از چاه به چاه عمیقتر
جمهوری اسلامی از همان نخستین روزها با این تصور شکل گرفت که دین را راهبر عرصه سیاست کند. با این تصور که سیاست وحشی است، بازیگوش است، با هوا و هوسها و امیال سروکار دارد، به همین جهت به انحطاط روی میکند. اما اگر آن را به احکام خدا متکی کنیم، سر به راه میشود و رو به صلاح می برد. سعادت فردی و جمعی مردم را تامین میکند و تبدیل میشود به سیاست ایدهآلی.
غافل بود نمیدانست حیات سیاسی به خودی خود استقلال دارد. هسته فضیلت مندانهای دارد که اگر آن را به هر دلیل نبینی به عمق چاه رذیلتش سقوط میکنی. هسته فضیلت بخش حیات سیاسی خیر عمومی است که با حضور و تشخیص همگان ظهور میکند. بی حضور همگان نه معلوم است خیر عمومی چیست، و نه اگر معلوم باشد، صورت راستین دارد سخن حقی است در کلام باطل. این نبود که جمهوری اسلامی غافل باشد، بخش مهمی از ذهنیت جمعی و تاریخی ما در طول حاکمیت پهلویها بر این خیال بود که دشواریهای موجود در حیات سیاسی، با تمسک کردن به شریعت و قانون الهی التیام خواهد یافت. کافی است به جای حکم حاکم، حکم خدا را جانشین کنیم و روحانیون را به جای ریش تراشیدهها بنشانیم.
هیچ کس نگفت اگر هم قرار باشد حکم خدا دائر مدار امور باشد، چند و چون این حکم با میانجی اراده و خواست عمومی مردم مشخص شدنی است. سیاست که همانا اراده مردم آزاد است، در سیاست میانجیگری میکند میان حاکم و خدا. چطور رابطه مردم با خدا را بی میانجی ائمه انکار میکنند اما نمیپذیرند در عرصه سیاسی میانجی رابطه میان حاکم و خدا، مردماند. بیمردم حاکمان سیاسی هیچ مرجعیت و رابطه قدسی ندارند و چه بسا آنچه را خدا میپندارند، همان هوا و هوس هاشان باشد. چنانکه دیدیم آخر کار همه چیز به منافع صنفی تقلیل پیدا کرد.
این چیزی بود که همه از آن غافل بودیم.
چهل سال گذشته است. طی این چهل سال به دلیل غفلت از گوهر امر سیاسی، عملاً همان سیاست وحشی و بی مهار و اسیر هوا و هوسها بر همه جا مستولی است. با این تفاوت که پوشش و توجیه دینی هم دارد. دین در خدمت هوس رانیهای سیاسی است. سیاستی عاری از فضیلت حیات سیاسی.
راهی پیش پای ما گشوده نیست مگر آنکه بپذیریم دین تنها به شرطی مشروعیت سیاسی دارد که در خدمت فضیلت حیات سیاسی قرار گیرد. بپذیریم به جای آنکه دین راهبر سیاست باشد، سیاست راهبر دین شود. به جای آنکه فضیلت حیات دینی را بستر ساز سیاست فضیلت مندانه بیانگاریم، فضیلت حیات سیاسی را بستر ساز دین نجات بخش. عبارت فوق به نظرم نتیجهای است که به طور طبیعی از تجربه چهار دهه گذشته گرفتهایم.
ممکن است از سر عصبانیت بخواهیم به کلی دین را ار عرصه حیات جمعی و فردی بزداییم. اگر این کار مطلوب هم باشد ممکن نیست. مشت به دیوار بتنی میکوبیم. موفق هم بشویم، راه برای رشد یک روایت بنیادگرایانه خیلی بیش از آنچه هست میگشائیم. ما همچنان برای گشودن راه آینده نیازمند نقش آفرینی مثبت دین هستیم. دین اگر همراه نباشد، مانع هر تحولی است. از آن پدیدهها نیست که فکر کنی میتوانی در خانه بگذاریش و آسوده خیال در را ببندی و بیرون بروی. به همین جهت بر این نکته پای می فشارم که آینده ما ار درون بن بستها و امکانها و محدودیتهای جمهوری اسلامی گشوده میشود نه با انقطاع تام از آن.
ذهنیتهایی که در نتیجه حرارت سیاسی، یکباره از تجربههای پرهزینه نسلهای پیش از خود میپرند، چاههای عمیقتر از چاله امروز در انتظار آنهاست. اگر ما از چاله به چاه هم افتاده باشیم، فراموش نکنید همیشه میتوان از چاه پانزده متری به چاه صد متری هم سقوط کرد. همیشه چاله به چاه نیست، گاهی چاه به چاهی عمیقتر هم ممکن است.
@javadkashi
- ۹۶/۱۱/۱۷