زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

شاید دوباره صدا به مفهومش باز گردد

پنجشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۱۱ ق.ظ

سرکار خانم دکتر رز فضلی لطف فرمودند در باره گفتگوی من و دکتر کلاهی، پستی در فیس بوک خود گذاشته اند. فکر می کنم نقطه نظرات انتقادی ایشان، در پیشبرد بحث من و دکتر کلاهی مدد کار باشد.



شاید دوباره صدا به مفهومش باز گردد

 

 مدتی است این قطعه در بیم و امید روزهایی که قابل پیش بینی نیستند در سرم می چرخد که " شاید دوباره صدا به مفهومش باز گردد". آنقدر که به نظر کلمات چنان الکن شده اند که بار هیچ جمله ی تمامی را حتی گهگاه در روابط ساده ی انسانی به دوش نمی کشند. در چنین تنگنای زبانی ، حیات در عرصه ی عمومی، اندوهبار ادامه می یابد بی اینکه جریان داشته باشد. فهم سیاست بسان امری جدایی ناپذیر از عرصه ی حیات جمعی، در روزگاری چنین الکن، دشوارتر می نماید. در چنین شرایطی همیشه خواندن تحلیل های آقای دکتر غلامرضا کاشی برایم امید بخش و الهام بخش بوده است.

چند وقت پیش مطلب ایشان تحت عنوان "سیاست و هوس" را خواندم. زاویه ای که در دریافت فضای  دیر هضم موجودِ سیاست ورزیِ ایرانِ در آستانه ی انتخابات، به من یاری رساند. مطلب ایشان که مثل بسیاری اوقات به جنبه های اخلاقی حیات سیاسی متوجه بود، در درک فضای موجود، من را سخت به یاد تعبیر آرنت از وضعیت دروغگویی سیستماتیک انداخت. نقد آقای دکتر کلاهی بر مطلب دکتر کاشی و پاسخ ایشان به نقد دکتر کلاهی باز میدان بیشتری برای آموختن به من داد، چندان که در هیجان این میدان گردی به خودم جسارت نوشتن یادداشت زیر را می دهم :

اساسی ترین پرسشی که آقای دکتر کاشی در مقاله شان تحت عنوان "سیاست و هوس" ، مطرح می کنند این است که چگونه هنوز جریان وابسته به رئیس جمهور سابق و ادبیاتی از جنس ادبیات محمود احمدی نژاد می تواند در جامعه ایران جاذبه ایجاد کند؟

 دکترغلامرضا کاشی در تحلیل این مسئله به ارتباطی اشاره می کنند که محمود احمدی نژاد یا جریان هوادار او می توانند میان سیاست و هوس برقرار کنند. پرسشی که به دنبال طرح این ارتباط مطرح می شود این است که علی رغم نابسامانی های مشهود ایجاد شده به دنبال هشت سال دوران ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد ، چگونه است که همچنان در جامعه ی ایران بازار این گونه هوس بازی داغ است؟ این کالا کدام کالاست که هنوز خریدار دارد و این خریداران کدامند که به قول دکتر کاشی تحقق "رویای ساده دلانه " شان را همچنان از این رهگذر می جویند؟

 به نکات متعددی می توان در پاسخی که ایشان به این پرسش ها می دهند، اشاره کرد اما آن چه با توجه به دغدغه های شخصی ام بیش از همه مرا با متن همدل می سازد ، اشاره درخشان دکتر کاشی به "انحلال حیات سیاسی " است. به باور ایشان در شرایطی که "نه معنویت و نه عقل ، دائر مدار حیات سیاسی است، هوس یکه تاز میدان خواهد بود" و " حیات سیاسی عاری از مفاهیم کلی، اسم مستعار انحلال حیات سیاسی است." از نظر دکتر کاشی در شرایطی که ارزش ها از عرصه ی حیات سیاسی رخت بر می بندند، مردمانِ دست به گریبان با چنین وضعیتی دست به دامان " خیال" می شوند. با استناد به ادبیات ژک لاکان در فهم سیاست، من میدانی را که دکتر کاشی توصیف می کنند، اینگونه می فهمم:

در مطلبی که دکتر کاشی در پاسخ به نقد دکتر کلاهی منتشر می کنند به  نکته ای مهم در مسیر حیات سیاسی ایران از پس از پیروزی انقلاب تا به امروز اشاره می کنند و آن تلاش برای "کلیت سازی" در همه ی دوران ها از جانب دستگاه حاکم است. کلیت سازی به نوعی بستن عرصه ی عمومی و سد کردن مسیر جاری زبان در برقراری ارتباط انسانی در هر سطح و مصادره کردن اشکال و به تبع آن متصلب کردن مصادیق و مفاهیم است. در این فضا در واقع ساحت نمادینِ عرصه ی سیاست فاقد پویایی است و سیاست حتی در سطح آرمانی آن که به تعبیر دکتر کاشی عبارت از "الگوی ذهنی حیات جمعی است" ، نیز حاکم نیست، بلکه با بستن و یا مصادره ی عرصه ی عمومی، به نفع عده ای، تنها تصویری دلخواه از این الگوی ذهنی ارائه شده که در چهارچوب آن نمی توان جریانی را بازشناخت بلکه نهایتا تنها می توان با آن (تصویر) همذات پنداری و در محدوده ی امکاناتش خیال پردازی کرد. این وضعیت نزدیک است به آنچه در شرح ساختار روانی آدمی، لکان از آن تحت عنوان ساحت خیالی یا imaginaire یاد می کند. امر واقعی réelکه اتفاقا با امر واقع شده متفاوت است، به شدت با گذر از پیروزی انقلاب از عرصه ی عملی سیاست رخت بر بسته یا بهتر است بگوییم گم شده است، و حیات سیاسی از آنچه رنگ حقیقت truthداشته ، در گذار به وضعیت های واقعی دور شده است. در شرایطی که تلاش بر غلبه ی باور خاصی، تحت عنوان آرمان بوده است، با تلاش برای کلیت سازی و عمومیت بخشیدن به آن باور ، آرمان، شکل تصویر به خود گرفته و شرح آن رفت که چگونه راه را برای نوعی همذات پنداری تخیلی گشوده است. در عرصه ی خیال پردازی به درستی چنانچه دکتر کاشی اشاره می کنند ما به " مرگ درک جمعی" ، می رسیم. مرگ روح جمعی، زمانی که صدایی به مفهومش باز نمی گردد و امکان مفاهمه سلب می شود. بسیج طبقاتی بر اساس امکان ایجاد مفاهمه دشوار، و بسیج عمومی بر اساس پر و بال دادن به خیال ، آسان می شود. هر چقدر که خروجی یک تفاهم بر اساس درک و یا حتی منفعت مشترک می تواند خلاقانه و مولد باشد و فضای تولید و بازتعریف گفتمان ایجاد کند، تولید یک بسیج عمومی از نوع خیالی آن، آن می شود که دقیق ترین واژه برای تعریفش کیچ kitschاست. ساده سازی ای انبوه، دم دستی و فاقد خلاقیت.

 در چنین شرایطی در عرصه ی حیات سیاسی ، رقابت برای رقابت و تلاش برای تنها خاطر خود خوش داشتن و رواج بی اخلاقی به دو دلیل بدیهی است. از سه ساحت ذکر شده ی حیات انسانی از منظر لکان دوری از دو اصل واقع و نمادین و غلبه ی ساحت خیالی نتایجی اینچنین را به دنبال می آورند: 1.دوری از امر واقعréel و گم کردن هر گونه معیار اولیه ، گم کردن اصول میدان عمل در هر دو سطح فردی و جمعی، عرصه ی سیاست ورزی را به وضعیتی می رساند که دکتر کاشی به درستی از آن تحت عنوان "حیات سیاسی جنگل وار" یاد می کنند. از سویی دیگر بسته شدن هر چه بیشتر امکان سیاست ورزی توسط گروه های متکثر در عرصه ی حیات جمعی، راه را بر بازپویش ساحت نمادین گفتمان سیاسی می بندد به گونه ای که تنها امکان باز مانده، تظاهری همیشگی به همذات پنداری با تصویر ِمتصلبِ ارائه شده، باقی می ماند . در این شرایط کلمات سابق از معنایشان تهی شده و ادبیاتی جدید یا تولید نمی شود و یا اگر تولید شود، طرف تفاهم اندکی برای آن وجود دارد. چرا که عرصه در حیاتِ گروهی چنان تنگ بوده که امکان اجماع اولیه بر سر مفاهیم، سلب شده است. این وضعیتِ وجود نداشتن ِتفاهم، بدیهی ترین نتیجه اش، تمایل به حذف دیگری می شود. جمع بین این دو موقعیت غیر اخلاقی ما را به وضعیتی می رساند که در آن با کسانی مواجهیم که بدون داشتن اصول و ارزش هایی خاص و قابل پیش بینی ، اقدام به حذف یکدیگر می کنند. 

بنابراین به درستی آقای دکتر کاشی در پاسخ به  نقد آقای دکتر کلاهی که می پندارند مواجهه ای که دکتر کاشی در مقاله ی اولشان مطرح کردند، مواجهه ی میان آرمان گرایی و واقع گرایی است، چنین تصوری را رد می کنند و بیان می کنند که سیاست های احمدی نژاد در واقع از منظر ایشان مصداق سیاست هایی واقع گرایانه نیستند.

 در واقع احمدی نژاد و جریان او تصاویری هستند که غلبه ی ساحت تخیلی را بر هویت انسان و جامعه ی ایرانی به طور ویژه در عرصه ی سیاست ورزی ، سمبلیزه می کنند. بنابراین توجه به هوس از جانب محمود احمدی نژاد ، توجه به واقعیت جامعه ی ایران و یا نیازهای واقعی جامعه ی ایران نیست بلکه ارجاعی است به تصویری که می توان در آن خیره شد و خیال بافت و در این خیالپردازی، کشتن و کشته شدن، موجه است و در این خیالپردازی امساک و بخشش موجه است و در این خیالپردازی تقیه و طغیان مجاز است. چنین وضعیتی ما را به آنجایی می رساند که دکتر کاشی از آن تحت عنوان "مرگ سیاست" و "مرگ حیات مدنی" یاد می کنند. سیاست مدنی ای که ایشان آن را در مقابل سیاست جنگلی تعریف می کنند. راه حلی که دکتر کاشی در وضعیت موجود، مطرح می کنند تلاش برای رسیدن به سیاست مدنی است، رسیدن به نوعی مشروعیت اخلاقی بر اساس توازن کوتاه مدتی که میان منافعِ گرایش های مختلفِ موجود در جامعه شکل می گیرد. چنین توازن و تفاهمی می تواند در مقابل رقابت هایی که تنها به قصد پیروزی به هر بها و تامین منافع کوتاه مدت ، صورت می گیرند، تعریف شود. درست بر خلاف حیات جنگل وار که همه در آن خواهان حذف یکدیگرند، چرا که در عرصه ی عمومی امکان تولید هیچ نشانه ی مشترک مورد تفاهمی ، پدید نیامده است. دکتر کاشی در جستجوی راه حل برای گریز از این وضعیت بی اخلاقی به دنبال رسیدن به توازنی عینی هستند. توازنی عینی در جامعه که در مقابل کلیت سازی ای قرار می گیرد که عرصه ی عمومی را می بندد، امکانات عرصه ی نمادین سیاست ورزی را می بندد و میدان تخیل را می گشاید. در اینجا مسئله، پیدا کردن حقیقت نیست ، گویی که بیم آن می رود که باز این جستجو به تصلبی دیگر انجامد، مسئله یافتن الگویی عینی است. یافتن مدلی عینی ما را از دو شکل حیات سیاسی متصلب و خیال پردازانه ، می رهاند. به تعبیر اشمیت مسئله ی حاکمیت همواره معطوف به سوژه ی حاکمیت و کاربرد این مفهوم در موقعیتی انضمامی است. هر چند که اشمیت این استدلال را در پشتیبانی از حق انحصاری حاکم مطلقه و دکتر کاشی آن را در تلاش برای رسیدن به توافقی حداکثری در جهت رسیدن به توازنی عینی به کار می برند. 

اما پرسش من  این است که تا چه میزان امکان رسیدن به الگوی عینی ِ توازنِ مورد نظر، در جهت رسیدن به یک مشروعیت اخلاقی میسر است؟ تا چه میزان می توان به این امیدوار بود که از پایین، امکان رسیدن به چنین توازنی ممکن است؟ در جامعه ای که در عرصه ی سیاست ، سطح ساحت نمادین به گفتمانی رسمی و کلیت ساز، فرو کاسته شده است، در شرایطی که به تعبیر دکتر کاشی نمی گذارد که افراد احساس خویشی کنند و تصاویر از افراد مهم تر هستند، تعیین کننده ی حریم یک فرد، نه فرد دیگر که سامان کلیت ساز است. تفاهم در چنین شرایطی که طرفِ بازی فرد دیگر نیست، چگونه می تواند شکل بگیرد؟ در چنین شرایطی اعتدالیون در مقابل جریانی چون جریان احمدی نژاد و به طور کلی عرصه ی سیاست ورزی فعلی می توانند نه به طور مطلق نشان عقل گرایی که تنها نماینده ی مدارایی مبتنی بر عقلانیتی ممکن باشند، که تفاهم هایی موقتی ایجاد می کنند. این مدارا حاصل رسیدن جامعه به آن سطح از سیاست مدنی نیست که افراد در آن دیگر خواهان حذف یکدیگر نیستند و آگاهانه مفاهمه را جایگزین می کنند، به تصور من این تفاهم از جنس آتش بسی موقتی است. در این معنا اعتدال همواره رویکرد است و نه گفتمان. اما این رویکرد باز هم راه حلی دایمی برای گذر از این "جنگل آسفالت"، نیست. به تصورم اگر از ترس تصلب به باز تعریف و یا امکان رو آمدن سطح "واقع" نپردازیم، هر تفاهمی پیش از رسیدن به تحولی واقعی منحل می شود. البته که وضعیت زمانی و مناسبات پیش از انتخاباتی که در مورد آن صحبت می کنیم نمی تواند در چهارچوب تحول خواهی همواره و دائمی تعریف شود اما نهایتا در روزگاری که "حنجره به صفت هایش، بدگمان شده است"، عمیقا نیازمندیم که برای هر تغییر وضعیت واقعی "صدا به مفهومش بازگردد" و صدا از تصویر و خیالِ ساده دلانه از تصویر و تصویر از تصویر بازگردد.


رزفضلی 


  • محمد حواد غلامرضاکاشی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی