زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

هرینه و فایده دمکراسی خواهی

يكشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۱۰ ب.ظ

دمکراسی محور اصلی گفتار اصلاح طلبان و روشنفکران ایرانی طی دو دهه اخیر است. به نظرم دستاورد آنان طی این دو دهه بسیار کمتر از هزینه‌هایی است که پرداخته‌اند. با این همه هنوز هم بر این شعار محوری، پای می‌فشارند. گویی هر چه هزینه بیشتر و بیشتر می‌شود، نام دمکراسی قدسیت بیشتری پیدا می‌کند و تجدید نظر را دشوارتر.

دمکراسی در دائره‌المعارف‌های سیاسی نامی است با مفهوم و مصادیقی روشن. اما در عرصه سیاسی هر نام می‌تواند از مفصادیق دائره‌المعارفی‌اش فراتر رود. به یک اسطوره تبدیل شود با معانی آشکار و پنهان. آنچه در صحنه سیاسی ایران ایفای نقش می‌کند وجه اسطوره‌ای دمکراسی است و با واسطه همین وجه اسطوره‌ای، هزینه تولید می‌کند اما دستاورد درخوری نمی‌زاید. من در این یادداشت، به دمکراسی خواهی آنچنانکه در اینجا و اکنون جامعه ایرانی جاری است و به بخشی از دلالات و معانی آشکار و پنهانش اشاره می‌کنم و نتیجه خواهم گرفت که کاش می‌توانستیم نامی دیگر را جایگزین دمکراسی کنیم. نامی که شاید مقتضی دمکراسی خواهی هم باشد اما از آن فراتر و فراخ‌تر است. من نام جامعه توانمند را پیشنهاد می‌کنم.

 

معانی و کارکردهای پنهان و آشکار دمکراسی

در این زمینه چند نکته هست که به آنها اشاره می‌کنم: نکته اول اینکه دمکراسی خواهی، نام و خواستی است که فورا و مستقیم به فرم نظام سیاسی اشاره می‌کند. اساساً دمکراسی یک روایت فرمال و صوری است. این همان معنای آشکار دمکراسی است. اما این خواست فرمال در جامعه ایرانی بار سنگین و سهمگین‌تری از صرف یک فرم را با خود حمل می‌کند.  از جمله آنکه دمکراسی مدعایی است در مقابل حکومتی که مشروعیت خود را به نحو ایدئولوژیک تامین می‌کند. بنابراین دمکراسی با تمامیت یک ساختار سیاسی سروکار دارد. به همین جهت، دمکراسی خواهی برسازنده اردوگاهی رادیکال در مقابل تمامیت نظام است اگرچه ممکن است لباس اصلاح طلبانه بر تن داشته باشد. دقیقا به همین دلیل که رویاروی یک نظام متکی بر مشروعیت ایدئولوژیک قرار گرفته، بر نفی و انکار همه آموزه‌های ایدئولوژیک جاری دالالت می‌کند. به عنوان نمونه، اگر مشروعیت نظم حاکم بر روایت سیاسی از دین استوار است، با هر روایت سیاسی از دین ستیز می‌کند، اگر روایت حاکم غرب ستیز است، دمکراسی خواهی ایرانی به شدت غربگراست. مقصود من لزوما پذیرش و تمکین به این جوانب ایدئولوژیک نیست، مقصودم ناتوانی دمکراسی خواهی نمایندگی آنهم از سنخ لیبرالش برای تامین این مقاصد رادیکال است. اگر کسی خواهان ستیزی رادیکال است، با این نام و با این لباس به هدفی نائل نمی‌شود.

البته اینطور نیست که دمکراسی خواهان ایرانی، اصولاً معنای آشکار را کنار گذاشته باشند و به معانی و دلالات پنهان چسبیده باشند. اگر اینطور بود مساله ساده بود و همه یاد می‌گرفتیم که دمکراسی خواهی را در موقعیت خاص ایرانی طور دیگر فهم کنیم. آنچه مساله را پیجیده و دشوار می‌کند آن است که از طریق همان معنای صوری و فرمال، خواهان وصول به معانی عمیق و رادیکال دمکراسی هستند. تولید دگرگونی عمیق از طریق ترتیبات صوری و سازوکارهای انتخاباتی، کار شگفتی به نظر می‌رسد. گفتار سیاسی شان را با نوعی ریای ساختاری توام می‌کند و در عمل دستخوش تعارض و ناسازه‌های لاینحل می‌شوند.

ظاهراً توجیه آن این است که مگر حکومت حق مردم نیست، پس مردم باید با رای خود هر آنچه می‌خواهند را از طریق صندوق انتخابات به منصه ظهور برسانند. این الگوی توجیهی البته با فهم حقوقی سیاست سازگار است اما واقع این است که سیاست قابل تقلیل به حقوق نیست. با منطق ساده حقوقی هیچ رویداد واقع سیاسی را نمی‌توان توضیح داد و موجه کرد. همانطور که سیاست چیزی جز موازنه نیروها نیست. در عرصه مشروعیت نیز کثیری از مولفه‌های مشروعیت بخش حضور دارند و در عمل تولید مشروعیت می‌کنند. باید دانست که قدرت وجاهت بخشی رای چه سهمی از مجموعه نیروها و مولفه‌های تولید قدرت و مشروعیت در عرصه سیاسی دارد.

نکته دوم، بار سنگینی است که دمکراسی خواهی بر صندوق آراء بار می‌کند. دمکراسی ایرانی اوج آمال خود را در انتخابات آزاد می‌جوید و چنین تصویر می‌شود که به فرض برگزاری انتخابات استاندارد نقطه عزیمتی برای اصلاح همه ساختارهای بوروکراتیک، ساختارهای فرهنگی و اجتماعی حادث می‌شود. بنابراین تصویری اسطوره‌ای از صندوق آراء ساخته می‌شود. در حالیکه دمکراسی منظومه پیجیده‌ و کثیری از ترتیبات است که رای و صندوق آراء یکی از آن ترتیبات  و اغلب نتیجه نهایی آن محسوب می‌شود. باید باور کنیم که حتی به شرط برگزاری یک انتخابات تماماً استاندارد، در عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی کم و بیش آش و کاسه همان است تنها یک انتخابات به آن افزوده شده است.

نکته چهارم، از نهادن بار سنگین و نابجا به نهاد انتخابات حادث می‌شود و آن طنین حماسی انتخابات است. با همه تعاریف فرایندهای دمکراسی، انتخابات یک فرایند عقلانی است. اما در جامعه ایرانی انتخابات هر روز بیش از پیش به یک حماسه تبدیل می‌شود. حماسه نیازمند قهرمانان بزرگ است. با هر انتخابات تعداد زیادی از مدعیان قهرمانی و مدعیان معجزات بزرگ وارد صحنه می‌شوند و اغلب پذیرفته هم می‌شوند. از برخی موارد استثا بگذریم، بسیاری شان هم واقعا مضحک و اسباب شرمندگی تاریخی‌اند. حماسه انتخاباتی، برای همه ما ماشین تولید کوتوله‌های سیاسی است. تبدیل کردن کوتوله‌ها به امید  آینده مردم، پیامدهای پیش بینی ناپذیر و خطرناکی در پی دارد. انتخابات حماسی شده، به امکانی برای سرمایه اندوزی سیاسی برای کسانی تبدیل شده است که می‌خواهند یکشبه راه صد ساله بروند.

نکته پنجم ساده اندیشی مفرطی در عرصه عمومی تولید می‌کند.  همه ظرفیت‌های مشارکتی مردم در عرصه سیاسی، محدود می‌شود به گوش سپردن تبلیغات و شعارهایی که دم دستی ساخته می‌شوند، انتخاب کردن میان چهره‌هایی که به انحاء گوناگون و پیش بینی نشده جاذبه تولید می‌کنند. یکی به دلیل زیبایی چهره‌اش دیگری اتفاقاًٌ به خاطر اینکه اساساً زیبا نیست، یکی به دلیل حاضر جوابی‌اش و دیگری به دلیل قد و قامت‌اش و ....

این همه که گفته شد بیشتر به فعالان سیاسی مربوط می‌شود. اما محوریت بخشی به نام دمکراسی، دستورالعملی هم برای برای روشنفکران و اصحاب فکر و قلم تولید می‌کند. به نظرم خسارت آن نیز کمتر از نکات دیگر نیست. دو دهه است مضمون اصلی کار و فکر اهل قلم و فکر، منحصر به این شده که به همه چیز چنان نظر کنند که به نفع دمکراسی باشد. معیار اصلی برای ارزیابی درستی و نادرستی یک فکر میزان انطباق پیامدهای عملی آن با نظم دمکراتیک است. باید به دین به نحوی نظر کرد که به نفع دمکراسی باشد، به اخلاق نیز، به اقتصاد و جامعه و فرهنگ نیز. همراه با اسلامی سازی همه چیز در جناح اصولگرا، تلاشی مفرط برای دمکراتیک سازی همه امور در این سوی ماجرا جریان دارد. نه آن سو می‌پذیرد که اموری را مستقل از نسبت‌اش با اسلام بنگریم، نه این سو به کسی اجازه می‌دهد به امور مستقل از نسبت‌اش با دمکراسی بیاندیشد. اما نتیجه مهم است هر چقدر آن سو در خوانش اسلامی همه امور موفق است اینسو نیز در خوانش دمکراتیک همه امور موفق است.

 

خواست جامعه توانمند

در تولید نامی که جایگزین دمکراسی خواهی باشد، استعداد زیادی ندارم. فکر می‌کنم اصحاب فکر و قلم باید در این زمینه بیاندیشند. اما اجمالاً به خواست جامعه توانمند  می‌اندیشم. مقصود من از جامعه توانمند تمهید سازوکارهای تازه برای آن، یادگیری در حوزه‌هایی که ناتوان است و نیرو بخشیدن و حیات تازه دادن به همه دارایی‌ها و مواریث و داشته‌های جامعه است. این عبارت منظومه کثیری از اقدامات و تاملات را شامل می‌شود و توانمندی برای حل مسالمت آمیز منازعه از طریق صندوق انتخابات یکی از آنهاست. تردیدی در این ندارم که جامعه توانمند بدون دولت و نظم سیاسی‌ای که امکان آن را فراهم کند امکان پذیر نیست. بنابراین خواست جامعه توانمند نیز همانند خواست دمکراسی خواهی، خیلی زود سر از کشاکش سیاسی بیرون خواهد آورد به ویژه با توجه به نقش و قدرت دولت در ایران. مقصود من از خواست یک جامعه توانمند، به حاشیه راندن سیاست و عطف توجه به عرصه‌های حاشیه‌ای نیست. تنها به تجدید نظر در نامی اشاره کردم که محدویت‌هایی تولید کرده و ظرفیت‌های حیات سیاسی را مسکوت گذشته است. از جمله این مزیت‌ها موارد زیر است:

·         در وهله نخست معطوف به ساختار و فرم نظام سیاسی نیست. معطوف به کلیت حیات اجتماعی و فرهنگی است. دراین زمینه ساختار  و فرم نظام سیاسی مطمح نظر است اما همه چیز نیست. بنابراین شامل دمکراسی خواهی هم می‌شود اما منحصر به آن نیست.

·         خواست یک جامعه توانمند، اگرچه خواست سنگینی است اما در صور و فضاهای گوناگون اجتماعی مصداقی متفاوت پیدا می‌کند. هر کجا باید به نحوی تازه و با منطقی تازه به تعریف آن پرداخت.

·         راه گفتگو با نظم مستقر را به کلی مسدود نمی‌کند. ممکن است اتفاقا در مواقعی بستر بهره گیری از فرصت‌های نظم موجود را فراهم کند. بنابراین بهره گیری از هر دو سویه سازش و ستیز را تامین می‌کند و صرفا معطوف به سویه ستیز نیست.

·         نیازمند تامل و تفکر پیچیده است و از ساده سازی مبراست. نمی‌توان با مکانیسم و منطق واحدی در باره همه چیز اظهار نظر کرد و یک گزاره ساده را به همه امورتعمیم داد.

 

به نظرم خواست جامعه توانمند، یک مزیت دیگر هم دارد و آن گشودن امکان تامل و تفکر در قلمروهای گوناگون است. البته خواست یک جامعه توانمند نیز، همانند دمکراسی خواهی می‌تواند میزانی برای تامل در قلمروهای گوناگون اجتماعی، فرهنگی، و فلسفی ودینی باشد. به عبارتی دیگر، جهتی سیاسی به همه تاملات می‌بخشد اما منطق ساده اندیشانه‌ای به همه تحمیل نمی‌کند بلکه همراه با حفظ منطق‌های درون باش هر قلمرو، به جهت گیری های معطوف به قدرتمند سازی حیات اجتماعی می‌اندیشد. 


با تشکر از خانم زهره شاه قاسمی و کامنت دقیق شان که جامعه توانمند را به جای عنوان قبلی من - جامعه قدرتمند - پیشنهاد کردند و من فورا از عنوان پیشنهادی ایشان استفاده کردم

  • محمد حواد غلامرضاکاشی

نظرات (۳)

از تحلیل و تفسیر جامعه و روشن تان استفاده کردم. به نظر من تحلیلی به جا از شرایط الان سیاسی کشور است. اما در خصوص نامگذاری « جامعه قدرتمند»، به نظر این اصطلاح بیشتر بر بعدسیاسی تمرکز دارد و یا به عبارتی آن را به ذهن متبادر میسازد. و از آنجایی که بنا بر تحلیل جنابعالی، این اصطلاح، معطوف به کلیت حیات اجتماعی و فرهنگی است. واژگانی جامعتر را می طلبد. من واژگانی همچون « جامعه توانمند» یا «جامعه توانمند پایدار» را با توجه به توضیحات جنابعالی پیشنهاد میکنم.  البته اگر برداشت من از تحلیل و گفته های شما درست باشد.
با حترام
پاسخ:
سلام ممنون حق با شماست جامعه توانمند به نظرم شایسته تر است با توجه به اینکه معادل شما نظر مرا دقیق تر بیان می کند فورا از نام پیشنهادی شما استفاده کردم باز هم ممنون 

  • دهقان فرد
  • سلام. چرا "جامعه ی حقیقت مند" نه؟ اندیشه ای که در درجه اول معطوف به کارکرد باشد می تواند به راحتی به اسطوره و خرافه و دروغ و دغل فرو غلتد. چه بسیار اسطوره ها و خرافات که به صورت مقطعی کارکرد عینی داشته اند -مثلآ در جنگها و نزاع ها - اما بعدآ خودشان اسباب زحمت شده اند. فلسفه و اخلاق و عرفان و دین و هنر به نظرم در درجه ی اول می بایست حقیقت مدار باشند نه معطوف به کارکردهای اجتماعی - سیاسی. البته که دامنه ی اثرات و پیامدهای هر اندیشه ای مهم است اما در درجه ی دوم. 
  • امید جهانشاهی
  • جامعه توانمند بسیار دقیق و مناسب است. در مورد معنای توانمندسازی در مدیریت: از دهه 90 میلادی اصطلاح توانمندسازی نیروی انسانی در مدیریت مطرح شد چون سازمان ها به این نتیجه رسیدند که مهمترین دارایی سازمان برای رشد و رقابت نیروی انسانی است و در شرایط رقابتی و ... نیروی انسانی توانمند است که به سازمان برتری می دهد. تعریف کلاسیک توانمندسازی نیز اختیار دادن و دانش و مهارت و اختیار تصمیم گیری مستقل دادن و اعتماد به نفس دادن به کارمند است. 
    این معنای از توانمندسازی خیلی نزدیک است به بحث جنابعالی. در واقع به جای تقابل و رویارویی با کلیت و ساختار نظام سیاسی بهتر است بر توانمندسازی شهروندان تاکید کرد که مستلزم اگاهی و اختیار دادن و ... به شهروندان برای داشتن جامعه ای قدرتمند و سامان مند است. در ضمن در ارتباطات توسعه هم رویکرد توانمندسازی رویکردی متاخر است. ارادت
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی