زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

لی لی دختر بچه‌ها در میان خطوط گچی

شنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۵۷ ب.ظ

همه جای دنیا، کار برای کسب معاش فرد را از دنیای تخیلات غنی و زیبای دوران کودکی و نوجوانی به متن پر کشاکش زندگی پرتاب می‌کند. آنجا همان متن واقعی زندگی است و حساب و کتابی متفاوت دارد. وقتی قرار است پول درآوری، ناچاری به نقطه‌ای در یک متن پرکشاکش تبدیل شوی. تسلیم باشی و آن کنی، که منطق کسب و کار ایجاب می‌کند. در آن متن، مردم با همه تفاوت‌هایشان، با همه عقاید مختلف‌شان، مثل هم رفتار می‌کنند و مثل هم زندگی می‌کنند. نیاز به تامین معاش، افراد را به خط کرده است. کم کم عقاید و تنوعات قومی و زبانی و دینی‌شان هم کمرنگ می‌شود آنها به بخشی از سیستم تامین کننده نیازشان تبدیل می‌شوند. به این اعتبار می‌توان آنها را افراد درگیر متن قلمداد کرد. این تصویر همگان را به یاد نقش چارلی چاپلین در فیلم عصر جدید می‌اندازد.

اقتصاد همان واقعیت و منطق مسلط جهان ماست. استیلای همین عرصه است که کشورهای صنعتی و پیشرفته جهان را با پدیده غیرسیاسی شدن مردم مواجه کرده است. مردم در بافت پیچیده سیستم تامین معاش، فرصتی ندارند تا در متن دیگری مثل سیاست درگیر شوند.  

اما اینجا، پدیده سیاست گریزی کمتر معنا دار است. سیاست هم همان متن درگیر کننده است. می‌توان فیلم طنزی مشابه با عصر جدید چارلی ساخت و افرادی که مانند چارلی درگیر متن روزمره و آن به آن میدان سیاست‌اند. خبر گوش می‌کنند، از این کانال به آن کانال می‌روند، روزنامه و سایتی در کنار روزنامه وسایت دیگر. فرصتی هم اگر برای این همه خواندن و تعقیب اخبار نداشته باشند، مرتب از هم می‌پرسند، چه خبر؟ و این سوال نقطه آغازی است برای بحث و گفتگوی طولانی در هر فرصت فراغتی.

این وضعیت نافی منطق مسلط اقتصاد و تامین معاش نیست، اتفاقاً بحشی از همان است. مشکل دولت رانتی است، پول و قدرت زیاد دولت و دستگاه بوروکراتیک آن است که سیاست را به بخشی از منطق روزمره تامین معاش مردم تبدیل کرده است.

اما به هر حال جامعه سیاسی است. جامعه‌ای است که روایت‌های گوناگون در آن جریان دارد و هر کس جایی در روایتی ایستاده و انتظاراتی از تحول رویدادها می‌کشد. مثل خرید و فروش کنندگان در بازار بورس، جامعه‌ای ساخته‌‌ایم پر از هیجان و سوال و انتظار و امید و ناامیدی. همه منتظرند تا سرمایه‌ای که در بورس سیاست اندوخته‌اند به جایی برسد. سودی به جیب بزنند. سودی که لزوما اقتصادی هم نیست. گاهی در همین حد که دلشان خنک شود. کینه‌هاشان التیام یابد.

برای بسیاری از ما، تحولات سیاسی دریچه اصلی گشوده شدن فرصت‌های زندگی است. پس سیاست و روابط قدرت بر اقتصاد و تولید و کار معاش، اولویت دارد. به جای آنکه پول تعیین کننده ارزش‌های اجتماعی باشد. سیاست است که تعیین می‌کند، از جمله فرصت دستیابی به پول را. البته همانطور که گفتم برای بخشی از جامغه ما. مثل دانشگاهیان، روشنفکران، اصحاب مطبوعات، و بخش مهمی از وابستگان به بنگاه‌های خدماتی در فضای شهری.

 سیاست همه را به خط می‌کند. سیاست است که به تدریج تنوعات دیگر ما را کم رنگ می‌کند. سیاست خود تنوعاتی به اقتضاء منطق خود می‌زاید و از طریق تولید تفاوت‌هایی که خود خلق کرده، همه را به خط می‌کند.

اگر به قول مارکس، پول همه چیز را تابع منطق اقتصادی می‌کند، سیاست همه چیز را تابع منطق قدرت می‌کند. چه کسی حقیقتاً دین دار است؟ چه کسی حقیقتاً با سواد است؟ چه کسی حقیقتاً اخلاقی و قابل اعتماد است؟ چه کسی شجاعت دارد؟ چه کسی ماندگار است؟ هنرمند بزرگ کیست؟ به همه این پرسش‌ها در متن منازعات سیاسی می‌توان پاسخ داد. بازار خرید و فروش سیاست به همه این سوالات پاسخ می‌دهد.

سیاست امکان و قابلیت دیده شدن فراهم می‌کند. سیاست و دیگر هیچ.

تسلط منطق سیاست، جهانی بسیار متفاوت با آنچیزی خلق کرده که مارکس می‌گفت. مارکس از پول و اقتصاد و معاش سخن می‌گفت. منطق کار و تولید منطقی نیرومند، عینی، و وابسته به متن واقعی و هر روزی همگان است. کار، خبر نیست. کار تصویر نیست. کار هیجان و انتظار نیست. برای کار و ارزش افزوده‌اش می‌توان قانون و فرمول و منطق عینی تولید کرد. کار حادثه نیست. منطق تحول کار را نمی‌توان در تلویزیون و سایت و گفتگوهای هر روزی دنبال کرد. کار در بدن، در معاش  و عینی‌ترین مطالبات زندگی ریشه دارد. نسبتی با منطق حیات دارد. اما سیاست می‌تواند مجازی باشد. به تصویر تقلیل پیدا کند. در منطق حسی و تخیلی جا به جا شود. چارلی در فیلم عصر جدید اگر پیچی را به موقع نمی‌پیچید، همه دچار مشکل می‌شدند، برای حل یک خطا، چارلی در پیج وخم چرخ‌های ماشین گیر کرد. در سیاست اما می‌توانی مرتب خطا کنی. از این موضع به موضعی دیگر منتقل شوی. سیاستی که به بازی تقلیل پیدا کرده، منطق حرکت در سطح است. منطق بازی گوشی است. به لی لی دختر بچه‌ها در میان خطوط گچی شباهت دارد.

روایت مارکس، بیرون رفتن همه از تخیلات غنی به متن پر کشاکش و عینی اقتصاد است که مشکل از خود بیگانگی تولید می‌کند. اینجا پرواز در متن تخیلات بی بیناد سیاسی است که از خود بیگانگی خلق می‌کند.

فراموش نکنید، من از سیاست آنطور که اینجا جریان دارد حرف می‌زنم. والا سیاست لزوماً اینهمه بی بنیاد و بی بنیاد ساز نیست. سیاست خود جهانی است  که می‌تواند خلق بنیاد کند. گفتگو پیرامون آن سیاست، مجالی دیگر طلب می‌کند. صرفاً اینجا از سیاستی سخن می‌گویم که کم کم منطق ارجاع خود را به زندگی از دست می‌دهد. گردونه بی پایانی است که مثل گردابی در یک بیابان خشک، می‌چرخد و به زمین می‌نشیند. می‌چرخد و باز به زمین می‌نشیند.

****

 

دوست دیرینم جناب رامین کریمیان کامنتی برای یادداشت دوره می‌کنیم شب را و روز را نوشته است. این یادداشت صرفاً واکنشی حسی به کامنت قابل تامل ایشان است. 

  • محمد حواد غلامرضاکاشی

نظرات (۲)

  • شعاع اندیشه
  •  شاید هم یکی از دلایلش این باشد که ازگذشته افراد از قبل قدرت به ثروت رسیده اند و نه بالعکس. افسوس که بیشتر افراد جامعه ما سیاست زده اند تا سیاست دان... . جامعه ما در عرصه سیاست و اجتماع بیشتر گرایشات افلاطونی دارند تا ارسطویی حتی بخش عظیمی از قشر تحصیلکرده و بظاهر روشنفکر اگر پای حرفهایشان بنشینی اقتدارگرایی در درونشان نمایان می شود. یوتوبیاگرایی در همه جا ریشه دوانده است. ایرانی ها در الفاظ ماکیاولیسم و اینکه" هدف وسیله را توجیه می کند" را تقبیح می کنند ولی در این مورد پیرو راستین ماکیاول هستند. 
  • رامین کریمیان
  • خب درست: سیاست بازار کاسبی قدرت و اقتدار است و ابزارش اخبار و تصویر و... و اقتصاد بازار خرید و فروش کار و کالا و ... اما آیا واقعاً این جا و اکنون سیاست است که ما را «به خط » می کند؟ ( آیا اینجا و اکنون هم همان اقتصاد نیست؟ منتها از نوع تجاری و انگلی و دولتی و ... ) حتی با تمایز ی که در انتهای نوشته ات قائل شده ای ؟ به نظرت نمی رسد که اتفاقاً  اینجا قدرت می کوشد «سیاست زدایی» کند (چه از طریق تبلیغ و تتمیع و توزیع پول یا با ارعاب و ارهاب و غیره)؟ آیا واقعاً سیاست همچون کار بیگانه ساز است؟ (می دانم تو این را نمی گویی) و ما را از عالم کودکی بیرون می کشد؟ من به شخصه فکر می کنم اگر در دوران انقلاب و جنگ و به ویژه در سال های پس از پایان جنگ موجود ی سیاسی نشده بودم تا به حال اگر جان نداده بودم فرقی هم با مرده گان نداشتم. به نظر من ادم هایی که دغدغه ی سیاست ندارند همچون جن زدگان اند. 
    به نظرم می رسد چیزی که تو آن را تقریر یا نقد می کنی سیاست عوام ستایانه (پوپولیستی) و غیر دموکراتیک است که پس از مشروطه همواره شکل مسلط بازی سیاست در میان ما ایرانیان بوده است.  ما هم در کشاکش  و لای چرخ دنده های سیاست بازی ها و سیاست خواهی های عوامانه و اگر نشد اقتدارگرایانه و تمامیت خواهانه گیر گرده ایم و وای به حالا کسی که اساساً خیال دست زدن به پیچ های این ماشین را داشته باشد. اما یادمان نرود که اتفاقاً بازی کودکی ما همچنان ور رفتن با و / یا خرابکاری کردن در ماشین عظیم قدرت و سیاست  عوام گرایانه و اقتدارگرایانه (غیردموکراتیک) است. 
    باز هم  می گویم، خیلی خوب است که می نویسی و فضایی هر چند محدود برای گفت و گو باز کرده ای. 
    پاسخ:

           جناب کریمیان

    من چنانکه فرمودید از اصل سیاست سخن نگفتم و از سیاست ورزی به معنای جاری سخن گفتم

    و به دو سنخ سیاست بنیاد زدا و سیاست بنیاد زا اشاره کردم

    اتفاقا انقلاب و جنگ از جمله الگوهای بنیاد زا به شمار می روند

    البته نه تنها سنخ و صورت آن

    اما منحصر شدن سیاست ورزی به رای و کنش انتخاباتی به نظرم از جمله الگوهای بیگانه ساز است بدیهی است انتقال از سیاست های انقلابی به سیاست های دمکراتیک مثل انتخابات مبارک و میمو ن است اما انحصار سیاست به صندوق رای با سیاست ورزی دمکراتیک متفاوت است و نظر من بر این تفاوت است که باید در فرصتی دیگر در باره اش بیشتر حرف بزنیم

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی