خدا از نامش گریخته است
پیشترها میشنیدیم و میخواندیم خداوند در مخلوقات خود هم پنهان و هم آشکار است. مخلوقات خداوند نشانه خداوند بودند و در عین حال حجابی بر او مینهادند. تماشای عالم به منزله عرصه آشکارگی و حجاب خدا، احساس دل انگیزی به مومن میبخشید. اما اینک با ماجرای پنهان و آشکار شدگی خداوند در نامش مواجهیم. در این ماجرا، چیز دل انگیزی نیست. پنهان شدن خدا از نامش، رعب آور و خوف انگیز است و آشکار شدن در نامش، یک آرزو و امید در میدانی خاکستری و سرد.
صبح و ظهر و شب را با نام خدا آغاز میکنیم، در و دیوار شهر پر از نام خداست. همه به نام خدا سوگند میخورند، بخشی از نامهها که با نام خدا مزین است، بریده میشود، گفته میشود که به ساحت حکومت به منزله ملکوت الهی باید نگریست. بار سفر ببندیم. در افغانستان و پاکستان و سوریه و عراق و بسیاری دیگر از کشورهای مسلمان، نام خدا بیش از گذشته به گوش میرسد. نام خدا، رونق یافته است.
همزمان اینجا در سرزمین خودمان، با رنج و بیکاری و فساد و بی اعتنایی اجتماعی و خشونت مواجهیم و در سرزمینهای همسایه، گروههای مسلمان با نام خدا به یکدیگر هجوم میبرند. با نام خدا سر از بدن هم جدا میکنند، با نام خدا، خانهها ویران میشود، با نام خدا، شهرها یکی پس از دیگری به تلهای بزرگ خاک و بتون تبدیل میشود.
رونق نام خدا هر روز بیشتر و بیشتر، و رعب و وحشت و نگرانی از آینده نیز افزونتر از پیش میشود. چه نسبتی است میان رونق نام خدا و این روزگار عجیب؟
خدا دائر مدار جهان اجتماعی و فرهنگی ماست. جهانی که دائر مدارش خداست، همان خدا نیز توضیح دهنده راز روزگاران متفاوت و متعارض این جهان است. خداوندی که در عمل، یک نام است. یک نام خاص که تنها یک مصداق در عالم دارد. هیچ گاه رویت نشده اما بر فراز همه نامها جای دارد. نامی که شهریار همه نامهاست. شهریاری که نامش این همه قدرت و عظمت میآفریند اما دیدار پذیر نیست.
نامها هنگامی که مصادیق دیدار پذیر دارند، هیج کس نمیتواند به حریمشان تعرض کند. برج میلاد، نام آشنای یک مکان مشخص در تهران است. به محض اینکه این نام بر زبان جاری میشود، تصویر برج در ذهنها منعکس میشود هیچ کس نمیتواند تصویر یک تلویزیون را با همراه نام برج میلاد در ذهنها منعکس کند. اگر هم به فرض محال، کسی توانست در ذهن مخاطب خود، تصویر تلویزیون را با نام برج میلاد، همراه کند، اتفاق مضحک و خندهداری افتاده است.
نام خدا اما یک مصداق دیدار ناپذیر دارد. تصاویر و مصادیق مختلف میتوانند همراه با این نام، در اذهان متبادر شوند. بنابراین نام خدا، به خلاف نام برج میلاد، میدان گشودهای است. این استعداد را دارد که با مصادیق و تصاویر گوناگون و متعارض همراه شود. به خصوص که شهریار همه نامهاست. بنابراین در بازی قدرت، منزلت، موقعیت، منفعت ایفای نقش میکند. با ناماش چه سرمایهها میتوان اندوخت. پس عرصه تاخت و تاز است.
البته این شهریار نامها، خیلی هم بی دفاع نیست. خدا که بزرگترین همه نامهاست، به نحو اسرارآمیزی، به هیچ مصداقی وفا نمیکند. هر کس و هر چیز که به منزله مصداق و تصویر او خود نمایی کند، در پرتو وجه استعلایی نام او، در معرض مرگ و نابودی است. درست مثل اینکه کسی شیعیان را بفریبد که امام زمان است. تا جایی که این فریب پابرجاست، از نعمات این فریب بهرهمند میشود اما اگر مشت او باز شود، دیگر نمیتواند به زندگی عادی خود بازگردد. هیچ مصداق و تصویری در عالم نیست که مصداق نام خدا باشد، اگرچه همواره مصادیق و تصویرهایی ساخته میشوند. این مصادیق و تصویرها، در مرز میان مرگ خوفناک و زندگی دروغین دست و پا میزنند. مصادیق و تصاویر، مثل صورتکهای قدسی بر چهره شیطاناند. همیشه در خطر افشا شدن به سر میبرند.
خدا و نام او، در چنین افق فرهنگی وضعیتی مساله آفرین دارد. دست کم به دو وضعیت میتوان اشاره کرد: وقتی در نام خود حاضر است و وقتی از نام خود غیبت پیدا کرده باشد. اینها وضعیتهای آرمانیاند. ما همیشه در وضعیتی بینابین به سر میبریم.
اگر در نام خود تماماً حاضر باشد، همه چیز را در پرتو خود بی بنیاد میکند. آنگاه مومنان روح و جانی عاشق و جستجوگر دارند. افقهای این جهان را خالی از حضور او مییابند و برای تحقق بخشی به او و حاضر کردنش سراسیمه تلاش میکنند. گشودهاند. جست و جو گرند. در همه چیز او را میجویند. درکی تراژیک از خود، زندگی، جهان و تاریخ دارند. خدا اگر در نام خود حاضر باشد، جهان را به ملکوتی از نیاز و خواست و جستجو تبدیل میکند. آدمیان را با صورتهای نحیف و چشمهای اشک بار و سینههای پر اندوه اما نا آرام خواهی یافت. در یک کلام، حضور تام و تمام خداوند در نامش، با سرشت زندگی در این عالم سازگار نیست. هوشیاری تام است که با بنیاد زندگی در این عالم نمیسازد.
اما اگر درنام خود غیبت تام کند، هر کس و هر چیز میتواند
در پرتو وامی که از نام بی مصداق خدا اخذ کرده، سنگین بار شود. خود را کانون عالم
تصور کند. چنان زندگی کند که گویی خداوند است. تصرف در همه عالم را حق خود میداند.
همه چیز را تجلی خواست و اراده خود تصویر میکند. دیگران مخلوقات حقیر و ناچیز او
نمودار میشوند. خلق را بنده و تابع و مطیع میخواهد. برای شدن آنچه اراده کرده
است، هر کاری را مجاز میشمرد. این بار با صورتهای چاق و بازوهای در هم پیچیده و
فربه مواجهید. قهقهههای مستانه و
آرزوهای بزرگ.
در افق فرهنگی و تاریخی ما، غیبت تام خدا در نامش، نقطه عزیمت خلق و ظهور دهها و صدها خداست که کینه جویانه به حضور یکدیگر میتازند. در عین حال، غیبت تام خدا، نقطه عزیمت ظهور هزاران و میلیونها جماعت مومن است که گرداگرد خدایان زمینی شده، گلوی یکدیگر را میفشارند.
ما در فرهنگی که خدا در کانون آن است، در نقطه میانی این دو وضعیت تام زندگی میکنیم. گاهی به آن و گاهی به این سو نزدیکیم. آنچه از سنخ باورها و منظومههای فکری و فرهنگی ساختهایم و همه داشتهها و افزودههای فرهنگی ما، حاصل نوسان میان این دو نقطه تام است. اگر ارادههای عمل کننده، هدف گذار، تصمیمگیر، بنیادگذار و موثر در این عالم شکل میگیرند، حاصل حرکت به سمت وضعیت دوم است. اگر یکباره از آنچه ساختهایم و بنا کردهایم فاصله میگیریم، خود را موضوع نقد و یورش قرار میدهیم، افق انتظاراتمان را بالا میبریم، گشوده به دیگری میشویم، حاصل حرکت به سمت وضعیت اول است.
سخن در این زمینه بسیار است بگذریم.
دهههای اخیر این افق فرهنگی و تاریخی به سمت وضعیت دوم حرکت کرده است. خدا از نام خود غیبت حاصل کرده است. در گستره جهان اسلام خدایان زمینی، بسیارند و هر روز بیشتر می شوند. خدای زمینی، هنگامی که با یک مدعی دیگر مواجه میشود، در چهره او انکار خود را مییابد. چرا که خدا تنها در صورتی خداست که یکتا باشد. بنابراین تنها جنگ تنها جنگ، مضمون زندگی ماست. جنگ و ویرانی. خشونت و بی رحمی فاحش. سرهای از بدن جدا شده، بدنهای متلاشی تصویرهای شگفتی است که دنیای پیش روی ما را در پهنه جهان اسلام پر کرده است. خدا از نام خود گریخته است و ما در وحشت و رنجیم.
خدا، تنها خدا میتواند با حاضر شدن در نامش، ما را از وحشت این جهان رها کند.
- ۹۵/۱۰/۰۱