زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

خدا از نامش گریخته است

چهارشنبه, ۱ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۴۳ ب.ظ

پیشترها می‌شنیدیم و می‌خواندیم خداوند در مخلوقات خود هم پنهان و هم آشکار است. مخلوقات خداوند نشانه خداوند بودند و در عین حال حجابی بر او می‌نهادند. تماشای عالم به منزله عرصه آشکارگی و حجاب خدا، احساس دل انگیزی به مومن می‌بخشید. اما اینک با ماجرای پنهان و آشکار شدگی خداوند در نامش مواجهیم. در این ماجرا، چیز دل انگیزی نیست. پنهان شدن خدا از نامش، رعب آور و خوف انگیز است و آشکار شدن در نامش، یک آرزو و امید در میدانی خاکستری و سرد.

صبح و ظهر و شب را با نام خدا آغاز می‌کنیم، در و دیوار شهر پر از نام خداست. همه به نام خدا سوگند می‌خورند، بخشی از نامه‌ها که با نام خدا مزین است، بریده می‌شود، گفته می‌شود که به ساحت حکومت به منزله ملکوت الهی باید نگریست. بار سفر ببندیم. در افغانستان و پاکستان و سوریه و عراق و بسیاری دیگر از کشورهای مسلمان، نام خدا بیش از گذشته به گوش می‌رسد. نام خدا، رونق یافته است.

همزمان اینجا در سرزمین خودمان، با رنج و بیکاری و فساد و بی اعتنایی اجتماعی و خشونت مواجهیم و در سرزمین‌های همسایه، گروه‌های مسلمان با نام خدا به یکدیگر هجوم می‌برند. با نام خدا سر از بدن هم جدا می‌کنند، با نام خدا، خانه‌ها ویران می‌شود، با نام خدا، شهرها یکی پس از دیگری به تل‌های بزرگ خاک و بتون تبدیل می‌شود.

رونق نام خدا هر روز بیشتر و بیشتر، و رعب و وحشت و نگرانی از آینده نیز افزون‌‌تر از پیش می‌شود.  چه نسبتی است میان رونق نام خدا و این روزگار عجیب؟

خدا دائر مدار جهان اجتماعی و فرهنگی ماست. جهانی که دائر مدارش خداست، همان خدا نیز توضیح دهنده راز روزگاران متفاوت و متعارض‌ این جهان است. خداوندی که در عمل، یک نام است. یک نام خاص که تنها یک مصداق در عالم دارد. هیچ گاه رویت نشده اما بر فراز همه نام‌‌ها جای دارد. نامی که شهریار همه نام‌هاست.  شهریاری که نامش این همه قدرت و عظمت می‌آفریند اما دیدار پذیر نیست.

نام‌ها هنگامی که مصادیق دیدار پذیر دارند، هیج کس نمی‌تواند به حریم‌شان تعرض کند. برج میلاد، نام آشنای یک مکان مشخص در تهران است. به محض اینکه این نام بر زبان جاری می‌شود، تصویر برج در ذهن‌ها منعکس می‌شود هیچ کس نمی‌تواند تصویر یک تلویزیون را با همراه نام برج میلاد در ذهن‌ها منعکس کند. اگر هم به فرض محال، کسی توانست در ذهن مخاطب خود، تصویر تلویزیون را با نام برج میلاد، همراه کند، اتفاق مضحک و خنده‌داری افتاده است.

نام خدا اما یک مصداق دیدار ناپذیر دارد. تصاویر و مصادیق مختلف می‌توانند همراه با این نام، در اذهان متبادر شوند. بنابراین نام خدا، به خلاف نام برج میلاد، میدان گشوده‌ای است. این استعداد را دارد که با مصادیق و تصاویر گوناگون و متعارض همراه شود. به خصوص که شهریار همه نام‌هاست. بنابراین در بازی قدرت، منزلت، موقعیت، منفعت ایفای نقش می‌کند. با نام‌اش چه سرمایه‌ها می‌توان اندوخت. پس عرصه تاخت و تاز است.

البته این شهریار نام‌ها، خیلی هم بی دفاع نیست. خدا که بزرگ‌ترین همه نام‌هاست، به نحو اسرارآمیزی، به هیچ مصداقی وفا نمی‌کند. هر کس و هر چیز که به منزله مصداق و تصویر او خود نمایی کند، در پرتو وجه استعلایی نام او، در معرض مرگ و نابودی است. درست مثل اینکه کسی شیعیان را بفریبد که امام زمان است. تا جایی که این فریب پابرجاست، از نعمات این فریب بهره‌مند می‌شود اما اگر مشت او باز شود، دیگر نمی‌تواند به زندگی عادی خود بازگردد. هیچ مصداق و تصویری در عالم نیست که مصداق نام خدا باشد، اگرچه همواره مصادیق و تصویرهایی ساخته می‌شوند. این مصادیق و تصویرها، در مرز میان مرگ خوفناک و زندگی دروغین دست و پا می‌زنند. مصادیق و تصاویر، مثل صورتک‌های قدسی بر چهره شیطان‌اند. همیشه در خطر افشا شدن به سر می‌برند.

خدا و نام او، در چنین افق فرهنگی وضعیتی مساله آفرین دارد. دست کم به دو وضعیت می‌توان اشاره کرد: وقتی در نام خود حاضر است و وقتی از نام خود غیبت پیدا کرده باشد. این‌ها وضعیت‌های آرمانی‌اند. ما همیشه در وضعیتی بینابین به سر می‌بریم.

 اگر در نام خود تماماً حاضر باشد، همه چیز را در پرتو خود بی بنیاد می‌کند. آنگاه مومنان روح و جانی عاشق و جستجوگر دارند. افق‌های این جهان را خالی از حضور او می‌یابند و برای تحقق بخشی به او و حاضر کردنش سراسیمه تلاش می‌کنند. گشوده‌اند. جست و جو گرند. در همه چیز او را می‌جویند. درکی تراژیک از خود، زندگی، جهان و تاریخ دارند. خدا اگر در نام خود حاضر باشد، جهان را به ملکوتی از نیاز و خواست و جستجو تبدیل می‌کند. آدمیان را با صورت‌های نحیف و چشم‌های اشک بار و سینه‌های پر اندوه اما نا آرام خواهی یافت. در یک کلام، حضور تام و تمام خداوند در نامش، با سرشت زندگی در این عالم سازگار نیست. هوشیاری تام است که با بنیاد زندگی در این عالم نمی‌سازد.

اما اگر درنام خود غیبت تام کند، هر کس و هر چیز می‌تواند در پرتو وامی که از نام بی مصداق خدا اخذ کرده، سنگین بار شود. خود را کانون عالم تصور کند. چنان زندگی کند که گویی خداوند است. تصرف در همه عالم را حق خود می‌داند. همه چیز را تجلی خواست و اراده خود تصویر می‌کند. دیگران مخلوقات حقیر و ناچیز او نمودار می‌شوند. خلق را بنده و تابع و مطیع می‌خواهد. برای شدن آنچه اراده کرده است، هر کاری را مجاز می‌شمرد. این بار با صورت‌های چاق و بازوهای در هم پیچیده و فربه مواجهید. قهقهه‌های مستانه و
آرزوهای بزرگ.

در افق فرهنگی و تاریخی ما، غیبت تام خدا در نامش، نقطه عزیمت خلق و ظهور ده‌ها و صدها خداست که کینه‌ جویانه به حضور یکدیگر می‌تازند. در عین حال، غیبت تام خدا، نقطه عزیمت ظهور هزاران و میلیون‌ها جماعت مومن است که گرداگرد خدایان زمینی شده، گلوی یکدیگر را می‌فشارند.

ما در فرهنگی که خدا در کانون آن است، در نقطه میانی این دو وضعیت تام زندگی می‌کنیم. گاهی به آن و گاهی به این سو نزدیکیم. آنچه از سنخ باورها و منظومه‌های فکری و فرهنگی ساخته‌ایم و همه داشته‌ها و افزوده‌های فرهنگی ما، حاصل نوسان میان این دو نقطه تام است. اگر اراده‌های عمل کننده، هدف گذار، تصمیم‌گیر، بنیادگذار و موثر در این عالم شکل می‌گیرند، حاصل حرکت به سمت وضعیت دوم است. اگر یکباره از آنچه ساخته‌ایم و بنا کرده‌ایم فاصله می‌گیریم، خود را موضوع نقد و یورش قرار می‌دهیم، افق انتظاراتمان را بالا می‌بریم، گشوده به دیگری می‌شویم، حاصل حرکت به سمت وضعیت اول است.

سخن در این زمینه بسیار است بگذریم.


دهه‌های اخیر این افق فرهنگی و تاریخی به سمت وضعیت دوم حرکت کرده است. خدا از نام خود غیبت حاصل کرده است. در گستره جهان اسلام خدایان زمینی، بسیارند و هر روز بیشتر می شوند. خدای زمینی، هنگامی که با یک مدعی دیگر مواجه می‌شود، در چهره او انکار خود را می‌یابد. چرا که خدا تنها در صورتی خداست که یکتا باشد. بنابراین تنها جنگ تنها جنگ، مضمون زندگی ماست. جنگ و ویرانی. خشونت و بی رحمی فاحش. سرهای از بدن جدا شده، بدن‌های متلاشی تصویرهای شگفتی است که دنیای پیش روی ما را در پهنه جهان اسلام پر کرده است. خدا از نام خود گریخته است و ما در وحشت و رنجیم. 

خدا، تنها خدا می‌تواند با حاضر شدن در نامش، ما را از وحشت این جهان رها کند.  

  • محمد حواد غلامرضاکاشی

نظرات (۲)

  • محسن سلگی
  • استاد گرانقدرم دکتر محمدجواد کاشی این یادداشت را با عشرتی چنین به پایان رسانده است: «تنها خدا، تنها خدا می‌تواند با حاضرشدن در نامش، ما را از وحشت این جهان رها کند.»
    خدا هم منجی ما نخواهد بود، مگر تصوری غیرخشونت‌آمیز از او. این تصور، تصوری است نابهین و نامهین و ناحداکثری و تصوری است که انتظار بیش از حد از خدا ندارد و اساساً انتظاری از او ندارد. این تصور، تصوری است که خدا را دست بر قضا برای خدا می‌خواهد و نهایتاً برای اینکه به قلب و ذهن او آرامش می‌بخشد. اگر بخواهیم خدا ما را نجات دهد و به رهایی برساند، چه بسا از همین جا خشونت برخیزد و گروهی خود را نماینده‌ی خدا بدانند که قرار است ناجیه باشند و نجات‌بخشیِ خدا را به تجلی و تحقق برسانند. این اتفاقی است که دکتر کاشی در یادداشت خود آن را مورد انتقاد قرار داده است.
    -این فرد است که باید خود را نجات دهد. این فرد است که با تمسک به مفاهیم معنوی و الهی خود را نجات می‌دهد. این همان اصل خودیاری(Self-helping) است.
    طرفدار خدای ناشخص‌وار (Impersonal)نیستم. چه بسا خدا فردی را نجات دهد و به دعای او پاسخ دهد، اما اینکه فرد همیشه چشم به راه باشد که خدا او را نجات دهد، می‌تواند به امیدی واهی در او منجر شود که با ندیدن اعجاز خدا در زندگی خود از خدا مأیوس شود. علاوه بر این، نجات‌خواهی و رهایی‌طلبی از خدا نباید بدین معنا و انتظار باشد که نجات الزاماً همراه با نیک‌نامی و خوشبختی است. چه بسا فرد نجات‌یافته در اثر دینداری و حق‌گویی، مال، ناموس و آبرویش برود، اما همچنان نجات‌یافته و رستگار است. میان رستگاری (Salvation) و خوشبختی (Happiness)  تمایزی بنیادین وجود دارد. خوشبختی مفهومی است که با «رفاه» و «شادی» گره خورده است. کسی مانند حضرت ایوب، سراسر رنج و آزار دید، اما در عین حال رستگار بود. رستگاری، رستن و در عین حال، رسِش است و هم‌نشین با سرمدیت. غایت‌مندی یا هدف دین در نهایت و فرجامینِ خود، آخرت است نه دنیا.این القاء که در اثر دینداری، زندگی دنیوی خوبی خواهیم داشت به سکولارشدن دین می‌انجامد و فرد دیندار اگر در زندگی از مواهب  سلامتی، آبرو و ... بهره‌مند نشود، چه بسا از دین دلزده شود.
    چه بسا کسی بدبخت شود اما رستگار و رها باشد و دکتر کاشی هم همین رهایی را از خدا طلب کرده است. در عین حال تأکید می‌کنم که نه تنها در خوشبختی، بلکه در رهایی و رستگاری هم نباید انتظار زیادی از خدا داشت.

    -ما کسانی که خود را نماینده تمام و منحصربفرد خدا بدانند، سرنگون می‌کنیم. سرنگونشان می‌کنیم اما نه با یک جنبش، بلکه با همین روزمرگی و این که دیگر چیزی ما را به جوش و خروش نمی‌اندازد: نرمالیزاسیون. با همین بی‌تفاوتی و سیاست زندگی، به نحوی صلح‌آمیز حتی ناخواسته! اقتدارزدایی خواهیم کرد. چقدر خوب است که ما طرفداران زیادی نداریم. چقدر خوب است که کسی را سرکار نمی‌گذاریم و به کشتن نمی‌دهیم. چقدر خوب است که مغزهای کسی را باد نمی‌کنیم. چقدر خوب است ما یک گفتمان نیستیم. چقدر خوب است آرمانگرا نیستیم و وعده‌های بزرگ نمی‌دهیم.
    چقدر خوب است نومید و تنبل شده‌ایم! چقدر خوب است حال رفتن به خیابان نداریم.
    نومیدی از جامعه می‌تواند همراه با امیدی قلبی باشد. چنانکه مارکس گفته است: «شرایط ناامیدانه ی جامعه‌‌ای که من در آن زندگی می‌کنم، درونم را سرشار از امید کرده است.»
    «سیمون وی» گفته است: «مردمانی که قلبشان را با امیدهای واهی گرم نگاه می ‌دارند دوست ندارم». پذیرفتن نومیدی، شجاعت می‌خواهد و  دست بر قضا امید از آن می‌روید؛ امیدی واقع‌گرایانه نه امیدی واهی که «وی» از آن انتقاد می‌کند.
    سارتر می‌گوید:«نومیدشو پس به خودت تکیه کن». درست در لحظه‌ای که از دیگران نومید می‌شویم، لحظه‌ی خودباوری و امید درونی رخ می‌گشاید. در سپهر معنوی، این امید امیدی است درونی که بر خود فرد تکیه دارد و از خدا هم انتظار ندارد که دم به دم دست او را بگیرد. خدا را چونان ابزاری نمی‌خواهد. خدا را برای پاداش و بهشت نمی‌خواهد.

    نگاه, [24.12.16 11:12]
    امید رادیکال به خدا و اینکه خدا با حاضرشدن در نامش ما را به رهایی برساند، می‌تواند به اسارتی و عسرتی دیگر منجر شود و حتی ما را از خدا هم مأیوس کند. پس چه نیک است که به خدا در همان آخرت و روز تحقق کامل عدالت امیدوار باشیم. بدینسان، انسان از دین و خدا نومید نمی‌شود، چراکه به خدا امیدهای زمینی ندارد.
    تکمله:
    والتر بنیامین بحثی تحت عنوان«شجاعت تنبل‌بودن» دارد.برای مثال، تنبلیِ یک دانش آموز، لزوماً منفعلانه نیست، بلکه می‌تواند فعالانه و اعتراضی باشد؛ اعتراضی به نظام آموزشی، به کلاس و استاد. جورجو آگامبن می‌گوید: « اندیشه، شجاعت ناامیدی است.» بیایید گاهی شجاعانه نومیدی را بپذیریم. تنبلی و نومیدی هم گاهی می‌چسبد!بی‌خیالی هم بوقتش، نه ! بی‌وقتش هم می‌چسبد.

  • فاتح مرادی
  • یونگ می گفت: چه بخواهیم و چه نخواهیم خدا وجود دارد. تقریبا همچنین جمله ای بر سر در محل زندگی او که هم اکنون به موزه محل بازدید تبدیل شده است وجود دارد. البته این گفته را نمی توان برای تقلیل یونگ بکار برد. بلکه این درک زمانه جمعی بود که در یونگ جاری بود. یکی از زاویه های درخشان بحثی که مطرح شده است به این اظهار یونگ می تواند ارتباط جدی داشته باشد(حداقل از نظر بنده). وقتی زرتشت(نیچه) از کوه پایین آمد، گفت،خدا مرده است. براستی امروز با تشدد بازگشت و گم گشتگی خدا در همه جهان روبرو هستیم، یا شاید بقول ویکتور فرانکل از دست دادن معنا وشاید خدا بعنوان راس در این مجموعه معنا حضور دارد. آنچه برداشت می شود در مه بودگی وضعیت موجود امروز جهان است. همه اراء و اعتقادات اعم از داعش و ...مرتبا در حال متهم کردن یکدیگرند. این درحالی است که همه داعیه یک چیز و دال مرکزی خدا را در رفتار و کردار خود دارند. دلیل چیست؟ چرا اینهمه آشفتگی؟ اوج جنایت ها و بدبختی های جدید بشر! زوایه ای که ما را رهنمون می کند تنها این از نام گریخته بودن خدا و به هستی درآوردن دوباره اوست. احساس عدم حضور خدا و او را به حضور در آوردن، با بدترین شرایط ممکن همنوا می شود. بقول یونگ این صورتهای ازلی دوباره بیدار شده اند، در تکاپواند و وقتی به میدان می آیند، کاری به اهداف و ایده های اولیه خود نیز ندارند، به ایده کاری ندارند مگر زمانی که لب می گشایند، در نتیجه فقط عمل می کنند. عملی که باید دیده شود. بهمین دلیل گریختگی از نام با تصویر در داعش زنده می شود. با تصویر و بدون کمترین کلام. گویا احساس حضور و خود را به اثبات رساندن امری است ضروری و ملزوم برای دنیا. تأیید شدن بعنوان ضرورتی تام در می آید. تأییدی برای دیده شدن. این ایده ی نهفته و درونی اغلب سوژه ها و گروهها است. اما همه به ایده ای از نام خدا و خدا در حضور پناه می برند. گویا حتی رادیکال ترین طرف های طیف های مخالف همدیگر نیز نمی توانند بدون نام خدا تاب بیاورند چون از دایره هستی یا حداقل مبارزه خارج می شوند. لذا در این هستی بی سر و ته گویا فقط حضور اوست یا حداقل تلقین حضوراست، که ما را از این آشفتگی نجات می دهد. به احتمال بسیار زیاد یونگ هیچ اعتقادی شخصی به جمله ای که در ابتداء مطرح شد، نداشت. اما وحشت او از وضعیت موجود و پیش بینی های اساسی او بود که او را به این زاویه رهنمون کرد. او هراس درک فرار از نام خدا را بخوبی درک می کرد.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی