بالونها و اشباح
گاهی باید خون کلمهها را ریخت تا دوباره جان بگیرند. کلمهها به عکس آدمها، اگر خونشان ریخته شود زنده میشوند. به کلمهها در عرصه سیاست بیاندیشید: عدالت، آزادی، انقلاب، اسلام، معنویت، جوانمردی، دمکراسی و البته در جامعه ما، اصلاح طلبی، اصولگرایی و ... ببینید چقدر کم جان و دروغ و بی معنا و بی دلالت شدهاند. بی معنا و گاه پوششهایی برای خباثتها و شرارتهای انسانی.
چگونه میتوان خون کلمهها را ریخت؟ تاریخ صحنه آزمون کلمههاست. کلمهها دوست دارند سایه و شبح بمانند و از کالبد مادی شدهشان در تاریخ بگریزند. کلمهها مقدس بودن را دوست دارند. میخواهند دامنشان به هیچ واقعیتی آلوده نشود. مسئولیت هیچ پیامدی را نپذیرند. کلمه شبح شده، کلمهای است که مثل بالون، به آسمان میرود و حتی سایه خود در زمین را هم انکار میکند. اما نباید تسلیم شد کلمههای شبح شده را، در کالبد تجسد تاریخیشان باید ریخت و آنگاه به تماشای آنان نشست. خونشان جاری میشود. وقتی همه کلمهها را سر بریدید، بنشینید در هوای آزاد و یکی یکی از آنها بخواهید بازگردند، غسل تعمید کنند، و اجازه حیات بگیرند.
باید به حساب یک یک کلماتی که چهل سال است مصرف میکنیم رسیدگی شود. واژه انقلابی و انقلابی بودن یکی از آنهاست. در روزهای انقلاب، در میان مردم میزیست. همه آن را مثل بستنی میخوردند و لذت میبردند. چتر مهربانی بود بر سر همه. اما درست از روزی که انقلاب پیروز شد، واژه انقلابی بودن، راه شبح شدن در پیش گرفت. بالون شد و به آسمان رفت. هر وقت میگفتی اما فقر، اما زور، اما فریب، اما فساد، اما فلانی و فلانی، میگفت این لکهها را به دامن من نیالایید. چشم نازک میکرد، بالا میرفت تا دامنش سپید به نظر آید.
مشکل اما چیز دیگری بود. هر از چندی گروهی غیرتمندانه از راه رسیدند و فریاد زدند فلانیها به اندازه کافی انقلابی نیستند. باید پیاده شوند بروند که ما آمدهایم. نسخه اصل انقلابیها ما هستیم و آنگاه گروهی از صحنه غیب شدند و گروه مدعی سوار شدند. با دلهای مطمئن و سرهای برافراشته و مغرور. چندی که گذشت، درختشان که شکوفه داد، باز واژه انقلابی بودن راه شبح شدن اختیار کرد. برخاست و مدعیان پیشین را بی چتر و پشتوانه رها کرد. فریاد که میزدی اما فساد، اما دروغ اما فقر، دوباره میرفت و فاصله میگرفت. وقت آن میرسید که گروه مدعی دوم بیایند و فریا بزنند فلانیهای نفوذی و خائن برخیزید که ما آمدهایم انقلابی و پر شور. و داستان همچنان ادامه دارد. نباید اجازه داد انقلاب و انقلابی بودن راه مزورانه شبح شدن را در پیش بگیرد. باید آن را مثل کیسهای در قامت همه شخصیتها و رویدادها و تجربهها و تصمیمهای چهل سال گذشته پوشاند و فریاد زد همانجا بمان. تو این همهای. خوب یا بد، سیاه یا سفید. مسئولیت همه آنها را باید بپذیری. این همان نسخه اصل توست. خونش را اینچنین ریخت، باشد تا فرصتی برای تطهیر بیابد. همین کار را با عدالت باید کرد، با اسلام با نام اصلاح طلبی و دمکراسی خواهی و با اصولگرایی و سایر مفاهیم.
کلمههای شبح شده، مثل لباس زیبا، تنازع میان امیال و حرصها و منافع و خودپرستیها را میآرایند. خلق خدا فکر میکنند حقیقتاٌ او که از عدالت سخن میگوید، هستیاش را در خدمت آن قرار داده و آنکه از انقلاب یا اسلام میگوید، خود را وقف این نام مقدس کرده است. گاهی پشتیبان آن و گاهی پشتیبان این میشوند و چه زندگیها و سرمایهها و فرصتها که اینچنین تباه نشد.
خون کلمهها را باید ریخت و لختی در یک جهان بی نام نفس کشید. نامهای شبح شده دو چیز را همزمان پنهان میکنند نخست واقعیت تلخ امیال و خودخواهیها و منافع و بازیگریهای پست را و دوم این واقعیت بدیهی را که ما همه انسانیم. قطع نظر از آنچه بدان تعلق داریم، قطع نظر از هر آنچه از آن دفاع میکنیم یا مخالف هر چه هستیم، انسانیم. نامهای شبح شده مانع آن هستند که لختی بی غرض به یکدیگر نظر کنیم به مثابه انسان. یکدیگر را دوست بداریم،
مستقل از نامها. البته زندگی بی نامها میسر نیست. در سپهر آن جهان بی نام، یکی یکی را باید فراخواند، کارنامهشان را به دستشان داد. تکبر را از سرهاشان زدود. آنگاه دوباره اجازه داد به جهان بازگردند.
- ۰ نظر
- ۳۱ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۰۱