سیاست رهای بخش سیاست دمکراتیک
مقدمه
فیلم سیانور در این دو سه دهه، موقعیتی منحصر فرد دارد. به این دلیل که به تاریخ توجه کرده است. این نکتهای است که کارگردان محترم فیلم هم متوجه آن هست و در مصاحبه خود با نشریه مهرنامه به آن اشاره میکند. منظورم از تاریخ، تاریخ موثر است یعنی ارجاع به گذشتهای که آن و حال ما با آن ارتباط مستقیم دارد. به قول جناب شعیبی، سینمای ایران بیشتر متوجه زندگی روزمره و حیات اجتماعی است. اما فیلم سیانور پس از مدتها، این امکان را فراهم ساخته تا به تاریخ نیز توجه کنیم.
در این سالها، سینمای اجتماعی و متمرکز بر زندگی روزمره، از این حیث برای مخاطب جاذبه داشته که کلیتهای کلیشه شده را میشکسته و به امور جزئی و خاص تمرکز کرده است. جاذبه سینمای اجتماعی، بخشی از نیاز مخاطب به فرار کردن از کلی بافیهای ایدئولوژیک بوده است. جزئی در مقابل کلی، احساس آزادی تولید میکرده. تمرکز بیش از حد بر روانشناسی یک فرد خاص، تنازعات خانوادگی جوانان طبقه متوسط، نگاه زنانه به جهان، ناسازههای زندگی در جهان جدید، عشق، طنز، به سخره گرفتن امور بیش از حد جدی گرفته شده از جمله مضامین آثار سینمایی پرمخاطب در این سالها بودهاند. نگاه جزئی نگر و متمرکز بر زندگی روزمره، بخشی از تقاضای طبقه متوسط شهری برای به رسمیت شناخته شدن حیات خصوصی بوده است. به میل این طبقه برای فرورفتن در لاک شخصی پاسخ داده است. به عبارتی دیگر، این سنخ آثار سینمایی، تجلی بخش نیهلیسم اجتماعی در فضای عمومی ما بوده است.
نگاه تاریخی اما، یکباره منظر فرد را دوباره به کلیتها ارجاع میدهد. امکانی است برای بازاندیشی نسبت به آنچه هستیم و آنچه بودیم. استقبال نسبی از این فیلم، به نظرم گواهی است بر این نکته که فرار به حیطه خصوصی، همزمان با تولید احساس آزادی، بی معنایی و بی بنیادی نیز تولید کرده است. احساس کم بها شدن زندگی، تکرار و کسالت و فقدان افق در متن زندگی. استقبال نسبی از این فیلم، گواهی است بر میل جمعی ما به کسب دوباره منظرهای کلی به خود، به تاریخ و سنت و جهان جدید و فردا. این نکته را میتوانید از طریق تولید بستههای تازه فکری در جامعه ما نیز مشاهده کنید. ارجاع دوباره به ناسیونالیسم و تاریخ باستان و امثالهم از این خواست حکایت دارد.
یک نکته برای تحلیل فیلم
اشاره کردم که فیلم سیانور فرصتی است برای بازاندیشی تاریخی. اما ممکن است فیلم به امکانی برای محاکمه نسل پیشین توسط نسل امروز تبدیل شود. تا جایی که تحلیلهای مرتبط با این فیلم را مرور کردهام، بیشتر با این سنخ از تحلیلها مواجه شدهام. من هم در موضعی نیستم که در مقابل این تحلیلها بخواهم به دفاع از نسل پیشین بپردازم. مساله من این است که چگونه این فیلم را به امکانی برای بازاندیشی به کلیت وضعیت خود تبدیل کنیم. درست مثل کسی که خاطرات خود را مرور دوباره میکند تا بهتر به حال و آن خود پی ببرد. تا امکانی برای فردای خود بگشاید. او که گذشته خود را اساساً فراموش کرده یا صرفاً تحقیر میکند، راهی به فردا نخواهد داشت چرا که درکی از حال و امکانها و محدودیتهای حال خود ندارد.
در تحلیل این فیلم، باید از نشستن در افق این یا آن نسل پرهیز کنیم. اگر صرفاً در افق آن نسل بنشینیم تعریف و تمجید و ستایش خواهیم کرد و اگر در افق این نسل بنشینیم به تحقیر و تمسخر خواهیم پرداخت و در هر دو صورت، محروم از کلیت اندیشی خواهیم شد که از آن سخن گفتم. ما به یک موضع سوم نیازمندیم. موضع سوم به ما امکان نقد خواهد بخشید. من تلاش میکنم از طریق تولید منظری انتقادی به کلیت هر دو، حتی الامکان به این موضع سوم برسم.
تلاش برای فهم کلیت دو جهان
فیلم سراپا سیاسی است. آنچه برای نسل جدید در تماشای این فیلم بداعت دارد، نحو حیات سیاسی آنهاست که به کلی با حیات سیاسی در روزگار ما متفاوت است. اینکه جوانانی خود را تا این حد در مخاطره و مهلکه بیافکنند، و زندگی را برای خود به آوردگاهی از گرههای کور و بازنشدنی تبدیل کنند، برای نسل جدید عجیب است. گسیختن تام و تمام از متن زندگی روزمره، اعمال خشونت تام، زندگی در دوگانهسازی دوست و دشمن، در هم ریختن مرزها، گلوله سمت دوست شلیک کردن، جدالهای خونین داخلی، تصویری است که به کلی با حیات سیاسی این دوران متفاوت است. ما امروز بیشتر با انتخابات و صندوق رای و تبلیغات سروکار داریم. به جز انگشت شمارانی که هزینه میپردازند برای بسیاری از ما، حیات سیاسی امکانی برای پر کردن اوقات فراغت است. گاهی هم حیات جمعی ما، به بازار بورس شباهت دارد. با هم برای بیشینه کردن سود فردیمان رقابت میکنیم.
فیلم سینانور چه کمکی به ما میکند تا به این دو سنخ تجربه از حیات سیاسی کلیت ببخشیم و آنها را با هم مقایسه کنیم؟ من این دو سنخ حیات سیاسی را در دو مقوله الگوی رهایی بخش و الگوی دمکراتیک جای دادهام. هر یک از این ها، صورتی آرمانی دارند و صورتی انحطاط یافته. تحلیل خواهم کرد که آنچه این فیلم نشان میدهد ناشی از صورت انحطاط یافته الگوی رهایی بخش حیات سیاسی است. البته در کنار آن نشان خواهم داد که وضعیت ما نیز تجلی وجه انحطاط یافته از الگوی دمکراتیک حیات سیاسی است. نتیجه خواهم گرفت که برای رهایی از صورت انحطاطی سیاست رهایی بخش نیازمند حیات دمکراتیک هستیم و برای رهایی از صورت انحطاطی سیاست دمکراتیک نیازمند سیاست رهایی بخش.
الگوهای دوگانه حیات سیاسی
دوگانههای حیات سیاسی را از آنتونی گیدنز وام گرفتهام. او از دو سنخ سیاست رهایی بخش و سیاست زندگی سخن میگوید. سیاست زندگی را بنا به مصالحی در این نوشته سیاست دمکراتیک نام نهادهام. سیاست رهایی بخش، دست کم واجد سه مشخصه زیر است:
• بر یک کل نگری ایدئولوژیک استوار است: به میانجی گری یک سازمان مفهومی و ایدئولوژیک، درکی عام و شامل از وضعیت خود دارد. این سازمان مفهومی، درکی کلی از زندگی، عالم، تاریخ و حیات اجتماعی میسازد و مخاطب جایگاهی در این کلیت برای نشستن و قرار خود پیدا میکند.
• انرژی معناساز خود را با عطف به منظومهای از دردها و رنجهای عینی اخذ میکند: فقر، بیکاری، تحقیر، استثمار، استعمار، ظلم و فساد شکافهایی در متن زندگی اجتماعیاند و سامانههای کلیت یافته ایدئولوژیک از آنها کسب نیرو میکنند
• معطوف به خواست و تحقق آرمانهای جمعی است. عدالت، کسب استقلال، تحقق جامعه اخلاقی و ساماندهی مجدد حیات اجتماعی سرلوحه این ساختارهای کلان معنایی است.
سوژههایی که در نتیجه این سنخ از حیات سیاسی پرورده میشوند، خود را ملزم به تبعیت از منظومهای از اصول مییابند. هر چه بیشتر در این فضا ورود پیدا میکنند بیشتر و بیشتر دستخوش تحولات شخصی میشوند. اخلاقاند، احساس مسئولیت سنگین میکنند، از زندگی متعارف گسیخته میشوند، زخمهای اجتماعی را با احساس گناه به زخمهای شخصی تبدیل میکنند، به اعضاء وفادار جماعتهای هم پیمان تبدیل میشوند. جماعتهایی که بنابر خواستها و آرمانها و دردهای مشترک هم پیمان شدهاند. هویت جمعی و گرم را جانشین سوائق فردی میکنند. این جماعتها عهدهدار مسئولیت برای مقاومت در مقابل وضع موجود و تحقق وضعیت ایدهآل میشوند.
حیات سیاسی از سنخ رهایی بخش، یک صورت آرمانی و یک صورت انحطاط یافته دارد. صورت آرمانی حیات سیاسی رهایی بخش، در وهله نخست متمرکز بر جدا کردن حساب زندگی یک فرد یا گروه از الگوی متعارف شده و عادی شده در یک جامعه منحط است. آنها والایی را در خود میپرورند و به صفت یک گروه والا زندگی میکنند و تلاش میکنند نمونه و نشانهای برای یک زندگی خوب باشند. زندگی والای جمعی، به منظومهای از باورها و سلوک زندگی مربوط میشود از جمله حاکم کردن مناسباتی دیگر در میان خود و مبارزه با شرایطی که آن را مطلوب نمیانگارند. مبارزه با کسانی که آنان را متولیان وضعیت ستمکارانه میپندارند و تلاش برای ترغیب و تشجیع دیگران به مقاومت و تسلیم نشدن به آنچه آنان را منحط میکند. این کاری است که به شیوههای مختلف از جمله آگاهی بخشی یا شکستن حصارهای ترس و وحشت انجام میدهند.
این سنخ از حیات سیاسی هنگامی به انحطاط میرود که افراد یا گروه مزبور، در خود احساس مسئولیت مستقیم برای رهایی مردم کنند. به جد بر این باور شوند که خودشان از جایی مبعوث به نجات مردم شدهاند. ممکن است مرجع این بعثت خداوند، تاریخ یا ایدئولوژی باشد. آنگاه مسئولیت انجام یک رسالت بزرگ و احساس تحقق بخشی به یک خیر عظیم تاریخی، مستمسک آن میشود تا اصول و خیرهای کوچک را نادیده بگیرند. افراد و دوستان را مانع ببینند، به تشکیلات و حفظ و تداوم آن مرجعیت ببخشند و آنگاه شیطان در خانه حقیقتشان خانه کند. یکباره بیدار شوند و خود را صور زمینی شده و عینی شده شیطان ببینند.
سیاست دمکراتیک اما در اساس بر دو مشخصه زیر استوار است:
• به فرد محوریت میبخشد: فردیت، عقلانیت و تشخیص و آزادی او، اساسیترین محور حیات دمکراتیک است. به همین جهت، الگوهای کلان نگر و کلیت باور، به منزله سقفی بر فضای حیات سیاسی به چشم نمیخورد. فرد به جای آنکه جایگاه خود را در ساختار کلان عالم و جامعه جستجو کند، به خود به منزله بستر امکانهای گسترده نظر میکند.
• انرژی معنابخش خود را از مبارزه با تبعیض، نابرابری و فروبستگی سیاسی اخذ میکند: با توجه به محوریت آزادی و برابری در این الگوی حیات سیاسی، به همه صورتهای تبعیض در سطح اجتماعی و فرهنگی و در سطح ساختار حقوقی، و مهمتر از همه از مبارزه با محدودیتهای ساختار سیاسی حمله می کند و در این مبارزه کسب معنا و انرژی می کند.
• چشمانداز مطلوب آن، تحصیل وضعیتی است که آزادی با قانون، اختیار فردی با نظم، و فردیت با اقتدار دولتی ناسازگار نباشند. فرد آزادی خود را در تحکیم قانون و نظم بیابد و در دولت و خط مشیهای سیاسی نهایت آزادی خویشتن را.
این صورت از حیات سیاسی نیز، اگر بخواهد الگویی آرمانی از حیات سیاسی باشد، نیازمند تکیه بر فرد مسئول و اخلاقی است. شهروند در الگوی حیات دمکراتیک، مرجعیت دارد. در کمترین اقدام سیاسی دمکراتیک که همان رای دادن است، باید بر مبنای فهمی که از خیر یا نفع عمومی دارد اقدام کند. ضروری است به جای جستجوی منفعت شخصی و خصوصی خود، درکی از مصالح جمعی و عمومی داشته باشد.
ظهور چنین فردی در حیات دمکراتیک البته به شرطی است که فضای مستعد حیات دمکراتیک هم وجود داشته باشد. نظم سیاسی گشودهای موجود باشد. هر کس یا هر جریان و حزبی که درکی متفاوت و متمایز از حیات شرافتمندانه و موفق فردی و جمعی دارد، باید قادر باشد خود را در معرض افکار عمومی قرار دهد. هر فرد باید خود را در معرض تنوعی از گزینههای مختلف زندگی جمعی توام با سعادت فردی و جمعی بیابد و در انتخاب خود، آزادانه رفتار کند.
این صورت از حیات سیاسی نیز البته سنخ انحطاط یافته دارد. اگر بستر کلی ظهور سیاسی محدود باشد، اگر تنها گزینههای محدودی قادر به عرضه خود به افکار عمومی باشند، اگر در فضای حیات دمکراتیک به جای عقلانیت و انتخاب، تبلیغات و فریب حاکم باشد و مردم به جای انتخاب عقلانی، همواره انتخابی از سر ناچاری کنند، الگویی انحطاطی از حیات دمکراتیک پیش روی ما خواهد بود. اگر انتخابات چیزی جز این نباشد که گروه معدودی بر سر بازتوزیع رانتهای اقتصادی و سیاسی با هم ستیز کنند، و کثرتی از مردم عملا از جا به جا شدن قدرت، نصیبی نداشته باشند، حیات موسوم به حیات دمکراتیک جز یک انحطاط جمعی نخواهد بود. اگر افق مطلوب دمکراسی، صرفا معطوف به توقعات لذت طلبانه طبقات مرفه اقتصادی باشد، و کثیری از مردم به طور سیستماتیک محروم باشند، با یک دمکراسی منحط مواجهیم.
******************
فیلم سیانور نمایانگر صورت انحطاط یافته الگوی رهایی بخش حیات سیاسی در ایران است. در حالی به تماشای فیلم میپردازیم، که در الگوی انحطاط یافته حیات دمکراتیک زیست میکنیم. آن روزها، خروج از آن الگوی انحطاط یافته سیاست رهایی بخش، نیازمند حیات دمکراتیک بود. امروز هم برون رفت از الگوی انحطاط یافته حیات دمکراتیک نیازمند حیات سیاسی رهایی بخش است.
سوژه سیاسی امروز باید بداند حیات سیاسی نیازمند حدی از ارتقاء اخلاقی است. باید بداند که انحصار زندگی به منافع فردی، مانع از حیات سیاسی معنادار است. دمکراسی اگر تنها به طبقه خاصی محدود شود و دستاوردش به گروههای خاص منحصر شود، و کثیری سهمی از این بازی نداشته باشند، یک دمکراسی مرده و بی جان است. یک بازی بی معناست. تنها تمهید یک الگوی حیات سیاسی رهایی بخش امکانی برای برون رفت خواهد گشود. ارتباطات امروز، و گشودگی فضا، و تجربه تاریخی گذشته، بستری مهیا برای یک حیات سیاسی رهایی بخش گشوده است.
باید به تعادلی میان دو الگوی حیات سیاسی رهایی بخش و دمکراتیک اندیشید. به نظر میرسد ایران امروز بیشتر از گذشته مهیای چنین توازنی است.
- ۹۵/۰۸/۲۶