افقهای چسبیده به صورت
نامیدی به داخل کابینه دولت نفوذ کرده. حسن روحانی علناً در سخنرانی خود در روز کارگر به آن اشاره کرد. از وزرایی گله کرد که در دولت مرتباً نوای ناامیدی سر میدهند که بودجه کم است، مالیات چه شدف خشکسالی داریم. روحانی پرسید چه خاصیتی دارد ناامیدی؟ مرحوم هاشمی رفسنجانی را ستود و او را فرد امیدواری خواند. چرا که میگفت، شش سال در زندان هیچ شبی نخوابیدیم مگر به این امید که فردا آزاد شویم.
امید و ناامیدی سردمداران و مدیران ارشد دولت با امید و ناامیدی یک زندانی از زمین تا آسمان متفاوت است. کاش کسی بود این نکته را برای ایشان میشکافت.
یک مسئول بلند پایه واقعاً اگر نامید است، باید از کار کناره بگیرد. تحلیلهای ناامیدانه و آمار و ارقام نگران کننده توسط چنان کسی چه معنایی دارد جز اینکه من میخواهم اما نمیشود امیدی هم نیست لطف کنید از من توقعی نداشته باشید. در اغلب موارد، امید و ناامیدی یک سردمدار سیاسی ریاکارانه است. مثلا گاهی اظهار امید یا ناامیدی یک وزیر در یک وزارت خانه مهم، اهرم فشاری است برای جذب بودجه یا امکانات بیشتر. حتی گاهی یک مسئول بلندپایه، وقتی در جلساتی مثل کابینه دولت، اظهار امیدواری می کند، هوس کرده به مدارج بالاتر بروکراتیک واصل شود. اظهار امیدواری میکند تا به او اعتماد کنند و مسئولیتی بالاتر به او بسپارند.
زندانی اما ماجرایی دیگر دارد. امید و ناامیدی یک زندانی به ارزیابی او از زندان وابسته است. اگر زندانی عادت کند به زندگی در زندان، محکوم است به ناامیدی بنیادی. زندگی برای او یک چهاردیواری است با افقهای چسبیده به صورت و بی روزن. روزهای اول، ممکن است فریاد این زندانی یا آواز یک زندانی دیگر دلش را گرم کند به فردایی دیگر. گوش بسپرد به اخباری که حاکی است از فرار این یا آن زندانی بی قرار. اما کم کم از این دست سر و صداها و اخبار تازه خسته میشود. دل می بندد به کیفیت صبحانه امروز که چه تفاوتی داشت با صبحانه دیروز. ممکن است امید ببندد به صبحانه فردا و اینکه خدا کند خوراکیهای دلپذیر او را بدهند. در فضایی که ناامیدی به بنیاد وجود و هستی او بدل شده، دل به امیدکهای کوچک میبندد. چند ساعتی به هواخوری هم اگر برود، زود دلش تنگ میشود برای آرامش و آسایشی که درون سلولش وجود دارد. او که عادت میکند به محیط زندان، کم کم نظام ارزشگذاریاش دگرگون میشود، چه بسا به تفصیل از مزیتهای زندگی در زندان نسبت به فضای پرآشوب شهری داد سخن دهد. خدا را شکر کند به خاطر نعمت زندان.
اما اگر یک زندانی عادت نکند به زندان و هیچ گاه فراموش نکند نعمت آزادی را، وضع متفاوتی دارد. او لاجرم به نحو بنیادی یک امیدوار است. حتی اگر در تلخترین وضعیت زندگی کند. هستی او با امید عجین شده حتی اگر حبس ابد گرفته باشد. حتی اگر منتظر حکم اعدام باشد. چه بسا در یک فرصت کوچک به نحوی معجزه وار فرار کند.
افقهای پیش رو مسدود به نظر میرسند. بنابراین به طور طبیعی احساس ناامیدی روز به روز افزونتر میشود. ناامیدی نم فرسایندهای است که همه جا حتی در درون کابینه نفوذ کرده است. فزونی گرفتن این ناامیدی دولت و ساختار کلی حکومت را به وضع همان پیرزنی رسانده که با ویلچر حرکت میکند. متولیان امر به جای گفتار درمانی، و توصیه به امید روان شناختی، خوب است بدانند باید تصمیمهای بزرگ گرفت. تنها به شرط تصمیمهای بزرگ حصارهای ناامیدی میشکنند و پنجرههای تازه گشوده میشوند. وضع متعارف امور، مولد امید نیست. اخبار این روزهای کره شمالی، برای مردم جذاب شدهاند، حتی اگر در بخشهای خبری ایران خیلی به آن نپردازند.
متاسفانه تصمیم گیرندگان کشور، خیلی دوست ندارند مردان تصمیمهای بزرگ و نامنتظر دیده شوند. به ظاهر استوار بر مواضع پیشین ایستادهاند حتی اگر در پس پشتها خبرهای دیگری در جریان باشد. اصولاً از اعلام علنی و شجاعانه ورود به یک دوران تازه، هراس دارند. پوست دوران قدیم را بر وضعیتهای تازه میپوشانند. این کاری است که در چهار دهه گذشته کردهاند.
در فضایی که هیچ کس هیچ تصمیم تعیین کنندهای در علن نمیگیرد، مردم احساس زندانی بودن میکنند. گاه به صفت آن زندانی که تلاش میکند به زندان خو کند، اما با یک احساس عمیق و بنیادی ناامیدی، و گاه عادت نمیکند، امیدوار است، منتظر نشسته و در هر فرصتی، ممکن است سودای رهایی و آزادی اش همه چیز را دگرگون کند.
آنگاه فقط خدا میداند چه اتفاقی خواهد افتاد.
- ۹۷/۰۲/۱۰