیر تقریباً صدا و سیمای کشور را در انحصار خود گرفتند و در و دیوار را مملو از تبلیغات دینی کردند. درست مثل اینکه شما در میان یک جمع متکثر، آنقدر با صدای بلند حرف بزنید که صدای دیگران شنیده نشود. تصور بر این بود که به این وسیله، اساساً دیگران شنیده و دیده نمی‌شوند. این استراتژی هیچ سودی هم نداشته باشد، این فایده را دارد که در اقلیت بودگی صدای روحانیون مخفی می‌ماند. اما فضای مجازی این استراتژی را بی اثر کرد. امروز صدای بلند صدا و تصویر فضاهای مجازی است.

سومین استراتژی، تبلیغات به زبان و بیان تازه بود. روحانیونی با چهره‌های عجیب ظاهر شدند: کسانی در میان کودکان و با زبان کودکان از معارف دینی سخن گفتند، برخی به دانش‌های جدید مثل اقتصاد و سیاست و جامعه شناسی و هنر مسلح شدند و در میان دانشگاهیان با زبان تخصصی سخن گفتند. بعضی زبان خارجی آموختند و در حال گفتگو به زبان‌های دیگر به تصویر کشیده شدند. اما مشکل این گروه از روحانیون آن بود که خیمه شان اصلا بزرگ نشده بود. خیمه‌ای از دارالمومنان هست به قدمت چند صد سال. آنها با زبان‌های مختلف گروه‌های مختلف را فرامی‌خواندند زیر همان خیمه قدیم حضور پیدا کنند.

آقا میری مصداق و پیشگام استراتژی چهارم است. او از خیمه بیرون زده، و امکان‌های گفتگو با اقشار و طبقات دیگر گشوده است. به جای آنکه سراغ اقشار تازه رود و آنها را از راه انحراف به راه راست خود دعوت کند، نزد آنها می‌رود و اثبات می‌کند آنچه آنها می‌گویند و می‌کنند، چندان هم انحراف نیست. آنها خودی‌اند. او در حال گستردن دایره شمول خیمه است. سراغ یک خواننده زن ایرانی می‌رود که خارج از کشور زندگی می‌کند، اما ترکیب عجیبی است: پدرش رزمنده در جبهه‌های جنگ بوده است و خود او نیز گاهی به بعضی سمبل‌های دینی گرایش نشان می‌دهد. با او گفتگوی مجازی می‌کند و در کنار او ترانه می‌خواند. استراتژی او موفقیت‌هایی دارد اما بی پیامد نیست. این مسیر به نحو تازه‌ای می‌تواند اعتبار یک صنف با منزلت و جایگاه معین را به پرسش بکشد. امروز از یک روحانی خواسته می‌شود ترانه بخواند، فردا معلوم نیست به چه تقاضای دیگری باید پاسخ دهد که مقبول گروه‌های دیگر اجتماعی بیافتد.

حتماً در میان روحانیون گروه‌هایی هم هستند که استراتژی پنجمی را تعقیب کنند. به این نتیجه رسیده باشند که آرزوی شمولیت نهاد روحانیت را باید فراموش کرد. چنانکه آرزوی دین دار بودن همه مردم را. استراتژی پنجم باید به فرهیختگی در میان روحانیون بیاندیشد. در این استراتژی اقلیت بودگی را باید پذیرفت. این استراتژی به جای آنکه بخواهد سقف کل جامعه باشد، در صدد ساختن چراغی در دل تاریکی‌هاست. چراغی در کنار چراغ‌های دیگر. چراغ‌هایی که با هم تفاوت دارند اما از میانمایگی و ابتذال اثر ندارند. به سیاق خود به زندگی والا می‌اندیشند. درمیان رقبای دیگر، عرضه کننده الگویی از فرهیختگی درجهان مدرن باشند.

روحانیونی که آقا میری را خلع لباس کردند حظی از استراتژی پنجم نبرده‌اند. به همین جهت دل به موفقیت آقامیری بسته‌اند.

  • محمد حواد غلامرضاکاشی

فرودستان و صدای شریف

چهارشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۲۷ ب.ظ

صدای شریف در عرصه سیاسی صدایی است که حتی الامکان از حلقوم همگان برآمده باشد. اصلاح طلبان دمکراسی خواه از همان نخست صدای برآمده از حلقوم طبقات متوسط شهری به بالا بودند. فرودستان به حاشیه رانده شده بودند. قرار بود سکوت اختیار کنند و منتظر بمانند تا از نعمت سفره دمکراسی سهمی ببرند. صدایی که شریف نیست، سرانجام خوشی ندارد. آرام آرام به منافع یک باند تقلیل پیدا می‌کند و به صورتک فریبکارانه استیلای ظالمانه تبدیل می‌شود. امروز همه صداها، بر اساس شاخص میزان نمایندگی از کل، باید خود را دوباره بسنجند.

فرودستان ایرانی داستانی شنیدنی در نیم قرن اخیر دارند. روزی روزگاری در پرتو گفتار چپ، نماد حقانیت بودند. با همان لباس ژنده و جیب‌های خالی، زیبا بودند. نور از سر و پای آنها می‌تابید. معیار حقانیت و راهنمای زندگی سیاسی بودند. نفس نگاه کردن به آنها و نقاشی و تصویر برداری از زندگی‌شان، مبارزه سیاسی بود. برانگیزاننده خشم انقلابی بودند علیه هرچه صاحب سرمایه است و پول و قدرت. آنها خود چندان در انقلاب نقشی نداشتند، بیشتر تماشاگر بودند، اما انقلاب بیش از همه از آنها نیرو گرفت.

نظامی که به قدرت رسید، از همان روز نخست حق انحصاری دفاع از آنان را به نام خود ثبت کرد و دیگران را به نام دفاع از آنان کتک زد و از دایره به بیرون پرت کرد. تهی دستان در ساختار قدرت نقشی نیافتند اما تماشاگر ماندند ببینند چه چیز قرار است از ناحیه این همه دفاع جانانه از آنان تغییر کند. جمهوری اسلامی برای تهی دستان در عمل چه کرد موضوع جداگانه‌ای است. مهم‌تر این بود که زندگی را با الگویی از رفتار و گفتار آغاز کرد که به زعم آنان به فرودستان تعلق داشت. اگر می‌پرسیدی این چه سبک رفتار با مخالفین است؟ این چه سبک سخن گفتن با مردم است؟ این چه سبک توزیع منابع مادی است؟ چرا اینهمه با نهادهای مدنی ستیز می‌کند؟ این چه سبک دینداری است؟ پاسخ می‌شنیدی فرودستان که نماد حقانیت‌اند چنین‌اند. با رفتار و گفتار اتوکشیده شما صاحبان ثروت و مکنت نسبتی ندارند. گم شوید. هر چه طبقه صاحب ثروت رانت خوار در ساختار سیاسی بیشتر و بیشتر رشد ‌کرد، دفاع از فرودستان پر حرارت‌تر شد و مشی و رفتار منتسب به فرودستان نیز در آنان بیشتر و بیشتر قوت گرفت.

اصلاح طلبان که مدعی اصلاح در ساختار بودند، از همان نخست رفتار و گفتاری را اختیار کردند که منتسب به طبقات متوسط شهری بود. آنان به عمد از گفتار و رفتاری که منتسب به طبقات فرودست دانسته شده بود، پرهیز کردند. به فرودستان بی اعتنا نبودند اما به آنها گفتند منتظر بمانید تا کار دمکراتیک سازی نظام سیاسی به جایی برسد. سهم شما محفوظ است. احمدی نژاد خواست کارستانی کند و کرد و با خود سنتی به جا گذاشت. خواست فرودستان را منتظر نگذارد. هر چه می‌تواند به آنان نیز سهمی از رانت‌های حکومتی بدهد و از سفره فرادستان و طبقات متوسط نیز تا جایی که میسر است بکند و بین آنها توزیع کند. او هم صدای شریف نبود چرا که نمی‌توانست صدای همگان باشد. آنچه کرد در کوتاه مدت منافعی برای طبقات فرودست داشت، اما در دراز مدت تنها به شمار و حجم فرودستان افزود. فرودسنان با دولت احمدی نژاد به امکانی برای اجرای نمایش جذاب یک رابین هود سیاسی تبدیل شدند. احمدی نژاد از صحنه خارج شد، اما تا جایی که پیداست اوضاع آبستن زایش رابین هودهای تازه است.

فرودستان در دوران روحانی به یک منزل تازه رسیده‌اند: در ذهن طبقه متوسط و صاحب رانت و ثروت شهری، به منبع تولید ترس تبدیل شدند. آنها که روزی یادآور پیامبر و ابوذر بودند، اینک در مخیله طبقات رانت خوار و صاحب ثروت، لشگر خطرناک گرسنگان تصویر شدند. آنگاه که صدای اعتراضشان برانگیخته می‌شود، استدلال‌های متفاوت عقلانی روی میز چیده می‌شود مبنی برآنکه فعلا کار موثری برای آنان نمی‌توان کرد. از آنان خواهش کنید بازهم صبر کنند اگر نمی‌کنند چاره‌ای نیست همه به نیروهای امنیتی التجا می‌بریم. چماق و گلوله یکباره راهگشای دمکراسی و اصلاحات می‌شود.

پیامدهای اقتصادی کرونا، از همین امروز بسترهای جنبش فرودستان را فراهم کرده است. همزمان با آماده باش نیروهای امنیتی، رابینودهای تازه از راه رسیده نیز، در خیال تکرار بازی‌های کهنه در عرصه سیاسی‌اند. باید به سرعت از این بازی ناشریف بیرون آمد و فکری کرد برای تولید یک صدای شریف. به صرف سخن گفتن از فرودستان و اضافه کردن شعار عدالت کنار دمکراسی مساله امروز جامعه ایرانی حل نمی‌شود. باید برخاست. جای دیگری نشست. جایی که سخن دایره شمول خود را گسترش داده باشد. صداهایی که با وابستگی به باندهای ذی نفع، ناشریف شده‌اند امروز برای احراز شرافت نیازمند فرودستانند.

  • محمد حواد غلامرضاکاشی

طوفانی بی حضور نوح

سه شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۲۸ ق.ظ

داستان طوفان نوح است. موج سیل آسایی در دره مرگ به راه افتاده و شماری از ما را با خود برده و می‌برد. ما با ترس به صخره‌های دو سوی دره چسبیده‌ایم. سیل گاهی بالاتر می‌آید، و شماری دیگر را همراه سفر مرگ می‌کند. ما بالاتر و بالاتر می‌رویم و به هم اطمینان می‌دهیم خطری نیست. دست تطاول این سیل به آنجاها که ما هستیم نخواهد رسید.

ما این بالا بر تخته سنگ‌ها تکیه زده‌ایم و برای کاستن از بار این همه ترس، حرف می‌زنیم، شوخی می‌کنیم، بحث‌های فلسفی و تئوریک رد و بدل می‌کنیم. از آینده پس از این سیل مرگبار سخن می‌گوییم. تلاش می‌کنیم تا جایی که ممکن است به عمق دره نگاه نکنیم. اما حتی به خودهامان هم با اطمینان نگاه نمی‌کنیم. بعید نمی‌دانیم حتی مخاطبی را هم که رویاروی ماست، یکباره دست سیل برباید. آنگاه با سرعت رو برمی‌گردانیم و رشته بریده شده کلام را با یک مخاطب دیگر تداوم می‌بخشیم. همه چیز شبیه ماجرای طوفان نوح است. با این تفاوت که نوحی در کار نیست و کشتی نجاتی در میان سیلاب مرگ آور حرکت نمی‌کند.

اینجا در این فضای هولناک، همه سخن می‌گویند، تنها کسانی فاقد زبان و سخن هستند که سیلاب مرگ گریبانشان را گرفته است. ما به دو گروه با صدا و بی صدا تقسیم شده‌ایم. آنها که می‌روند، حتی مجالی برای بزرگداشت شان نیست. مجالی برای گریستن جمعی. برای سوگواری سوگواران. آنکه رفت رفت مجبور به فراموشی هستیم. فقط مرگ او که مرد، حواس دیگران را بیشتر جلب می‌کند که یکی دو قدم از صخره‌هایی که به آن چسبیده بالاتر رود. همین.

این داستان البته داستان زندگی ماست. در روزهای معمول هم همین داستان برقرار بود اما نه اینقدر صریح. همیشه سیل مرگی هست که بخشی از جمعیت را در کام خود می‌کشد. سیل فقر، تحقیر، نادیده گرفته شدگی، سرکوب. اما طبقات دیگر جامعه چسبیده‌اند به صخره‌های پیرامونی. به قدرت، به عطایی که به آنها بخشیده شده، به موقعیت‌هایی که به دست آورده‌اند. سیل گاهی بالاتر می‌آمد و ما در دامن قدرت بالاتر می‌رفتیم و بیشتر و بیشتر به آن آویزان می‌شدیم. به عمق دره نگاه نمی‌کردیم اما حواسمان بود آنجا چه خبر است، پس شدیدا مراقب بودیم از دامن قدرت به پایین پرتاب نشویم. ان روزها هم جهان پر از سر و صدا بود، اما آنها که در عمق دره به کام مرگ می‌رفتند صدایی نداشتند. هیچ مناسک سوگی برای آنها برقرار نبود.

به جای نوح حتی اگر شیادی هم بر کف این سیلاب کشتی برآند، بخشی به درون آن هجوم می‌برند چرا که ذلت ناشی از تحمل این وضعیت کمتر از مرگ نیست.

  • محمد حواد غلامرضاکاشی

بادکنک‌هایی که می‌ترکند

جمعه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۹، ۰۱:۳۱ ب.ظ

بشر همه عقل مادی و معنوی خود را به کار بسته اما همه جا کروناست که پیروز است. جایی سرمایه‌های عظیم برای کشف داروی کرونا به کار بسته شده، جایی دیگر دست‌ها به دعا برداشته شده است. اما کرونا را هیچ کس تا کنون به عقب نرانده است. کرونا با اندام ریزش خرد و اراده انسانی را تحقیر می‌کند. نه خدا و نه عقل، هیچ کدام به یاری بشر نمی‌آیند.

مردمان عادی به خانه‌ها خزیدند و در باد استغنای این عالم منتظر و مرعوب به سرنوشتی می‌نگرند که دیگر انگار از دست خودشان بیرون رفته است. این وضعیت خطرناکی برای مدعیان ایدئولوژی‌های گوناگون در عالم است. مردم چندین ماه است سنخ تازه‌ای از زندگی را تجربه می‌کنند. در می‌یابند زندگی تنها خواست من و تدبیر کردن برای تحقق آن چیزی که من می‌خواهم نیست. می‌بینند سرنوشت صرفاً در سیطره آنان رقم نمی‌خورد. کمی گوش کردن، تماشا کردن، به محدودیت‌های خود اندیشیدن را هم یاد می‌گیرند. مردم کمی عقب نشینی کردن از مدعاهای بزرگ در زندگی فردی شان را یاد می‌گیرند. درست همزمان با این عقب نشینی است که جایی برای ورود خرد و جایی برای ورود خدا باز می‌شود. آنها همزمان که از هم فاصله می‌گیرند، در یک تجربه مشترک انسانی، مرزهای طبقاتی، دینی و ملی را کم رنگ می‌کنند.

اما صاحب منصبان، آنها که از ناحیه بزرگ کردن عقل یا داعیه داری خدا و دین، نان می‌خورند می‌ترسند نه از کرونا، از این مردمی که به خود وانهاده شده‌اند. آنها تاب نمی‌آورند. صبح تا شب بر طبل همان خودشیفتگی‌های پیشین می‌کوبند. آنها نگران بی اعتبار شدن خودشیفتگی‌های ایدئولوژیک، نژادی، و فرقه‌ای پیشین هستند. ترامپ منتظر است کرونا دست بردارد تا ثابت کند سرمایه داری و نیروی قاهره آمریکا حلال همه دردهای عالم است. چین دست به پنهان کاری‌هایی زده تا ثابت کند از همه قدرتمندتر عمل کرد، اروپا هنوز سوار نشده است، سرگردان است، اسب‌های برتری‌های فرهنگی و تاریخی‌اش گویی همه رمیده‌اند. جمهوری اسلامی البته استثناست. کرونا هنوز می‌تازد اما مسئولان مدعی‌اند کرونا را شکست داده‌اند یا به زودی می‌دهند. از همین امروز خود را سر لیست صاحبان افتخار جهانی ثبت کرده‌اند.

کرونا اما هشدار می‌دهد دست بردارید اگر هم برود دوباره بازمی‌گردد. اگر نه با این چهره، شاید با چهره و نام دیگر.

می‌گویند کرونا لشگریان خدا و عقل‌اند. بر پرچم‌شان نوشته جهان درسیطره آدمیزاد نیست. پیام‍‌هایی منتشر کرده‌اند مبنی برآنکه تنها به شرط تسلیم به این نکته، هم عقل و هم خدا دوباره بازخواهند گشت. مدعی‌اند بشر همه جا را به اشغال درآورده است. باید جایی باز کند تا عقل هم بنشیند، تا خدا هم حاضر شود. در دوران مدرن، کسانی عقل را و کسانی خدا را دستاویز ادعای سیطره انسان بر عالم ساختند. صاحبان خرد مدرن، جهان را ماده خام و ابله اراده آگاهانه خود پنداشتند متولیان دین نیز خود را نماینده خدا و صاحب جهان.

در میان این نخوت‌های باد کرده، کرونا مثل سوزن کوچکی عمل می‌کند و هر روز صدای ترکیدن بادکنکی بزرگ در جهان می‌پیچد.

  • محمد حواد غلامرضاکاشی

مرگ دور هم عروسی است

دوشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۴۰ ق.ظ

این روزها همه جا سخن از کروناست. این ویروس جان انسان‌ها را هدف گرفته است. بنابراین گفتگو پیرامون آثار کوتاه مدت آن، به مراتب مهم‌تر از هر اثر درازمدت آن است. اما کرونا آثار دراز مدت هم دارد. از جمله در سیاست. در این یادداشت از منظر خود به پیامدهای درازمدت کرونا بر سپهر سیاسی ایران خواهم پرداخت. نشان خواهم داد کرونا گرم‌ترین و فراگیرترین صحنه درگیری ذهن و روان ما با یک حادثه جهانی است. به این اعتبار می‌تواند نیاز ما به درکی جهانی از امور را تقویت کند. می‌تواند برای نخستین بار، ما را از دوگانه سازی‌های ناشی از کوته بینی‌های فرقه‌ای در عرصه فرهنگی و سیاسی برهاند. می‌تواند در فضای تلخ این همه طرد و انکار، امکانی برای بازبینی خود و دیگران فراهم کند و شاید از زخم کرونا، رحمت بازیابی صلح آمیز خود را پیدا کنیم. مردم می‌گویند مرگ دور هم عروسی است. کرونا سوگوارمان کرده است. اما بیش از هر زمان دیگری با تجربه مرگ دور هم در عرصه جهانی روبروئیم. شاید برکت یک عروسی را در آستین پنهان کرده باشد.

عرصه سیاسی یک آسمان دارد یک زمین. به آسمانش نگاه کنی، پر از ستاره‌ درخشان است که همه تماشایی و خواستنی‌اند: آزادی، عدالت، استقلال، فضیلت، معنویت، نوع دوستی و ..... اما زمین‌اش مملو از طرد و ستیز و تنازع و حذف دیگران است. نکته جالب این است که جدال کنندگان زمینی سبدی در دست دارند و از همه ستاره‌ها نمونه‌ای در آن هست. همه طرفدار همه خوب‌های سیاست‌اند. هیچ کس مخالف دمکراسی نیست، همه جانبدار عدالت و صلح و نوع دوستی‌اند. اما آنچه انها را متفاوت می‌کند نوع اولویت گذاری شان است. کدام ستاره را در رتبه نخست چیده‌اند و چگونه بقیه را در دنبال آن سامان داده‌اند.

سیاست در وجه گفتاری‌اش چیزی جز نظام اولویت گذاری نیست. هر جریان سیاسی بسته به موقعیت و فرصت‌ها و بسترهای اجتماعی و فرهنگی‌اش، سنخی از اولویت گذاری را اختیار کرده است. این نظام‌های اولویت گذاری بیهوده و صرفاً در نتیجه تبلیغات قدرت پیدا نکرده‌اند، حوادث است که قدرت گرفتن سنخی از اولویت گذاری بر سنخ دیگر را باورپذیر کرده است. رویدادها سبب می‌شوند نظام اولویت گذاری یک جریان سیاسی، بر دیگر جریانات اولویت پیدا کند و باد بر پرچم اقبالش بوزد.

جمهوری اسلامی ایران از یک انقلاب برآمد. ولی نظام اولویت گذاری و شاکله نهادی‌اش از جنگ برخاسته است. تا کنون برغم حوادث مهمی نظیر جنبش اصلاحات، جنبش‌های مدنی و دمکراتیک، و جنبش‌های مربوط به طبقات فرودست، همچنان این نظام اولویت گذاری داوم یافته است. اگرچه هر یک به سهم خود تغییراتی را در آن رقم زده است. کرونا اما از سنخ دیگری است و نظام برآمده از آن برای تداوم خود با چالش بزرگ خروج از خاص گرایی مواجه است. در این یادداشت به این نکته خواهم پرداخت.

 

جنگ و نظام اولویت گذار آن

جنگ مهم‌ترین و گرم‌ترین رویدادی است که دوگانه ماندگار می‌سازد: مای خوب و ذیحق، در مقابل آنهای خصم و باطل و دیوصفت. با حماسه و فداکاری توام است و ارزش‌هایی خلق می‌کند که به کلی از محدوده حساب و کتاب‌های متعارف دور است. فهرمان ساز است. در آن شکست و پیروزی و پایداری و مقاومت ارزشمند است. فر و شکوه و شجاعت در آن محوریت دارد. در جنگ‌ها اسطوره‌ها و باورهای دینی و عرفانی به خدمت گرفته می‌شوند تا به صحنه جنگ قدسیت عطا کنند. با این نظام پرقدرت معنایی‌اش، این قابلیت را پیدا می‌کند که یک نظام اولویت ساز عرضه کند و بار معنایی خود را به همه چیز منجمله فرهنگ و دین ساری کند. یک مبنای تازه بسازد برای فهم و تفسیر متون دینی و تاریخی و حماسی. جنگ‌ ما و صدام حسین نظمی از سخن تولید کرد و الگویی از فهم جامعه عرضه کرد و مطابق با این همه الگویی از اولویت گذاری ساخته شد. توسعه، دمکراسی، عدالت، دین، معنویت، و اقتصاد و فرهنگ معنا و جایگاهی به خود اختصاص دادند. سمت و سوی توسعه به سمتی قابل قبول بود که کشور را به یک کل بی نیاز از عالم تبدیل کند. دمکراسی به یک مناسک اثبات پشتیبانی مردم از نظام تعبیر شد. عدالت مصداق خود را در مبارزه با کشورهای قدرتمند جهان پیدا کرد. معنویت پشت کردن به تمنیات مادی و مقاومت در صحنه مبارزه و جنگ حق و باطل فهم شد. فرهنگ انتقال مفاهیم و ارزش‌های موید فداکاری و نبرد بود. خلاصه جنگ و مقاومت به کانون بازتعریف همه چیز تبدیل شد و به دنبال خود بازسازی نهادی امور تصمیم گیری و اجرایی.

گفتار برآمده از جنگ واجد ارزش‌های انسانی مهمی نظیر فداکاری، گذشت و رشادت است. اما از نحوی خاص گرایی رنج می‌برد. یک اقلیت شجاع و از خود گذشته را در کانون قرار می‌دهد، اکثریت را به حاشیه تماشاگر و تشویق کننده تبدیل می‌کند و به همه چیز و همه کس با دیده تردید می‌نگرد. مستعد پرورش نوعی خودشیفتگی و تحقیر و نادیده انگاری دیگران است. همه کشورهای جهان را به سه گروه تقسیم می‌کند: اقلیت همسو، اقلیت بی طرف و اکثریتی که در جایگاه خصم نشسته‌اند. جنگ مقدس چنان اولویت پیدا می‌کند که همه امور دیگر مدیریت امور عمومی به حاشیه می‌روند و به بنگاه‌های تامین کننده امکانات پیشبرد جنگ تبدیل می‌شوند. به کثرت عرصه عمومی به منزله وجه جدایی ناپذیر حیات سیاسی بد بین است، و ارزش‌های سیاسی نظیر مدارا، نگرش بی طرف و عام در آن کمتر امکان پرورش دارد.

می‌توان همه منازعات سه دهه گذشته را حول به پرسش گرفتن این الگوی اولویت گذاری فهم کرد. اصلاح طلبان از دل یک حادثه انتخاباتی ظهور پیدا کردند. آنها مدعی یک نظام اولویت گذاری تازه بودند. می‌خواستند دمکراسی و توسعه را اولویت دهند و پیرو این اولویت گذاری تازه، به همه مفاهیم آسمانی عرصه سیاست در ایران سامانی تازه ببخشند. در چشم آنها انقلاب و جنگ رویدادهای پشت سر گذاشته شده بود و ضرورت داشت صحنه تازه‌ای آراسته شود و مفاهیم و اولویت‌های تازه‌ در دستور کار مدیریت امور سیاسی واقع شود. چهره و کلام اصلاح طلبان مسالمت جو بود، اما فی الواقع به میدان نزاعی تند برای حذف تام و تمام جنگ در نظام اولویت گذاری‌ رسمی نظام وارد شده بودند. به همین جهت جدالی سخت در گرفت.

به قدرت رسیدن راست‌های محافظه کار در آمریکا و ظهور بوش و رویدادهای پس از یازده سپتامبر، جنگ دوم خلیج فارس و فرصت‌های تازه عمل برای نیروهای ایرانی در منطقه، فرصت‌های گفتاری اصلاح طلبان را به حاشیه برد. امید حرکت به سمت مناسبات دمکراتیک تضعیف شد. طبقه متوسط قدرت گرفته در پرتو گفتار اصلاحات، از نیمه دوم دهه هشتاد و همزمان با قدرت پیدا کردن احمدی نژاد رو به ضعف رفت. گفتار برآمده از دوران جنگ دوباره قدرت گرفت. به قدرت رسیدن ترامپ پس از دوران اوباما، نیز میدان تازه‌ای برای قدرت گرفتن گفتار برآمده از جنگ تولید کرد. مانورهای نظامی ایران، اثرگذاری بر میدان‌های پر مخاطره عراق و سوریه و لبنان،

گفتار برآمده از جنگ را دست کم برای شماری از نیروهای ایرانی تقویت کرد. گفتار برآمده از جنگ به برامدن دوباره خود در افق‌های آینده ایران می‌نگرد. در این بازسازی جایگاه انتخابات و دمکراسی را تنزل داده است. تصمیم گرفت هزینه پذیرش انتخابات گرم را در انتخابات مجلس سال 1398 نپذیرد و به جای آن تلاش سریع برای یکدست سازی سازمان سیاسی را پیش بگیرد. بر این خیال است که با این اقدام، نظامی قدرتمند و کارآمد خواهد ساخت. با قدرت‌های جهانی سخن خواهد گفت. قدرت منطقه‌ای خود را به فرصت‌های اقتصادی برای مردم تبدیل خواهد کرد و برای همیشه ثابت خواهد کرد چگونه می‌توان از منطق خودبسنده و سازگار برآمده از جنگ، همه مشکلات را حل کرد. آنها به یک قدرت قاهره نظامی می‌اندیشند و خیال می‌کنند مردم از بی سامانی در کشور خسته‌اند و متقاعد شده‌اند که به یک نظام قدرتمند تن در دهند. این نگاهی است که همچنان جاری است. تصور بر این است که اگر هم کرونا لختی توقف ایجاد کرده باشد، اما قطاری که به راه افتاده به زودی به مقصد از پیش طراحی شده خواهد رسید.

 

کرونا و پیامدهای سیاسی آن

کرونا یک اتفاق پیش بینی نشده بود. یک مهمان ناخوانده که همه چیز را مبهم کرده است. برای گفتاری که چشم انداز آینده را از ان خود می‌بیند، کرونا یک ویروس مزاحم تلقی ‌شد. بدشگون و بی وقت آمد. ابتدا رسوخ کرونا در ایران یک شایعه دانسته شد. اما شایعه هر روز چهره سیاه و تلخ خود را نشان داد و به تدریج معلوم شد حادثه گسترده‌تر از آن است که انکار شود. گفتار برآمده از جنگ نمی‌دانست با این مهمان ناخوانده چه کند چگونه در نظام اولویت گذاری‌اش آن را جایگذاری کند.

بلاتکلیفی و تاخر و سکوت اولیه گفتار جنگ بستر ساز ظهور گفتار تازه‌ای و نظام اولویت گذاری تازه شد. این بار نه روشنفکران و غرب زدگان، بلکه پزشکان دائر مدار بودند. آنها برنامه و نحوه مواجهه با این پدیده را نوشتند و راهی مراکز تصمیم گیری کشور شدند. مطابق با نظام اولویت گذاری آنان سلامت مردم در اولویت بود. برای تامین سلامت آنان نیز سازماندهی تازه‌ای در فضای زندگی مردم ضرورت پیدا می‌کرد. گویی کودتایی اتفاق افتاده باشد که عاملانش نه نظامیان بلکه پزشکانند. آنها دستور دادند همه سنخ‌های تجمع مردم مسدود و محدود شود. فرمان به بستن دانشگاه‌ها و مدارس محدود نشد، حتی پا از گلیم خود درازتر کردند و خواهان تعطیلی نمازهای جمعه و مراکز دینی نظیر حرم‌ امام هشتم شیعیان و امام زاده‌های مهم دیگر نیز شدند.

این وضعیت برای گفتار برآمده از جنگ قابل تحمل نبود. آنها نباید از غافله عقب می‌افتادند و منعفل می‌ماندند. نظامیان به خط شدند تا در این زمینه فعال شوند. تحلیل‌های تازه به میان آمد مبنی بر آنکه کرونا یک پدیده طبیعی نیست بلکه از آزمایشگاه‌های جنگی آمریکایی سردرآورده است. اما توفیقی حاصل نشد. میدان داران واقعی کرونا پزشکان بودند و با توسعه بحران به اروپا و بخصوص در آمریکا، آمریکایی بودنش باور پذیر نبود.

کرونا قطعا در منازعات سیاسی در ایران نقش خواهد آفرید. بدون تردید موازنه میان گفتار برآمده از جنگ، گفتار اصلاح طلبان و براندازان در نتیجه تجربه و حادثه کرونا، دگرگون خواهد شد. ترسیم چشم انداز این تغییرات را باید به آینده سپرد. اینکه ماجرا تا کی تداوم خواهد یافت، چه پیامدهایی از خود به جا خواهد گذاشت، هر نیروی اجتماعی چطور عمل خواهد کرد، وضعیت مردم چگونه خواهد بود، همه در تعیین سرنوشت این منازعه نقش بازی خواهد کرد اما نگارنده خیال می‌کند می‌توان از ماجرای کرونا انتظار دو تحول در عرصه سیاسی ایران داشت.

اول اینکه کرونا مساله سلامت و زندگی و اداره امور متعارف مردم را در کانون قرار داده و بر هر آرمان بلندی تقدم یافته است. به این اعتبار وجه کانونی بسیاری از شعارها تضعیف خواهند شد و نحوی بازآرایی را به همه جریان‌های سیاسی دیکته خواهد کرد. جریان برآمده از جنگ، باید نشان دهد چه فکری برای ساختار درهم ریخته کشور در موقعیت‌های بحرانی کرده است. باید نشان دهد درکی از دولت به مثابه سقف حافظ سلامتی و رفاه اولیه همه مردم دارد. اصلاح طلبان نیز اگر قرار است آینده‌ای داشته باشند باید فهم خود را از شعار کانونی دمکراسی خواهی بازآفرینی کنند و نشان دهند دمکراسی مد نظر آنان برای مردمانی که در مواقع بحرانی اینهمه بی پناهند، چه فکری کرده است. مساله اصلی جناح‌های سیاسی پس از بحران کرونا فقدان دولت به مثابه ارگان نیرومند مدیریت امور عمومی است. همه باید به این فقدان عمیق و ملزومات اقتصادی، بوروکراتیک، و سیاسی آن بیاندیشند. این مساله کانونی شده است که هم به تداوم مقاومت مقدس مشروعیت خواهد بخشید و هم به خواست دمکراسی. دولت و بازسازی ساختار سیاسی مشروع و کارآمد و نیرومند مساله اصلی است. موضوعی که صرفاً یک امر بوروکراتیک نیست به اعاده اعتماد عمومی و سازماندهی کارآمد حیات سیاسی مردم ارتباط دارد.

دوم بازسازی ارزش‌های سیاسی. از حیات سیاسی و تشکیل یک سازمان سیاسی قدرتمند و موثر سخن گفته شد، این خواست جز با خروج از نظام ارزش‌های خاص گرایانه تامین نخواهد شد. ما در دوگانه سازی‌های آشتی ناپذیر زندگی می‌کنیم. دوگانه سازی‌هایی که خاص گرایانه، فرقه‌ای و فاقد نگرش عام گرایانه سیاسی است. به این معنا همواره در یک فضای پیشاسیاسی زندگی می‌کنیم و از فضائل حیات سیاسی محرومیم. در گفتار برآمده از جنگ دوگانه سازی حق و باطل می‌درخشد. دوگانه سازی دیکتاتوری و دمکراسی خواهی نیز حاصل دوگانه سازی میدان انتخابات است و سنخی دیگر از خاص گرایی را در جامعه ایرانی تقویت کرده است. هر کدام داغ یک حادثه تاریخی را پشت سر دارند. یکی از اسلام و امر بومی در مقابل سنت غرب دفاع می‌کند یکی از سنت غربی در مقابل آنچه اسلامی و ایرانی و اینجایی خوانده می‌شود. کرونا اما حادثه‌ای است که این سنخ از دوگانه سازی‌ها را بی اعتبار می‌کند.

کرونا اولین حادثه جهانشمول است که ایران به طور مستقیم و جدی در آن درگیر شده است. مشروطه، نهضت ملی نفت، انقلاب اسلامی، جنگ، رویداد دوم خرداد، جنبش سبز یا حوادث آبان‌ماه، همه حوادث اینجایی، ملی، دینی، طبقاتی و گروهی‌اند. شاید تنها حادثه‌ای که در ابعادی کوچک تر از کرونا جهانی بود و ما مستقیما درگیر آن شدیم، جنگ‌های جهانی بود. اما ابعاد و عمق کرونا حتی بیش از آن حوادث است. ما ایرانی‌ها همان چیزی را در حالی تجربه می‌کنیم که یک ایتالیایی، یک آمریکایی، یک اروپایی و یک ژاپنی. تجربه می‌کند. ما ایرانی‌ها مرتباً منتظر تلاش دانشمندان آمریکایی یا چینی برای پیدا کردن داروی این بیماری وحشتناک هستیم. کرونا برای نخستین بار دوگانه سازی‌هایی را که ما نیم قرن است در آن زیست می‌کنیم معلق کرده است. البته زبان و سیاست هیچ گاه از دوگانه سازی نمی‌رهد اما فعلا دوگانه سازی‌هایی که صحنه سیاسی ایران از آن انباشته است، به تعطیلات رفته‌اند.

کرونا یک رویداد جهانی است. همه جهان را نگران کرده است. افزایش بیماری کرونا در ایران تنها ما را نگران نمی‌کند، همزمان اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها را نگران می‌کند. بهبود کرونا در یک کشور آسیایی و توقف شیوع آن درچین، تنها چینی‌ها را خوشحال نمی‌کند ما ایرانی‌ها را هم خوشحال می‌کند. ضایعه تلخ کرونا، اولین رویداد جهانی است که دراین حد عمیق و گرم در حال تجربه آن هستیم. هم انقلاب و هم جنگ، رویدادهای گرم محسوب می‌شوند، کرونا نیز یک تجربه گرم محسوب می‌شود. کرونا پیامدهای سیاسی خود را خواهد داشت. همه گفتارهایی که امروزه در صحنه سیاسی ایران جولان می‌دهند، تنها به شرط درونی کردن این رویداد جهانی شده، قادر به تداوم در حیات سیاسی ایران هستند. کرونا همه ما را فراخوانده است تا علاوه بر دست‌ها چشم‌ها را هم بشوئیم و به نحوی دیگر به امور بنگریم.

کرونا جهانی اندیشیدن را به همه ما تحمیل کرده است. ما کمتر خو کرده‌ایم خود را عضوی از یک جامعه جهانی ببینیم. کمتر خو کرده‌ایم در عرصه جهانی به مثابه یک عضو مسئول عمل کنیم. عضوی قابل اعتماد در تحقق صلح و عدالت در عرصه جهانی. ما هنگام تامل نسبت به ارزش‌ها و مواریث تاریخی‌مان، کمتر به آن فکر کرده‌ایم چگونه آنها را بازآفرینی و بازخوانی کنیم که به غنای یک حیات جهانشمول مدد کند. این فقدان عام اندیشی، تنها در حضور بین المللی به ما آسیب نزده است. بلکه در عرصه داخلی نیز آسیب زا بوده است. فقدان این عام اندیشی، مانع شده است که یک جریان سیاسی به رغم تلاش‌هایی که برای کسب قدرت سیاسی می‌‌کند درکی عام گرایانه از منافع ملی داشته باشد. مانع از آن شده است که حکومت کنندگان به جد خود را نماینده یک ملت با همه تنوعاتش بدانند. کرونا بستر چنین تحولی را در دراز مدت فراهم می‌کند. نجربه کرونا یک تجربه جهانی است. همه ما را در عرصه جهان به تولید ارزش‌های جهانی فراخوان می‌کند. همه ما را به این نکته واقف کرده است که چگونه آنچه به من و ما تعلق دارد، می‌تواند به همگان تعلق داشته باشد. کرونا ما را فراخوان می‌کند که همه مواریث فرهنگی خود را با چشم اندازی جهانشمول بازفهم و تفسیر کنیم. چگونه می‌توانیم مسلمان باشیم و برای جهانیان به اعتبار مسلمان بودنمان، امنیت و آرامش به بار بیاوریم. چگونه می‌توانیم ایرانی باشیم و ایرانی بودنمان را فرصتی برای زیست انسانی در عرصه جهان تبدیل کنیم. در صحنه داخلی چگونه با هم رقابت کنیم و در الگوی رقابت و ستیزمان، خیر عموم مردم را مد نظر قرار دهیم. چگونه حکومت می‌تواند نماینده همه مردمان باشد و در نمایندگی مردم خود، بازیگر فعالی برای ساختن جهانی صلح آمیزتر و عادلانه تر از امروز باشد. کرونا بند رابطه‌های پیشین ما را پاره کرده است. کشورها مرزهای خود را بر هم بسته‌اند، مردم در شهرها به خانه‌هاشان کوچیده‌اند، از تجمعات بزرگ می‌هراسیم. اما پاره شدن، می‌تواند مقدمه‌ای باشد برای گره خوردن بندهای پیشین و نزدیک تر شدن ما به یکدیگر باشد.

  • محمد حواد غلامرضاکاشی