تنهای تن زننده از نام
صحنه سیاست پیش چشم مردم گشوده است. میدان منازعه نباید خونین شود و کسی جان خود را از دست بدهد. خون همه چیز را دشوار میکند. جسد خونین همه شعارها و مفاهیم و وعدهها و آرمانها را به پرسش میگیرد. به همین خاطر، قبل از آنکه جسد خونین را در تابوتی قرار دهند و از پیش چشم دور کنند، واقعه مرگ خونین را در لفافه نامی باید پیچید تا چندان حواس جمع از صحنه و گوش جمع از شعارها منحرف نشود.
مردگان خونین تن، باید بایگانی شوند. در بایگانی سیاست پروندههایی هست که از پیش تنظیم شده است. کسانی شهیدند، کسانی به لقاء خدا پیوستهاند، کسانی مرگ والا داشتهاند و کسانی هلاک شدهاند و حتی کسانی به درک واصل شدهاند. چشم مردم باید متوجه بایگانی چیهای عرصه سیاست باشد. بر سر اینکه هر تن خونین، در کدام پرونده ثبت نام شود، نزاعی درمیگیرد. در کشاکش نزاع، کسی آرام به صحنه میآید و تن خونین را از پیش چشم بینندگان بیرون میبرد. مهم نیست نام بالاخره کجا ثبت میشود مهم این است که آن تن خونین از پیش چشم برداشته شده است.
در صحنه سیاسی، همه در فکر کنترل زندگان هستند. زندگان را میتوان به انحاء مختلف کنترل کرد. تهدید، تشویق، زور یا فریب، بالاخره پاسخگوست. تن خونین اما اگر به خود وانهاده شود، غیر قابل کنترل است. نه به این خاطر که چیزی میگوید، به این خاطر که هر گفته یا مدعایی را بی اعتبار میکند. تن مرده خونین اگر همینطور در صحنه بماند، همه را به سکوت وادار میکند. رگ و پی و ساز و برگ سیاست را خشک و بی معنا میکند. دقیقاً به همین خاطر است که فوراً نامها را فرامیخوانند و با پوشاندن تن مرده در نام، قدرت تن مرده را از او میستانند. فرقی نمیکند که تن مرده در لفافه نام شهید پوشیده شود یا در لفافه نام هلاک شده، در هر حال، او از پیش چشم دور میشود و به عرصه زبان و طبقه بندیهای زبانی سپرده میشود. دیگر بیننده نه با یک تن مرده بلکه با اضافه شدن یک نام در یک فهرست سیاه یا سپید مواجه است.
در حادثه اخیر اما ماجرا از سنخ دیگری بود. گرسنگانی که جان خود را از دست دادند و با تن خونین در کف خیابان به خاک افتادند، تا همین امروز هیچ نامی را نپذیرفتهاند. تنهای خونین گرسنگان، نه مصداق شهیدند، نه مصداق پیوستگان به لقاء خدا، نه صرفاً به طور ساده مردهاند و نه در شمار هلاک شدگان. خطر بزرگ پرهیز از پذیرش هر نامی است. وقتی هیچ نامی را بر نمیتابند، سایه و پردهای هم در میان نیست تا به سادگی مردگان از کف خیابانها برچیده شوند و صحنه از خون پاک شود. تن خونین مردگان در خیابان مانده و مانع چرخش دوباره چرخهای بازیگران صحنه سیاست است. چشمهای ناظر مردم خیره مانده، نفسها حبس است. گوشهای مردمان صدایی نمیشنود و کلمههایی که برای توضیح و اقناع تولید و تکثیر میشدند مثل برگهای خزان زده پراکنده میشوند و قدرت پوشاندن تنهای به خاک افتاده را ندارند.
مشکل اینجاست که آنها برای هیچ هدفی و تامین هیچ غایتی مرگ را اختیار نکردهاند. وقتی زنده باشی اما زندگی گریبانت را گرفته باشد، فریاد میزنی. فریاد زدن در نقطه انتهای امکان زندگی، با هیچ آرمان و غایت مقدس و نامقدسی نسبت ندارد. مرگ آنها تنها بر نقطه پایانی امکان زندگی برای شماری از زندگان دلالت دارد. اگر غایت و سازمان و هدف گذاری و رهبری و مدیریتی در کار بود، تن خونین آنها هم نامی اختیار میکرد و همه چیز دوباره به تماشای منازعات هر روزه سیاسی ارجاع میشد. اما فقدان غایت، و نمایش هر روزه به پایان رسیدن امکان زندگی، گریبان همه نامها و فیگورها را میدرد. باید همه بپذیرند،
این تنهای خونین، دنیایی را ویران کردهاند و اینک میمانند تا بنیان گذار جهان تازهای باشند. باید وجه بنیانگذار این تنها را پذیرفت. باید در جهان پیشین تجدید نظر کرد. دوباره باید به جهان و جان و زندگی مردمان نگریست. طرحی تازه درانداخت. انگاشتههای پیشین مقدس هم اگر بودند، اگر اینک فاجعه میآفرینند باید از نظرها دور شوند. سیاست در ایران به سازوکارهای تازه نیازمند است. والا تنهای تن زننده از نام، از خیابانها نمیروند.
- ۹۸/۰۹/۱۴