پلاسکو و توان رفتاری ما
جمهوری اسلامی و ما که تابعانش هستیم، طی نزدیک به چهار دهه با هم زندگی کردهایم. هر دو کارهایی یادگرفتهایم و کارهایی نیاموختهایم. روانشناسان به آن میگویند توان رفتاری. ما توانهای رفتاری معینی داریم و در زمینههایی فاقد توان رفتاری هستیم. توان رفتاری مرد فیلسوف، مجرد کردن همه چیز است. اگر یکباره گروهی محاصرهاش کنند تا او را بزنند، دست و پای خود را گم میکند. توان رفتاری فیلسوف در این موقعیت، پرسش از چرایی خشونت است، اما این توان رفتاری کمکی به او نمیکند که کمتر کتک بخورد.
ماجرای ساختمان پلاسکو، آیینه خوبی است برای مطالعه ناتوانیهای رفتاری ما. آنها که باید به نجات مردم در شرایط دشوار بپردازند، خود زیر آوار مظلومانه و به نحو دردناکی سوختند، و مردمی که باید در این شرایط همدرد و همراه باشند، شادمانه در حادثه از خود سلفی گرفتند. خوب است ماجرای پلاسکو را به منزله یک نمونه از توانانیها و ناتوانیهای رفتاری خود موضوع مطالعه قرار دهیم.
نظام جمهوری اسلامی، تجلی دهنده یک دولت شبه مدرن است و کارکردهای متنوعی دارد. اما همه کارکردها را به اندازه هم بلد نیست. دو حوزه است که بیش از همه نمایانگر توان رفتاری نظام سیاسی است. یکی امور امنیتی است و دیگری تبلیغات. خیلی کارهای دیگر هم میکند، اما آنها به هیچ روی نشانگر توان رفتاری نظام نیستند.
چهار دهه است که به طور مستمر مشغول مبارزه با دشمنان داخلی و خارجی است.در این زمینه به طور نسبی موفقیتهای زیادی کسب کرده است. به هر حال در این منطقه پرآشوب، ایران امنترین منطقه خاورمیانه است. در داخل کشور نیز، هیچ مخالفی وجود ندارد که بتواند به راحتی سازماندهی سیاسی کند. بیرون از نظام سیاسی هیچ هویت سامان یافته و با دوامی وجود ندارد.
دشمنان خارجی به طور دفعی اقدامی میکنند و میروند، دشمنان داخلی نیز، گاهی در موقعیتهای انتخاباتی فرصتی به دست میآورند و پشت دیوارها پنهان میشوند.
توان رفتاری در حوزه امنیتی با توان تبلیغاتی هم توام شده است. منابع دینی بیش از همه در دسترس نظام سیاسی است. با بهره گیری بهینه از مفاهیم و ارزشها و خاطرههای دینی، خیلی خوب میتواند هر اتفاقی را با بهرهگیری از آیات و احادیث، و تکیه بر ماجراهایی در حیات پیامبر و ائمه شیعی، بعد دینی ببخشد. بخشی از مردم را به خیابان فراخوان کند و دشمنان را به قول خودشان مایوس کند.
کاش ماجرای پلاسکو هم حاصل اقدامی از سوی دشمنان داخلی یا خارجی بود. خیلی زود مساله قابل درک میشد و حل آن چندان دشوار نبود. اما ماجرا به همان موقعیت فیلسوف مجرد اندیش و گروه اوباش شباهت داشت. نهادهای ذی ربط شهری یکباره دست و پای خود را گم کردند. نمیدانستند در مقابل آتش سوزی یک ساختمان در شهر تهران دقیقاً باید چه کرد.
البته اگر در انجام اقدام به موقع و عملی دست و پای خود را گم کردند، توان رفتاری خود در حوزه تبلیغات را چندان از دست ندادند. تلویزیون را پر کردند از تصاویر غم انگیز و جگر خراش از حادثه، تا گریه مردم را در آورند و همه نهادها یکی یکی همدل شدند، از هم تشکر کردند و از ماجرای پلاسکو صحنههایی برای همدلی مسئولان با هم ساختند تا بستر ساز همدلی مردم و مسئولان باشد.
مردم هم وضع بهتری ندارند. مردم هم طی چهار دهه یاد گرفتهاند یا در شمار دوستان نظام باشند و دوستی کنند و ابراز محبت. یا در شمار دشمنان باشند و از هر فرصتی برای ضربه زدن به نظام استفاده کنند. صفحات مجازی و گفت و شنود روزمره مردم کاملاً بیانگر تبدیل شدن ماجرای پلاسکو به یک حادثه سیاسی است. کسانی که در شمار دوستان نظام بودند، حادثه پلاسکو را نشانی از بد عهدی آمریکا تلقی کردند. احداث ساختمان را به آمریکاییها نسبت دادند و فروریزی آن را نشانی دیگر از غیرقابل اعتماد بودن آمریکا. کسانی هم که در شمار دشمنان بودند، تا سازنده یهودی ساختمان عقب رفتند و یادی کردند از خدمات رژیم گذشته.
عوام مردم هم که نه در صف دوستان و نه در صف دشمنان جایی برای خود مییابند، رفتند، شادی کردند، چند سلفی گرفتند و یادگاریهایی برای خود ثبت کردند.
ساختمان پلاسکو اما نه به دوستان ربطی داشت نه به دشمنان. ساختمان پلاسکو نمادی از ضعفها و شکافها و رنجهای عینی و روزمره ماست، که حل آنها به الگوهای دیگری از توان رفتاری نیازمند است. فرسودگی ساختمان پلاسکو، یک نمونه از فرسودگی بناهای دیگر شهر، یک نمونه از فرسودگی مدیریت آب، یک نمونه از فرسودگی نظام آموزشی، یک نمونه از فرسودگی بوروکراسی، و یک نمونه از فرسودگی نوع نگاه ما به خود و جهان است.
دیدن این همه و مواجهه عقلانی و موثر با آنها، نیازمند الگوی تازهای از یادگیری است و توان رفتاری تازهای طلب میکند. در آنچه چهل سال است میآموزیم، کاستیهای بزرگ وجود دارد. راه چاره را شاید در تساهل و گشودگی در عرصه داخلی باید جستجو کرد. اجازه بدهیم کسان دیگری که طور دیگری به امور مینگرند، فرصت داشته باشند تا تمرین کنند و توانهای رفتاری تازه خلق کنند.
امنیت مقتضی نوع خاصی از نگاه به امور، و الگویی ویژه از یادگیری و توان رفتاری است. مدیریت امور شهری، نگاه دیگر طلب میکند و یادگیریها و توان رفتاری دیگر، بوروکراسی، آموزش، اقتصاد، و سیاست نیز اینچنین هستند. این همه با هم مرتبط و در عین حال مستقل از هم اند. این الگوهای یادگیری، نسبت طولی با هم ندارند به طوری که اگر یکی را بلد بودی با همان سیاق میتوانی امور دیگر را هم مدیریت کنی. درست به عکس، گاهی بلد بودن یکی مانع از بلد بودن دیگری است. بلد بودن امور امنیتی، با بلد بودن مدیریت امور شهری یا اقتصادی ناسازگار است. پس بلد بودن این همه از یک نهاد یا یک ساختار تک پایه بر نخواهد آمد. نیازمند کثرت نهادها، و الگوهای متکثر کسب مهارت و یادگیری است.
این که میگویند دمکراسی انتخاب اجتناب ناپذیر زندگی سیاسی در دنیای مدرن است، یک وجه آن، اشاره به همین ضرورت کثرت الگوهای کسب مهارت و یادگیری در سطح ملی است.
- ۹۵/۱۱/۰۵
تشکر.
همیشه موفق و پیروز باشید