زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

ما سه پاره‌ایم

پنجشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۶، ۰۷:۱۱ ق.ظ

مهم نیست ناآرامی‌ها واقعاً به پایان رسید یا نه. مهم این است که صدا و سیمای جمهوری اسلامی پایان آن را اعلام کرد. تصاویری از انبوه مردم در شهرهای مختلف منتشر شد و همه چیز نشانگر آن بود که آحاد ملت ایران، بدون کم و کاست، به همه چیز وفادارند. همه مردم یکصدا در شعارها، پلاکاردها، و مصاحبه‌های تلویزیونی، اعلام کردند عاملان ناآرامی‌ها ایرانی نبودند. وابسته به کشورهای خارجی و سرویس‌های جاسوسی بودند. بنابراین آسوده باشید در میان ایرانی‌ها یک نفر نیز وجود ندارد که آشوب به پا کند، مخالف باشد و مطالبه رادیکالی داشته باشد.

دستگاه تبلیغاتی نظام، و جناحی که این رسانه از آن حمایت می‌کند، اصرار دارد آنها نماینده کل ملت ایران هستند. از این نقطه نظر، ملت ایران یک صدا و یک سخن و یکپارچه‌اند و صدا و سخن‌شان همان است که آنها می‌گویند. اگر سر و صدایی شنیدید، از پشت دیوارها بود، به بلندگوهای بیگانگان مرتبط می‌شد. این رفتار که در تجربه نظام جمهوری اسلامی یک عادت ترک ناشدنی است، از این جهت خوب است که توان نظام در بسیج را نشان می‌دهد و به تعبیر دست اندرکاران این رسانه، مشت محکمی است به دهان مخالفین. اما و هزار اما این شیوه بازنمایی، در پرده حجاب بردن شکاف‌هایی است که واقعاً وجود دارند و نادیده گرفتن‌شان، دردی را دوا نمی‌کند. فاجعه آنجاست که خودشان بیشتر از بقیه تحت تاثیر تبلیغات خودشان قرار می‌گیرند. رفتارشان از فردای پایان ماجرا، نشان می‌دهد تصویری یکپارچه از کلیت مردم ایران دارند.

البته این کاری نیست که فقط رسانه‌های جمهوری اسلامی به آن عادت کرده‌ باشند. مخالفین نیز کم و بیش همین طورند. اگر تلویزیون نشان می‌دهد مردم چقدر یک‌صدا طرفدار نظام‌اند، بسیاری از تماشاگران می‌گویند دروغ می‌گویند. مردم همه مخالفند. حضور جمع کثیر مردم در خیابان‌ها پس از انتخابات سال هشتاد و هشت نیز از نظر بسیاری نشانگر موضع مخالف همه مردم بود. حوادث اخیر نیز از نظر بسیاری نشان می داد که مردم چگونه یکصدا در سطح کشور مخالفند.

در سطح گفتمان سیاسی، چندین صدا فضای سیاسی کشور را پر کرده است و هر صدا، فرض را براین نهاده که واقعاً صدای همگان است. هر چه جز اوست، وز وز ناچیزی است که ارزش شنیدن ندارد.

اگر می‌پذیرفتیم در جامعه ایرانی شکاف‌هایی وجود دارد، می‌پذیرفتیم علاوه بر آنچه ما مطالبه می‌کنیم و علاوه بر زبان و کلامی که ما داریم، مطالبات دیگری هم حضور دارند که با زبان و کلامی متفاوت بیان می‌شوند. می‌دانستیم که ما نماینده همگان نیستیم بنابراین هنگام عمل و طرح مطالباتمان، به مطالبات دیگران و الگوی کلامی آنها هم توجه می‌کردیم. مثل کسی که می‌داند در اتاق فقط خودی‌ها نیستند، یکی دو غریبه هم نشسته‌اند باید آبرو داری کرد و رعایت حال او را هم کرد. به این ترتیب ناخواسته دیگران را هم لحاظ می‌کردیم. اما وقتی فکر می‌کنیم همه همان را می‌خواهند و می‌طلبند که ما می‌خواهیم، و با همان زبانی سخن می‌گویند که ما می‌گوییم، لازم نمی‌دانیم به دیگران فکر کنیم. فکر می‌کنیم خواست ما خواست همگان است. من و دار و دسته اطرافم و بخشی از هوادارانم، کل ملت ایرانند. گویی در اتاق هیچ کس نیست همه خودی‌اند.

آگاهی یک ملت از شکاف‌های درونی‌اش، به سادگی انجام نمی‌پذیرد. همین فشارهای تبلیغاتی و پرده‌های حجاب ناشی از خودبینی‌های گروهی و جناحی، مانع از آن می‌شود که مردم به سادگی دریابند واقعاً شکاف‌های عمیقی در درون دارند. رویدادها و تجربه‌های جمعی در مقاطع مختلف سبب می‌شود باور مردم به یکپارچگی شان از دست برود و حقیقتاً باور کنند آنها چند پارچه‌اند. آنها در می‌یابند اگر یکپارچگی و یگانگی چیز خوبی باشد، تنها از طریق کاستن شکاف‌های درونی به نحو واقعی تحصیل خواهد شد. نه از طریق تولید فشارهای تبلیغاتی و نمایش‌های توخالی حاکی از وحدت.

ایدئولوژی اسلام سیاسی وقتی نظام برآمده از انقلاب سال پنجاه و هفت را سامان می‌داد، قدرت خود را از این مدعا می‌گرفت که یک تنه برآورنده همه مطالبات عمومی است: آزادی، عدالت، معنویت، توسعه، رفاه، استقلال و هر چیز دیگری که به ذهنتان برسد. آن ساختار ایدئولوژیک مدعی کل مطالبات و کل جمعیت مردم ایران بود.

دوم خرداد ماه سال هفتاد و شش، برای نخستین بار این تصویر یکپارچه را شکست. مردم ایران بیست سال است به رغم تبلیغات رسمی باور دارند دو شاخه و دو گروه‌اند گروهی فکر می‌کنند اسلامی که حاکمیت عرضه می‌کند، متضمن آزادی آنها در عرصه‌های مختلف نیست، و متقابلاً گروهی نیز بر این باورند که آزادی‌هایی که رقیب شان می‌خواهد متضمن اسلامیت و معنویت و فضای متشرعانه مطلوب آنها نیست. مردم بیست سال است از خود تصویری دو پاره دارند. عمق شکاف میان این دو پاره جمعیت، در اتفاقات سال هشتاد و هشت خود را نشان داد. هر چه یکی از اسلام و انقلاب و امامت و وفاداری و ارزش‌های انقلابی و شهادت و فداکاری و ایثار سخن می‌گوید دیگری از جامعه مدنی و آزادی‌های فردی، دموکراسی و پلورالیسم و سکولاریسم سخن می‌گوید.

حوادث این روزها، برای نخستین بار تصویر دو پاره را به یک تصویر سه پاره تبدیل کرد.

قطع نظر از این که مشارکت کنندگان ناآرامی‌های این روزها چه کسانی بودند، اغلب شعارها به منافع و خواست‌های طبقات فرودست ربط داشت. آنها نه دم از اسلام زدند  نه دموکراسی. آنها از فقر و فساد و گرسنگی و بیکاری سخن می‌گفتند. رسماً با هر دو جناح اصولگرا و اصلاح طلب مرزبندی کردند. کم و بیش هر دو جناح اصولگرا و اصلاح طلب نیز از آنها دوری گزیدند و از درآمیختن با آن پرهیز کردند. این سرآغاز تجربه ملی از یک شکاف سه گانه در درون خود بود.

 خشونت‌هایی که در صحنه اتفاق افتاد، و مرزگذاری‌هایی که همه با هم کردند، لاجرم تصویر یکپارچه از ما را به یک تصویر سه‌گانه شکسته است. همانطور که ایران پس از دوم خرداد هیچ گاه به تصویر یکپارچه دهه شصت بازنگشت، تصویر سه گانه امروز نیز دیگر به همان تصویر دوپاره پیشین بازنخواهد گشت.  ما امروز دریافته‌ایم که گروهی‌مان، بیشتر دلمشغول یک جامعه متشرع و معنوی‌اند حتی اگر خیلی عادلانه یا آزاد هم نباشد، گروهی‌مان، جانبدار یک جامعه آزاد، حتی اگر عادلانه، دینی و متشرعانه نباشد و گروهی‌مان، خواهان یک جامعه عادلانه حتی اگر تحقق آن مستلزم فقدان یک جامعه آزاد یا متشرعانه باشد. بدون تردید در همه تحولاتی که از این پس در ایران چهره بنمایاند، ما خود را با سه صدا و سه چهره بازخواهیم یافت. شاید در انتخابات بعدی، عملاً با نمایندگان سه جناح و نه دو جناح مواجه باشیم.

آیا این همه که گفتم، به این معناست که اصولاً تصویر یکپارچگی ملی  بی معنا و ناممکن است؟ بدون شک هر تصویری از یک مای یکپارچه در هر کجای عالم، یک تصویر دروغین است. اصولاً جامعه سیاسی با چندگانگی و کثرت قابل شناسایی است. اما تکلیف حس جمعی و ملی‌مان چه می‌شود؟ متفاوت  هستیم و چند صدا، با این همه قرار است با هم زندگی کنیم. نیازمند تصویری هستیم که یک خویشاوندی اقلی برایمان به ارمغان آورد. احساس وحدت ملی در حدی که این اقل را فراهم آورد چگونه در این تصویر شکسته ممکن است؟

روایت لیبرال اصولاً از همین اقل نیز هراسان است. چرا که می‌ترسد آن اقل به تدریج اکثری شود و دوباره بخواهد به جعل و دروغ، پرده بر شکاف‌های واقعی بکشاند. اما واقع این است که نفس تصدیق این گزاره که «ما سه پاره‌ایم»، هم از کثرت‌مان خبر می دهد و هم از وحدت‌مان. اسلام خواهان ما، از این حیث که اسلام‌شان به خودی خود دلالتی بر آزادی و عدالت ندارد، زخمی‌اند، آزادی خواهان ما، از این حیث که آزادی‌شان، با بستر دینی جامعه‌شان در تعارض می‌افتد و همچین با خواست عدالت برای فرودستان، زخمی‌اند و فرودستان نیز از این نقطه نظر که خواست‌شان برای عدالت همیشه با آن دوی دیگر همساز نیست، زخمی‌اند. آنها به ناچار با یکدیگر گفتگو می‌کنند، همراه با معارضه و رقابت، سازش و تعامل نیز می‌کنند، بده بستان می‌کنند، و گاه از نقطه نظر زخمی که بر پیکر دارند، دیگری را دوست‌ دارند. اگر بستری برای وحدت باشد، در نمایش های خیابانی نیست، در همین احساس زخمی است که در مقابل دیگری احساس می‌کنند. احساس زخم بر پیکر خود، به معنای شناسایی دیگری به منزله دیگری است که وجودش ضروری است. این شناسایی در عمل منجر به آن خواهد شد که در پی‌گیری یک جامعه دینی، نگران آزادی‌ها، تفاوت و مناسبات عادلانه هم باشیم، در پیگیری یک جامعه آزاد،  مقتضیات یک جامعه دینی و عادلانه را فراموش نکنیم و در پی گیری یک جامعه عادلانه اقل آزادی‌ها و مقتضیات یک جامعه دینی را فراموش نکنیم.

 همین ملاحظه اقلی دیگری، تامین کننده اقل احساس خویشاوندی و دوستی است. تامین کننده وحدتی که از قاعده می‌جوشد. 

  • محمد حواد غلامرضاکاشی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی