چشماندازهای تلخ و شیرین
بازار یکی از مکانهای تماشایی است. بخصوص بازارهای سنتی. هر دکانی به نحوی ویترین خود را آراسته تا خریدار جلب کند. اما این رقیبان در کنار هم، قلمرو جذابی از رنگ و صدا و طلب ساختهاند. یکی از جذابترین بازارهای سنتی ایران به نظرم بازار تره بار رشت است. پر است از حظ تماشا. میدان رقابت و ستیز سیاسی به همین سیاق جهان مشترک میسازد. همه با هم رقابت میکنند اما ضمن رقابت جهان مشترکی میسازند. از برکت همین جهان مشترک است که یک ملت خود را در آئینه تمایزات و سازشها و ستیزهای مدنی بازمییابد. گویی صداها با هم در میآمیزند، آینهای میسازند تا «مردم» ظهور پیدا کند. «مردم» خود را در آئینه رقابتهایش پیدا میکند و از حضور و تداوم خود اطمینان کسب میکند. در ایران امروز چه خبر است؟ آیا آئینهای هنوز در میان هست؟ آیا فرصتی هست تا «مردم» خود را تماشا کنند. به نظرم دو پنجره به سوی دو چشمانداز شیرین و تلخ از وضعیت فعلی گشوده است:
چشم انداز تلخ
همانطور که چین بنگاههای تولیدی ایران را به ورشکستگی کشانید، ترامپ هم بازار رقابتهای سیاسی را تضعیف کرد. با آمدنش توجهات به داستانی معطوف شد که بیرون از بازار سنتی جریان داشت. گروهی مغازههای خود در بازار را تعطیل کردند، لباس رزم و جنگ پوشیدند و اعلام کردند میروند تا سر خصم را به سنگ بکوبند. آنها در اشتیاق پیروزی بر خصم خارجی، به از صحنه به در کردن رقیب در بازار هم اندیشیدند. بر این باور شدند که باز خواهند گشت و در بازاری که دیگر رقیبی در کار نیست، آسوده زندگی میکنند. همزمان گروه دیگری هم مغازههای خود را تعطیل کردند. پیروزی یا شکست رقیب در کار و کاسبیشان نقش داشت. آنها به تماشا رفتند. با این امید که رقیبشان شکست خواهد خورد و دیگر جایی در بازار نخواهند داشت.
ترامپ برای هر دو فرصتی قلمداد شد برای خیال از میدان به در کردن رقیب، حاصل تعطیلی بازار بود. جهان مشترکی دیگر در میان نیست. آئینهای هم در کار نیست. مردم مجالی برای تماشای خود ندارند. در فقدان جهان مشترک، پایان منازعه با غرب هر چه باشد، به سرعت مثل یخ در تابش آفتاب آب خواهد شد. اگر پیروزی قطعی هم خاصل شود، گروههای بسیاری در داخل مرعوب میشوند و هر چه در توان دارند در تخفیف آن به کار خواهند بست. اگر حاصل شکست باشد، فضا مملو از کینه جوییها و خصومتهای داخلی خواهد شد.
چشم انداز شیرین
مردم به این نتیجه رسیدهاند در بازاری که به نام رقابتهای سیاسی و مشارکت گشوده بود، اجناس تقلبی شدهاند. همه چیز فیک شده است. همه چیز به خالی کردن جیب مردم منحصر شده و البته غارت امیدها و مواریث اقتصادی و فرهنگی و تاریخی. مردم کمتر به بازار میروند. دلیل تعطیلی تدریجی این بازار هم قلت مشتریان است. بازار رو به کساد شدن میرود. دیگر تماشایی ندارد. بنابراین فیلمهای خارجی به صحنه آوردهاند.
مردم به جهان مشترک نیازمندند. بازار سیاست جهان مشترک بزرگ میساخت. با همان صحنههای رقابت اقلیت و اکثریت. اما مردم شاید به جای جهان مشترک بزرگ، به جهانهای مشترک کوچک روی آورده باشند. نه در سیاست، بلکه در جامعه و فرهنگ. آنجا که در حلقههای کوچک به نیازمندان یاری میکنند. آنجا که گرد هم مینشینند کتاب میخوانند و گفتگو میکنند. آنجا که با هم به سرنوشت میاندیشند و به سرشت زندگی. آنجا که دین داران سنتی و دین داران مدرن، آنجا که دین داران با بی دینان، رو به رو مینشینند و همدلی میکنند. آنجا که وجدان چپاول کننده زخمی است. آنجا که عمیقاً از امکان زندگی شرافتمندانه احساس عجز میکنند. آنجا که عشق میورزند و دوستی میکنند. حتی آنجا که در خلوت خود دلتنگ حقیقتاند. آنجا که خسته از دروغاند. آنجا که ولوم هیاهوهای بی فرجام مردان بی ریشه سیاست را خاموش میکنند و با نگاهی تمسخر آمیز به دهانهای مرتباً گشوده شونده شان میخندند.
مردم جهانهای مشترک کوچک در آئینههای کوچک میسازند گاهی آئینههای کوچک راستتر و صادقتر از آئینه بزرگ است. آنها در خیالشان به روزی میاندیشند که این آئینههای کوچک را کنار هم بگذارند و خودهای هزار رنگشان را مثل پازلی پرشکوه کنار هم بچینند و لبخند بزنند.
- ۹۸/۰۷/۰۹