خدا نیز می گرید
خدا در بخش مهمی از زندگی دین داران این روزگار در تعلیق به سر میبرد. هنگامی که کار میکنند، رقابت میکنند، آرزو میکنند، حسرت میکشند و به دیگران حسادت میکنند، خدا حضور ندارد. اگر هم هست در حاشیه است با رنگی خاکستری. اما کافی است زندگی روزمره با معضل و مصیبتی توام شود. بسیاری اعتماد به نفس خود را از دست میدهند و از دیگران استمداد میجویند. در چنین شرایطی است که خدا فراخوان میشود و در کانون قرار میگیرد. گاه برای یاری، گاه برای تسلی. البته کسانی که به خدا باور ندارند منطقی متفاوت دارند و با زبان و بیانی دیگر، زندگی و مصائب آن را از سر میگذرانند. زندگی اما گاهی از مرزهای معضل و مصیبت فراتر میرود و به مرزهای یک فاجعه و تراژدی عمیق انسانی نزدیک میشود. در چنان شرایطی خداناباوران نیز، در متن فاجعه خدایی میسازند، به او تمسک میکنند، از او کمک میطلبند و اگر کمکی حاصل نشد، از همان که ساختهاند انتقام میگیرند.
فاجعه هنگامی ظهور میکند که رویارویی و فهم و حل حادثه از حدود شناخته شده فرد فراتر میرود. درست در همین نقطه است، که فرد خود از کانون زندگی خویش برمیخیزد. میخواهد که عنان زندگی خود را به دست دیگری بسپارد. دیگری را در کانون زندگی خود بنشاند و تداوم زندگی خود را از او بخواهد. اما هیچ دیگری نیست که بتواند در کانون زندگی کسی که از میانه برخاسته بنشیند. خدا در چنین شرایطی به عمیق ترین شکل ممکن فراخوان میشود.
فاجعه در سطح فردی، طوفان و غلیانی است که در درون فرد جریان دارد. کمتر کسی به عمق آن راه میبرد. هست اما به زبان نمیآید. فجایع انسانی، در سطح جمعی اما ماجرای دیگری است. در پرتو یک فاجعه جعمی، مانند یک زلزله یک سیل و یا یک آتش سوزی بزرگ، در حوادثی مانند سوزاندن یهودیان یا سونامی بزرگی که چندی پیش شرق آسیا را لرزاند، خدا فراخوان میشود. اما فراخوانی پس از حادثه.
در چنین شرایطی دین داران با صحنهای مواجه میشوند که بر اساس درک پیشین خود از خدا، توضیحی برای آن ندارند. خداناباوران نیز، با صحنهای مواجهند که اساساًٌ با درک پیشینشان از عالم سازگار نیست. آنها عالم را بدون خدا برقرار میدیدند و استوار بر خرد خویش در آن گام میزدند. حال قرار عالم از میان رفته است. خدا در جهان بی قرار شده شان فراخوان میشود. دین داران و خداناباوران با هم خدا را فراخوان میکنند تا با هم فریاد بزنند کجا بودی؟ خدا در پرتو یک حفره عمیق هستی شناختی گرمتر از همیشه و فراگیر تر از هز زمان فراخوان میشود تا پاسخگوی پرسش عمیق انسانی مردم باشد.
در تصاویری که از سونامی شرق آسیا منتشر شد، حادثه چنان عظیم مینمود که از تصور مردم خارج بود. در آن روزها، صفحات اینترنت پر بود از یادداشتها و مطالبی که حول و حوش پرسش خدا کجاست، از حیرت عمیق انسانی خود سخن میگفتند. خدا فراخوان میشد تا توضیحی بخواهند برای این همه شر که بر سرشان آوار شده است. لحن و طنین یادداشتها، با عصبانیت و خشم توام بود. اما این تصویر که از حادثه مرگ پناهجویان سوری منتشر شده، حکایتی دیگر دارد.
این تصویر حکایتی دیگر از یک فاجعه عظیم انسانی است. کوچک است، تنهاست، در حاشیه است و خاموش. بیننده نفساش از عظمت حادثه نمیگیرد. آنقدر کوچک است، و رنگین، که ابتدا از خود میپرسد این چیست؟ عروسکی است در ساحل یک دریا؟ اما به سرعت سکوت میکند، مکث میکند. نمیپرسد، به تدریج نمیبیند اگرچه خیره است. در سایه این مکث عمیق، تصویر پیشیناش از عالم و آدم تعلیق میشوند. در این تصویر از فاجعه نیز تنها باید خدا را فراخوان کرد. همه چیز از حدود درک و فهم آدمی بیرون است. اما این بار دادگاهی در میان نیست. قرار نیست خدا را فراخوان کنیم و از او بازخواست کنیم. خداباور یا خداناباور باشیم، چارهای جز فراخوان خدا نداریم تا کنار ما بایستد و بگرید. تنها گریه خداست که امکانی برای تسلای عمیق انسانی فراهم میکند.
- ۹۴/۰۶/۱۲