لی لی دختر بچهها در میان خطوط گچی
همه جای دنیا، کار برای کسب معاش فرد را از دنیای تخیلات غنی و زیبای دوران کودکی و نوجوانی به متن پر کشاکش زندگی پرتاب میکند. آنجا همان متن واقعی زندگی است و حساب و کتابی متفاوت دارد. وقتی قرار است پول درآوری، ناچاری به نقطهای در یک متن پرکشاکش تبدیل شوی. تسلیم باشی و آن کنی، که منطق کسب و کار ایجاب میکند. در آن متن، مردم با همه تفاوتهایشان، با همه عقاید مختلفشان، مثل هم رفتار میکنند و مثل هم زندگی میکنند. نیاز به تامین معاش، افراد را به خط کرده است. کم کم عقاید و تنوعات قومی و زبانی و دینیشان هم کمرنگ میشود آنها به بخشی از سیستم تامین کننده نیازشان تبدیل میشوند. به این اعتبار میتوان آنها را افراد درگیر متن قلمداد کرد. این تصویر همگان را به یاد نقش چارلی چاپلین در فیلم عصر جدید میاندازد.
اقتصاد همان واقعیت و منطق مسلط جهان ماست. استیلای همین عرصه است که کشورهای صنعتی و پیشرفته جهان را با پدیده غیرسیاسی شدن مردم مواجه کرده است. مردم در بافت پیچیده سیستم تامین معاش، فرصتی ندارند تا در متن دیگری مثل سیاست درگیر شوند.
اما اینجا، پدیده سیاست گریزی کمتر معنا دار است. سیاست هم همان متن درگیر کننده است. میتوان فیلم طنزی مشابه با عصر جدید چارلی ساخت و افرادی که مانند چارلی درگیر متن روزمره و آن به آن میدان سیاستاند. خبر گوش میکنند، از این کانال به آن کانال میروند، روزنامه و سایتی در کنار روزنامه وسایت دیگر. فرصتی هم اگر برای این همه خواندن و تعقیب اخبار نداشته باشند، مرتب از هم میپرسند، چه خبر؟ و این سوال نقطه آغازی است برای بحث و گفتگوی طولانی در هر فرصت فراغتی.
این وضعیت نافی منطق مسلط اقتصاد و تامین معاش نیست، اتفاقاً بحشی از همان است. مشکل دولت رانتی است، پول و قدرت زیاد دولت و دستگاه بوروکراتیک آن است که سیاست را به بخشی از منطق روزمره تامین معاش مردم تبدیل کرده است.
اما به هر حال جامعه سیاسی است. جامعهای است که روایتهای گوناگون در آن جریان دارد و هر کس جایی در روایتی ایستاده و انتظاراتی از تحول رویدادها میکشد. مثل خرید و فروش کنندگان در بازار بورس، جامعهای ساختهایم پر از هیجان و سوال و انتظار و امید و ناامیدی. همه منتظرند تا سرمایهای که در بورس سیاست اندوختهاند به جایی برسد. سودی به جیب بزنند. سودی که لزوما اقتصادی هم نیست. گاهی در همین حد که دلشان خنک شود. کینههاشان التیام یابد.
برای بسیاری از ما، تحولات سیاسی دریچه اصلی گشوده شدن فرصتهای زندگی است. پس سیاست و روابط قدرت بر اقتصاد و تولید و کار معاش، اولویت دارد. به جای آنکه پول تعیین کننده ارزشهای اجتماعی باشد. سیاست است که تعیین میکند، از جمله فرصت دستیابی به پول را. البته همانطور که گفتم برای بخشی از جامغه ما. مثل دانشگاهیان، روشنفکران، اصحاب مطبوعات، و بخش مهمی از وابستگان به بنگاههای خدماتی در فضای شهری.
سیاست همه را به خط میکند. سیاست است که به تدریج تنوعات دیگر ما را کم رنگ میکند. سیاست خود تنوعاتی به اقتضاء منطق خود میزاید و از طریق تولید تفاوتهایی که خود خلق کرده، همه را به خط میکند.
اگر به قول مارکس، پول همه چیز را تابع منطق اقتصادی میکند، سیاست همه چیز را تابع منطق قدرت میکند. چه کسی حقیقتاً دین دار است؟ چه کسی حقیقتاً با سواد است؟ چه کسی حقیقتاً اخلاقی و قابل اعتماد است؟ چه کسی شجاعت دارد؟ چه کسی ماندگار است؟ هنرمند بزرگ کیست؟ به همه این پرسشها در متن منازعات سیاسی میتوان پاسخ داد. بازار خرید و فروش سیاست به همه این سوالات پاسخ میدهد.
سیاست امکان و قابلیت دیده شدن فراهم میکند. سیاست و دیگر هیچ.
تسلط منطق سیاست، جهانی بسیار متفاوت با آنچیزی خلق کرده که مارکس میگفت. مارکس از پول و اقتصاد و معاش سخن میگفت. منطق کار و تولید منطقی نیرومند، عینی، و وابسته به متن واقعی و هر روزی همگان است. کار، خبر نیست. کار تصویر نیست. کار هیجان و انتظار نیست. برای کار و ارزش افزودهاش میتوان قانون و فرمول و منطق عینی تولید کرد. کار حادثه نیست. منطق تحول کار را نمیتوان در تلویزیون و سایت و گفتگوهای هر روزی دنبال کرد. کار در بدن، در معاش و عینیترین مطالبات زندگی ریشه دارد. نسبتی با منطق حیات دارد. اما سیاست میتواند مجازی باشد. به تصویر تقلیل پیدا کند. در منطق حسی و تخیلی جا به جا شود. چارلی در فیلم عصر جدید اگر پیچی را به موقع نمیپیچید، همه دچار مشکل میشدند، برای حل یک خطا، چارلی در پیج وخم چرخهای ماشین گیر کرد. در سیاست اما میتوانی مرتب خطا کنی. از این موضع به موضعی دیگر منتقل شوی. سیاستی که به بازی تقلیل پیدا کرده، منطق حرکت در سطح است. منطق بازی گوشی است. به لی لی دختر بچهها در میان خطوط گچی شباهت دارد.
روایت مارکس، بیرون رفتن همه از تخیلات غنی به متن پر کشاکش و عینی اقتصاد است که مشکل از خود بیگانگی تولید میکند. اینجا پرواز در متن تخیلات بی بیناد سیاسی است که از خود بیگانگی خلق میکند.
فراموش نکنید، من از سیاست آنطور که اینجا جریان دارد حرف میزنم. والا سیاست لزوماً اینهمه بی بنیاد و بی بنیاد ساز نیست. سیاست خود جهانی است که میتواند خلق بنیاد کند. گفتگو پیرامون آن سیاست، مجالی دیگر طلب میکند. صرفاً اینجا از سیاستی سخن میگویم که کم کم منطق ارجاع خود را به زندگی از دست میدهد. گردونه بی پایانی است که مثل گردابی در یک بیابان خشک، میچرخد و به زمین مینشیند. میچرخد و باز به زمین مینشیند.
****
دوست دیرینم جناب رامین کریمیان کامنتی برای یادداشت دوره میکنیم شب را و روز را نوشته است. این یادداشت صرفاً واکنشی حسی به کامنت قابل تامل ایشان است.
- ۹۴/۰۵/۲۴