زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

پنج طور گشوده به زندگی

چهارشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۴۳ ب.ظ

من در طول زندگیم، پنج شخصیت، و پنج رویکرد به زندگی و یا پنج رویکرد زندگی به افراد را تجربه کردم. این شخصیت‌ها و رویکردشان، شاید امکان‌های پیش روی دوران من بودند. مروری براین امکان‌ها، شاید چشم‌اندازی به روح زمانه من بگشاید.

 

اول زحمت کشان سر به زیر

زحمت به همان معنایی که آرنت از آن سخن می‌گوید. زندگی برای اینان مجرای تعریف شده‌ای گشود. باید بی وقفه تلاش کنند تا اقل نیازهای زندگی خود و افراد تحت تکفل‌شان را تامین کنند. اغلب شخصیت‌های رام و سر به زیراند. با رندی‌های کوچک. در حاشیه می‌نشینند. در حاشیه سخن می‌گویند. میلی به دیده شدن ندارند اما از پنجره‌هایی دیده می‌شوند:  با اینکه مرتب تلاش می‌کنند، مقصراند. در مظان اتهام‌اند. درس نخوانده‌اند. تنبل‌اند. مشکوکند.بی ادب‌اند. شعور اجتماعی ندارند. البته گاهی خود را اثبات می‌کنند. آنگاه قابل اعتمادند. گویی پیش پنجره‌هایی که رو به آنها گشوده است، از هیات موجودات موذی درمی‌آیند و به گوسفندان شبیه می‌شوند. رام و سر به زیر و مفید. زندگی پیش چشمشان گاهی خیلی روشن است و گاه خیلی تاریک. اما همه چیز به یک لامپ شب خواب مربوط می‌شود که گاه خاموش است وگاه روشن.

 

دوم جستجوگران لذت و موفقیت

آنها در میدان گشوده‌ای برای دیده شدن به سر می‌برند. زمان در لحظه حال برجسته و داغ است. چشم و دلشان به حال و آینده نزدیک بسته است. روزی در این پنجره و روزی در پنجره دیگر می‌درخشند. تولید جاذبه برای دیده شدن، تب تندی است که مضمون تلاش‌های مستمرشان را توضیح می‌دهد. جاذبه اما همیشه در معرض تکرار و زوال است. بنابراین، در امکان‌ها و مجراهای گوناگون و ناسازگار با هم تلاش می‌کنند. از دست رفتن جاذبه در جایی، به سرعت آنها را سمت دیگر برای تولید جاذبه‌ای دیگر می‌کشاند. همیشه در مرز میان شادی و افسردگی به سر می‌برند. به اتوموبیلی شبیه‌اند که مرتب باید پدال گازشان فشار داده شود، والا کم سرعت می‌شوند، می‌ایستند و به یک هیکل سنگین بی حاصل تبدیل می‌شوند. آنگاه چه باید بکنند در میانه اتوبانی که همه با سرعت از کنارش رد می‌شوند. آنها میلی وافر به دیده شدن دارند، و مرتب در موضع قضاوت نزد دیگران‌اند. زندگی پیش چشمشان، میدانی از امکان‌هاست باید خوب نگاه کنند. امکان‌های تازه را بیابند و زندگی را از خطر تکرار بیرون آورند.  

 

سوم: متعهدان به تکلیف

کسانی هم هستند که تصویری از خود به منزله یک مکلف دارند. همیشه مرجعی هست که برایشان تکالیفی مقرر کرده است و زندگی معنای خود را از انجام درست این تکالیف اخذ می‌کند. آنها نیز در معرض دیده شدن‌اند.اما چشمی که آنان را می‌بیند، با چشم حاضران در صحنه متفاوت است. برای آنها گذشته‌ها و آینده‌های دور موضوعیت دارد. نسبت به حال و آنچه در پیرامونشان می‌گذرد، تمرکز اندکی دارند. گویی تنها از همه معابر زمان حال عبور می‌کنند. پشت‌های خمیده از بار سنگین تعهدات و تکالیف دارند. همیشه عقب‌اند. راه درازی در پیش دارند. جهان پیش چشم اینان، میدان گشوده‌ای نیست. کوره راهی است در شبی تاریک در بیابانی خشک. باید تلاش کنند. بروند، مواظب مخاطرات راه باشند. زندگی بستری است که پیشاپیش ساخته شده است. رونده می‌طلبد. سوال بزرگ زندگی، توان رفتن است. توان  انجام تکالیف.    

 

چهارم: ستیزه کنندگان با تقدیر

برای کسانی هر آنچه هست، یک تقدیر است. هنگامی که همه داشتن‌ها و نداشتن‌ها و تکالیف و نیازها میدانی از امکان‌ها و محدودیت‌ها را پیش چشمشان می‌گشاید، احساس خفقان می‌کنند. از همه داشته‌های خود کلنگی می‌سازند تا به محدودیت‌های خود بتازند. آنها از هر چیز، عالی‌ترینش را می‌جویند و به همین جهت به همه داشته‌های محدود خود لگد می‌زنند. گاه از میادین دیده شدن می‌گریزند. کسانی هم به عمد تلاش می‌کنند چشم خود را به روی اینان ببندند. آنان منطق استوار زندگی را به هم می‌ریزند. قابل فهم نیستند اما گاه جذاب‌اند و وسوسه‌گر. بیشتر اوقات سرشان به سنگ می‌خورد. باز می‌گردند. اما گاه درهای بسته‌ای را می‌گشایند. مملو از شوراند. شوری فراتر از حدود شناخته شده زندگی روزمره. شادی‌هاشان و اندوهشان افزون تز از مرزهای قابل فهم دیگران است.

 

پنجم عابران خمار

کسانی هم هستند که از هر چیز بهره‌ای اندک دارند. شانه‌های افتاده، چشمانی خمار، حواسی نامتمرکز. کم سرعت و کم سخن و کمرنگ‌اند. به کسی نیازی ندارند. نه نشانگان بندگی دارند نه نشانگان اربابی. گاه دیده می‌شوند گاه دیده نمی‌شوند. اما خود را برای هیچ پنجره‌ای آماده نمی‌کنند. هیچ ژستی ندارند. خودشان هم پنجره‌ای برای دیدن دیگران نیستند. قابی برای کسی نمی‌سازند. هر طور بخواهی می‌توانی پیش چشمشان ظاهر شوی. روح دونده‌ای ندارند. مقصد خاصی هم گویی در سر ندارند. دست کم مقصدی پایدار.

 

 دوستان و اطرافیان من بیشتر از این پنج سنخ بوده‌اند. خود من هم بیشتر به یکی از این پنج نزدیک‌ام. به خود و سرنوشت دوستانم می‌اندیشم. زندگی پیش چشم هر کدام به نحوی نمودار شد و مسیری برای زندگی کردن گشود. هر کداممان تا حدی موفقیم و تا حدی ناکام. در سال‌ها و دهه‌های نخست هر کداممان در یکی از این مسیرها افتادیم و از هم جدا شدیم. اما به تدریج این فرصت فراهم می‌شود تا بایستیم و از پنجره‌های مسیر خود به یکدیگر و مسیرهای دیگر نظر کنیم.

 

آیا شما طور دیگری به این پنچ می‌توانید اضافه کنید؟


  • محمد حواد غلامرضاکاشی

نظرات (۴)

  • الهام رئیسی
  • جای بازیگران بالفطره خالی بود
    آدمهای پوچی که الفاظشان ،زندگیشان ، همه و همه بازی است و تنها که می شوند نقاب که بر میدارند به خود باز میگردند اما چیزی برای به دست آوردن یا از دست دادن ندارند پس نقاب میزنند و باز روز از نو روزی از نو.
    آدمهایی که سیگار دست گرفتنشان؛ بحث سیاسیشان ، ازدواجشان هم حتی یه شو بزرگ است البته شبیه گروه دومی که گفتید هستند اما بعضی از اینها نه به خاطر جاذبه بلکه تنها برای اینکه از خودشان متنفرند بازی میکنند.
    ولی آدمهای اطراف من عجیب شبیه دسته ی آخرند
    پاسخ:
    راست می گوئید می توان تیپی با نام بازیگران ساخت. خوب است بیشتر توصیفشان کنید
  • الهام رئیسی
  • اینها از کودکی با مقایسه بزرگ میشوند و باور میکنند مرغ همسایه غاز است.با وجود اینکه از توانی ها و باور های خود آگاهی دارند ، به خودشناسی باور نکردنی رسیده اند که حتی عارفان هم از درکشان عاجزند البته خودشناسی آنها بیشتر حول نداشته هایشان است پس تصمیم به بازی میگیرند در مدرسه نقش آدم موفق را بازی میکنند حتی با جان کندن شده یا برعکس.در کوچه برای دوستانشان نقش دیگری را. زندگی اینها مجموعه تلقین هایی است که به آنها باورانده باید نداشته هایشان را به صورت داشته بازی کنند.

    زندگی صحنه هنرنمایی آنهاست و شبها در رختخواب که پشت صحنه تمام بازی هایشان است آدمهای تنها خسته و غمزده ای هستند که کاملا از دنیای روزهای خود دورند. البته تلقین و بازی گاهی این خودآگاهی را از آنها میگیرد و آنقدر غرق نقشان میشوند که به فراموشی عمیقی میرسند.

  • رامین کریمیان
  • من کماکان با روش استنتاجی شما مشکل دارم: تیپ سازی و مقوله بندی ــ اگر اساساً بتوان روایش دانست ــ  دست کم باید پس از پژوهش هایی گسترده و با روش های ازمون شده صورت گیرد: پژوهش های انسان شناسانه و جامعه شناسانه یک شکل از این پژوهش هاست و خلق شخصیت های ادبی که «تیپ» می شوند نوعی دیگر (سرآمدان این گونه شخصیت افرینی های تیپیکال در دوره مدرن داستایوسکی و بالزاک اند). از رده بندی و مقوله بندی روان شناسانه هم اگرچه بسیار مهم است  چیزی نمی گویم چون منظور نظر شما نبوده است.   

    به نظرم می رسد که  همه و هریک از ما بالقوه همه ی این وجوه شخصیتی را در خود جمع  داریم ( و البته بازیگری هم می کنیم )؛ مسأله شرایط امکان بروز و از قوه به فعل رسیدن هریک از آن ها یا یکی - دوتاشان با هم و در هم است. البته که نمی شود یک شخص همه ی این وجوه را با هم داشته باشد. آنگاه وارد تیپ بندی روان شناسانه می شویم که بحث دیگری است.

    به نظرم در دوره ای که من و شما زیسته و تجربه اش کرده ایم ایده ئولوژی حاکم ملقمه ای بوده از درهم جوشی اندیشه های چپ رایج در زندان جهان سوم و اسلام سیاسی، امری که هنوز هم در مقوله بندی آدم  جست و جو گر و اندیشه ورز و خوب خوانده و دغدغه مندی مثل شما  راه دارد. من که فکر می کنم ما و امثال ما  بیشتر به تیپ سوم و چهارم تعلق داریم با شدت و ضعف هایی. ( بار کش غول بیابانیم ما!) در دوره های مختلف یک یا دو گونه از این انواع مورد پذیرش و حتی گاه ستایش دستگاه های اندیشه ساز و تبلیغاتی قرار می گیرند. گاه دولت تبپی را می پسندد و گاه بازار. آلترناتیو سازی و بازی هم مضحک و مسخره از اب در می اید چون همه ی اسباب اش مهیا نیست ( نا خودآگاه یاد روی جلد شماره آخر مجله ی اندیشه پویا افتادم و تیپ سازی اش ــ که البته مطلقاً به بحث شما مربوط نیست ــ از چپ و حزب الهی و مصدق زمانه). 

    گروه اول زاده ی شرایط امکان اند و نفشی در سرنوشت و  گذشته شان و امیدی به آینده ندارند.
    گروه دوم زاده ی روابط اجتماعی نابرابر و نا عادلانه اند و عامل مقوم و پیش برنده آن.
    گروه سوم زاده ی ایدئولوژی اند و چون که جهل آمد هنر پوشید شده / صد حجاب از دل به سوی دیده شد
    گروه چهارم زاده ی دین اند؛ دینی که خداش و پیامبرش رحمان و رحیم اند اما پیروان شان شقی و ظالم
    گروه پنجم جا ماندگان و واماندگان از راهند و نه  خود باور دارند و نه به کس یا چیز دیگری. 


    ارادت 














    پاسخ:
    حظ کردیم برادر ممنون
    انسان ها در انقیادهای مختلف به سر میبرند که لذت قدت و ثروت از انها سلب شده است و انها مدام در پی افزایش این سه منبع هستند.
    همه انسان ها مثل همه حیوانات شبیه به هم و دارای قواعد رفتاری یکسانی هستند.

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی