زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

درسی از جنبش سیاه پوستان آمریکا

يكشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۳۶ ق.ظ

بسیاری از ما ایرانی‌ها، در زندگی شخصی‌ چند لایه و پیچیده‌ایم. اما در عرصه عمومی، ساده اندیش بار آمده‌ایم. در حالیکه درست باید به عکس تربیت شده باشیم. اجازه دهید صرفاً به فرهنگ مقاومت اشاره کنم. مقاومت کردن جزئی از حیات سیاسی است. نباید در مقابل نیرویی که ظالمانه عمل می‌کند و تبعیض روا می‌دارد سکوت کرد. اما اگر قرار بر مقاومت شد، چه باید کرد؟

ما ایرانی‌ها مثل بسیاری دیگر از ملت‌ها و گروه‌ها، به دو پاسخ کلیشه عادت کرده‌ایم. اولین پاسخ را کسانی می‌دهند که مقاومت را ایستادگی تا آخرین قطره خون می‌دانند. شمشیر اگر کشیدند، شمشیر بکشید، کشتند بکشید. آنقدر مقاومت کنید تا آنکه رو به روی شما ایستاده عقب بنشیند. آنها به نبرد و پیروزی می‌اندیشند و از مقاومت خونین انتظار رستگاری دارند. اقلیت‌ها، کارگران، تهی دستان، اقشار نادیده گرفته شده، همه باید برخیزند و با همان منطقی که حذف و طرد شده‌اند، مقاومت کنند. کارگر از حق کارگری، زنان از حقوق زنان، اقوام از حق قومیت‌ها، ملت‌های محروم از حقوق ویژه شان باید تا آخرین قطره خون دفاع کنند. این گروه با نام انقلابیون شهرت دارند.

وقتی اعمال خشونت متقابل به عنوان مقاومت به جایی نرسید، گروه دیگری پیدا می‌شوند و می‌گویند چرا خشونت؟ با زبان مسالمت جویانه با آنکه به شما ستم می‌کند سخن بگویید. بالاخره کار درست می‌شود. سعی کنید اعتماد طرف مقابل‌ را به دست بیاورید، از فرصت‌های تاریخی استفاده کنید، کمی هم صبور باشید، بالاخره کار درست می‌شود و آنکه ستم بر شما روا داشته، به ناگزیر با شما از در آشتی درمی‌آید. این گروه با نام اصلاح طلبان و مسالمت جویان شهرت یافته‌اند. این گروه هم مثل گروه اول به احقاق حقوق کارگران و تهی دستان و زنان و قومیت‌ها باور دارند اما گاهی خیال می‌کنند کار با نصیحت و گفتگو و گاه التماس و دعا حل می‌شود.

تاریخ جنبش سیاه پوستان بخصوص در آمریکا، یک صدای سوم تولید کرده است که نه از سنخ انقلابیون است نه از سنخ اصلاح طلبان. جیمز بالدوین یکی از شاخص‌ترین چهره‌های این سنت است. آنچه صدای بالدوین را هم از انقلابیون و هم از اصلاح طلبان سیاه پوست جدا می‌کند، حمایت از گروه‌های مورد ستم واقع شده، در پرتو یک کلیت انسانی است. می‌دانست بیشترین دستاوردی که ممکن است از مقاومت انقلابی یا اصلاح طلبانه حادث شود، وادار کردن سفید پوستان به پذیرش حقوق سیاه پوستان است. قبولاندن این نکته به آنها که به سیاه پوستان حمله نکنند و حقوق اساسی شان را پایمال نکنند. تحصیل این موفقیت البته غنیمت است، اما چیزی از این واقعیت تلخ نخواهد کاست که سفید پوستان با نگاه تحقیر آمیز به سیاه پوستان نظر کنند و سیاه پوستان نیز سفید پوستان را عامل بخت سیاه‌شان بدانند. بنابراین دستاورد هر دو شکل مقاومت از نظر بالدوین موقت است.

همه چیز مستعد درگرفتن دوباره جنگ است. بالدوین به جای سیاه پوستان از آمریکا دفاع می‌کرد. می‌گفت کشور شدن آمریکا منوط به تعیین سرنوشت سیاه پوستان است. اگر آمریکایی‌ها نتوانند سیاه پوستان را در دایره خودی‌ها به حساب آورند، نمی‌توانند از داغ ننگ استبداد نژادی خلاص شوند. در آن صورت نمی‌توانند خود را از داغ ننگ یک دمکراسی بی محتوا نیز رها کنند. بالدوین، به جای تهییج سیاه پوستان به مقاومت خونین، سفید پوستان را خطاب قرار می‌داد و نشان می‌داد خشونت‌شان در خصوص سیاه پوستان، نه در کمی و کاستی‌ سیاه پوستان بلکه در کاستی‌ها و حفره‌های عمیق زندگی شخصی شان ریشه دارد. آنها تهی بودگی و بی معنایی زندگی شان را با پناه آوردن به احساسات ضد نژادی جبران می‌کنند.خود شیفتگی آمریکایی، بخت آمریکا را به خطر خواهد انداخت. نشان می‌داد تداوم ارزش‌هایی که متفکران بنیادگذار قانون اساسی آمریکا در سر داشته‌اند، در گرو شناسایی سیاه پوستان است.

بالدوین با هانا آرنت پیرامون نقش عشق در حوزه سیاست بحث‌های جذابی دارد. آرنت عشق را به عرصه خصوصی مختص می‌داند و با تسری آن به عرصه عمومی مخالف است. بالدوین اما به خلاف آرنت از عشق به منزله یک استراتژی سیاسی یاد می‌کند. به نظر بالدوین دوست دااشتن آنکه تو را حذف و طرد می‌کند، سلاحی برای آب کردن عزم و اراده جمعی اوست. یک استراتژی برای تحلیل بردنش. یک اقدام موثر برای ممانعت از تکثیر شدنش. عشق شاید در یک رویارویی رو در رو، بی معنا باشد، اما ستم کننده را بی آینده می‌کند. عشق گرم‌تر از آتش سلاح است. در میدان جنگ، هر کشته با خود ده‌ها داوطلب تازه برای نبرد خلق می‌کند اما گرمای عشق، اصل و مبنای میدان نبرد را بی اعتبار می‌کند.

عشق نیروی قدرتمندی است که حریف مسلح را ناتوان از شلیک می‌کند. شلیک نمی‌کند اگر هم شلیک کند، با احساس یک هیولای خطرناک به رختخواب می‌رود. به نظر بالدوین بشر متمدن به سمت توحش بی حد و حصر می‌رود. بر توحش خود نام فضیلت نهاده است. میدان‌های نفرت‌ خلق کرده است. در حالیکه طرفین با احساس حقانیت تام به سوی هم شلیک می‌کنند. خونی که از بدن حریف‌شان چکه می‌کند نشان پیروزی‌شان است و خونی که از بدن خودشان چکه می‌کند نشان مقاومت قهرمانانه.

تکیه صرف بر الگوی مسالمت جویانه سیاه پوستان آمریکایی هم البته یک ساده اندیشی است. اما می‌توان درس‌های بسیار از آن آموخت. کاری که گاهی یک نگاه عاشقانه می‌کند از دنیایی ذخائر تسلیحاتی و تلنباری از کلام نفرت پراکن نظامی ساخته نیست.

  • محمد حواد غلامرضاکاشی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی