پنجرهها را بگشایید
هر فرهنگی ممیزاتی دارد. انحطاط هر فرهنگ را باید در پرتو تعلیق و فراموشی ممیزات خودش مورد مطالعه قرار داد. روزی فراخواهد رسید که انحطاط امروز ما را کسانی در پرتو تعلیق انتظار مورد مطالعه قرار دهند. جمهوری اسلامی خواسته یا ناخواسته خود را به منزله صورتی از الگوی مطلوب شیعیان منتظر به صحنه آورد. حال کسانی فی الواقع منتظر نیستند. آنچه میخواهند همین است که هست فقط آنچه خواهد آمد، صورت ناب و تشدید شده همین وضعیت فعلی است. کسانی به حسبـ آنچه تجربه کردهاند، به ظهور آن روز با ترس نظر میکنند. البته برای اکثریت مردم، انتظار یک پدیده به تعلیق رفته است. اساساً به آن فکر نمیکنند.
به چراغان در و دیوار دل خوش نکنید، به دل و جان مردم بنگرید.
منتظر کسی است که در وضع فعلی غلیان شر انسانی را تجربه میکند و گریز از این لجنزار انسانی را ناممکن یافته است. تنها از خود مواظبت میکند و در حد توان دل خوش میکند به اندک کاستنی از شدت آن. این احساس فردی و جمعی متناسب است با روایتی که شیعه بر آن متکی است. آنها به غیبت امامی از صحنه تاریخ باور دارند. چرا که گویی یک امام نیز چنان با تراکم و غلیان شرارتهای انسانی مواجه شده است که برای یک روز موعود دامن از عرصه تاریخ بیرون کشیده است. به همین واسطه هم بوده است که شیعیان در سنت حیات تاریخیشان، هر صورتی از حکومت را جائر شمردند و امید از نظمهای عملا موجود تاریخی بریدند.
منتظر در میان مردم و در نظمهای مستقر تاریخی زندگی میکند، اما دل به هیچ کس و هیچ نظم فعلیت یافتهای نمیدهد. به همه صورتهای واقعی نظم، به دیده تردید و بدگمانی نظر میکند. منتظر همیشه قادر است شکاف وضعیتهای فعلی و وضعیت آرمانی حیات انسانی را به منزله یک زخم انسانی تجربه کند و با دل و روحی زخمی، با شوق به پنجرهای بنگرد که از یک فردای پرشکوه خبر میدهد. فرهنگی که قوام بخش آن انتظار است، چشم شوق به فردا دارد و به هر چه و هر چیز در وضع فعلی خود به دیده تردید مینگرد.
جامعه مدرن غربی، بر اساس این اسطوره پاگرفت که در یک دیروز تاریخی، قراردادی جمعی برای خروج از وضع طبیعی بستهایم پس ضروری است حدود یکدیگر را مراعات کنیم. جماعت منتظر، بر اساس اسطورهای دیگر پا میگیرد: قرار است عهدی جمعی در یک فردای موعود بسته شود پس یاد بگیریم تا آن روز یکدیگر را دوست داشته باشیم. منتظران به امید روزی نشستهاند که خود، خدا، و دیگری را ملاقات کنند. پس امروز روز تدارک برای یک فرداست.
منتظر البته گاهی خسته میشود. چشم از خیرگی به روزهای آینده میپوشد. دلش میخواهد در خواب هم اگر شده، آنچه را منتظر است در رویا تجربه کند. آنگاه کسانی از راه میرسند، پنجرهها را میبندند، فانتزی آن روز موعود را به صحنه میبرند و از منتظران میخواهند آنچه را انتظار میکشند در صحنه ببینند. چندی میگذرد. چشمهای منتظر، خاکستری میشود. قلبها سرد، امیدها فرونشسته، و شرارتهای دامنگستر انسانی همه جا را اشغال میکند.
آنگاه گویی امام غایب، در گوشهای آنان میخواند ای بیخبران، در حد توانایی اندکتان، فقط قرار بود از بار عمیق شرارتها اندکی میکاستید. اگر از دست شما کاری برای رفع شرارت ساخته بود، نیازی به من نبود. اگر در وضعیتهای عملاً موجود تاریخی، فرصتی برای رهایی وجود داشت، غیبت نمیکردم. ساده لوحی و خروج از شرایط انتظار، شما را در مردابی عمیق فروخواهد برد.
اینک برخیزید، جبران مافات کنید. دست از دعاوی منجی گرایانه بردارید. تا میتوانید از بار سنگین شرارتها در خود، خانه و شهرتان بکاهید، دوباره یکدیگر را به امید فردایی موعود، دوست بدارید، پنجرهها را بگشایید و منتظر بمانید.
- ۹۷/۰۲/۱۱