مدرنیته تبلیغاتی
در صدر فهرست دستاوردهای جمهوری اسلامی، تبلیغاتی کردن جامعه ایرانی، به ویژه تبلیغاتی کردن عرصه سیاسی است. تبلیغات در بازار امروز دست کم در ایران، معنایی جز آن ندارد که با کمک سادهترین و اثرگذارترین عبارات بیشترین جاذبه ایجاد کنی و خریدار را بارها به خرید ترغیب کنی.
از این منظر، صحنه سیاسی ایران، در انحصار دو شخصیت پرجاذبه است که خریداران همیشه میان این دو باید انتخاب کنند. اجازه بدهید شخصیت اول را زید و شخصیت دوم را عمرو بخوانیم. این زید و عمرو، با لباسها و چهرهها و طنین کلامی متفاوت، به صحنه میآیند و خودنمایی میکنند.
زید لاغر است و ژنده پوش، زاهد و پاک است از مال دنیا چیزی ندارد. مردمی است، صادق است، به ارزشهای دینی شدیداً پای بند است، ارزشهای انقلابی را پاس میدارد، با استکبار و غرب سر آشتی ندارد. پر تلاش است و هر کاری بتواند برای مردم میکند.
عمرو اما، چاق است، سفید و خوش بر و رو. وضع مالی خوبی دارد. عاقل است، محاسبهگر است، مدارک دانشگاهی دارد، اهل تخصص است، به جای ارزشها، به منافع میاندیشد. برای هر مشکلی در جستجوی راههای دقیق و تجربه شده است. با کمتر کسی دشمنی دارد، حرارتی اصولاً در قاموس او وجود ندارد. سرد است و اهل تعقل.
از منظر زید، عمرو غیر انقلابی، غیر متعهد، وابسته و اشرافی است. به هیچ اصلی پای بند نیست و ممکن است مردم و کشور را بفروشد. از منظر عمرو اما، زید فردی است ساده لوح، هیچ مشکلی را نمیتواند حل کند، تنها به مشکلات میافزاید، دلبسته مسائلی است که موجبات عقب ماندگی ایران را فراهم میکند.
زید جاذبه پیدا میکند وقتی راه حلهای عقلانی عمرو وضع کسانی را خوب میکند اما شمار بسیاری از قافله عقب میمانند. عمرو جاذبه پیدا میکند، وقتی زید در پیشبرد ارزشهای اخلاقیاش، در میماند و بر مشکلات میافزاید.
البته زید و عمرو، در منظومه ساختار جمهوری اسلامی، وزن یکسانی ندارند. اگر نظام جمهوری اسلامی برآمده از انقلابی است که قریب به چهار دهه پیش، روی داده، با چهره زید سازگاری بیشتری دارد تا عمرو. بنابراین عمرو، اگر جایگاهی داشته باشد، جایگاهی موقتی است. برای حل بحرانهایی که زید ایجاد میکند موقتاً باید بیاید و زود برود. ساختار ایدئولوژیک نظام جمهوری اسلامی، سرانجام عمرو را بر نمیتابد و در بسیج نیروهای طرفدار خود علیه عمرو کاملاً موفق عمل میکند.
سیاست، اقتصاد، فرهنگ، امنیت، سیاست خارجی و داخلی، با هزار مولفه و مشکلات تو در تو، در این دو چهره ساده منحل شدهاند. این معجزه بزرگ تبلیغات است. گویی عهد نانوشتهای در میان است مبنی بر آنکه، آنچه از امور سیاسی به مردم ربط دارد، بازی کردن میان زید و عمرو است. سیاست پشت پردهای هم دارد که با مردم بی ارتباط است.
در بازار کسب و کار و تولید، تبلیغات در خدمت توزیع کالایی است که تولید و انبار شده است. اما در عرصه سیاست، این ساختار تبلیغاتی شده، سرانجام قرار است چه کالایی را توزیع کند؟ چه پیش خواهد آمد اگر بارها مردم برای خرید شامپویی که تبلیغ میشود به مغازهها رجوع کنند اما اصولاً شامپویی برای عرضه وجود نداشته باشد؟ نظام سیاسی، نیازمند مردم است و به کسب مشروعیت از آنها احتیاج دارد، اما مایل نیست در مقابل دریافت مشروعیت از سوی آنان چندان هزینهای بپردازد. درست مثل فروشندهای که پول از خریدار میگیرد اما کالایی به او نمیدهد.
برای رفع ترس از نیامدن دوباره خریدار چه باید کرد؟ راه حل، در هر چه بیشتر تبلیغاتی کردن عرصه سیاسی پیدا شده است. جاذبه بخشی کلام و سخن، قرار است حلال همه مشکلات شود. فرض بر این است که آن فرد که پول داده اما شامپویی دریافت نکرده، تحت تاثیر یک رژیم تبلیغاتی جذاب، بازهم برای خرید خواهد آمد. در تجربه هم چندان این نظریه ناکارآمد نبوده است.
بهره گیری از جاذبه تبلیغات و سخن، البته نیازمند شخصیتها و چهرههایی است که این کار را خوب بلد باشند. بنابراین در پی بهره گیری از جاذبه کلام، باید سکان سیاست را نیز به کسانی سپرد که تبلیغات بدانند. چهره و صورت و اندام و کلامشان مثل تیغ برا باشد و نفوذ کند.
بیایید بپذیریم که سهم مردم همین است. بیایید فرض کنیم مردم مرتب در نتیجه جاذبه کلام، یا ناچاری این عمل نامعقول را ادامه خواهند داد. اجازه بدهید به همین حد از دمکراسی قناعت کنیم. چه روشی برای حل مشکلاتی گوناگونی که مرتب بر هم انبار میشوند تمهید میکنند؟ مشکل این جاست که آنها هم که پشت پردهاند، چشم بر همه چیز بستهاند و تنها به همین پرده نمایش تکراری خیره ماندهاند. همه کس به بود و نبود یک فلانی میاندیشد.
معلوم نیست کجا و چه کسی باید مشکلات مردم را حل کند.
مارکس مدرنیته را تمدنی میدید که هر روز نو به نو میشود چنین بود که با اشتیاق فریاد میزد، همه چیز دود میشود و به هوا میرود. مدرنیته ایرانی اما گویی مدرنیته تبلیغاتی است. در مدرنیته تبلیغاتی همه چیز ذوب میشود و در زمین جاری.
- ۹۵/۰۳/۲۵