پنج طور گشوده به زندگی
من در طول زندگیم، پنج شخصیت، و پنج رویکرد به زندگی و یا پنج رویکرد زندگی به افراد را تجربه کردم. این شخصیتها و رویکردشان، شاید امکانهای پیش روی دوران من بودند. مروری براین امکانها، شاید چشماندازی به روح زمانه من بگشاید.
اول زحمت کشان سر به زیر
زحمت به همان معنایی که آرنت از آن سخن میگوید. زندگی برای اینان مجرای تعریف شدهای گشود. باید بی وقفه تلاش کنند تا اقل نیازهای زندگی خود و افراد تحت تکفلشان را تامین کنند. اغلب شخصیتهای رام و سر به زیراند. با رندیهای کوچک. در حاشیه مینشینند. در حاشیه سخن میگویند. میلی به دیده شدن ندارند اما از پنجرههایی دیده میشوند: با اینکه مرتب تلاش میکنند، مقصراند. در مظان اتهاماند. درس نخواندهاند. تنبلاند. مشکوکند.بی ادباند. شعور اجتماعی ندارند. البته گاهی خود را اثبات میکنند. آنگاه قابل اعتمادند. گویی پیش پنجرههایی که رو به آنها گشوده است، از هیات موجودات موذی درمیآیند و به گوسفندان شبیه میشوند. رام و سر به زیر و مفید. زندگی پیش چشمشان گاهی خیلی روشن است و گاه خیلی تاریک. اما همه چیز به یک لامپ شب خواب مربوط میشود که گاه خاموش است وگاه روشن.
دوم جستجوگران لذت و موفقیت
آنها در میدان گشودهای برای دیده شدن به سر میبرند. زمان در لحظه حال برجسته و داغ است. چشم و دلشان به حال و آینده نزدیک بسته است. روزی در این پنجره و روزی در پنجره دیگر میدرخشند. تولید جاذبه برای دیده شدن، تب تندی است که مضمون تلاشهای مستمرشان را توضیح میدهد. جاذبه اما همیشه در معرض تکرار و زوال است. بنابراین، در امکانها و مجراهای گوناگون و ناسازگار با هم تلاش میکنند. از دست رفتن جاذبه در جایی، به سرعت آنها را سمت دیگر برای تولید جاذبهای دیگر میکشاند. همیشه در مرز میان شادی و افسردگی به سر میبرند. به اتوموبیلی شبیهاند که مرتب باید پدال گازشان فشار داده شود، والا کم سرعت میشوند، میایستند و به یک هیکل سنگین بی حاصل تبدیل میشوند. آنگاه چه باید بکنند در میانه اتوبانی که همه با سرعت از کنارش رد میشوند. آنها میلی وافر به دیده شدن دارند، و مرتب در موضع قضاوت نزد دیگراناند. زندگی پیش چشمشان، میدانی از امکانهاست باید خوب نگاه کنند. امکانهای تازه را بیابند و زندگی را از خطر تکرار بیرون آورند.
سوم: متعهدان به تکلیف
کسانی هم هستند که تصویری از خود به منزله یک مکلف دارند. همیشه مرجعی هست که برایشان تکالیفی مقرر کرده است و زندگی معنای خود را از انجام درست این تکالیف اخذ میکند. آنها نیز در معرض دیده شدناند.اما چشمی که آنان را میبیند، با چشم حاضران در صحنه متفاوت است. برای آنها گذشتهها و آیندههای دور موضوعیت دارد. نسبت به حال و آنچه در پیرامونشان میگذرد، تمرکز اندکی دارند. گویی تنها از همه معابر زمان حال عبور میکنند. پشتهای خمیده از بار سنگین تعهدات و تکالیف دارند. همیشه عقباند. راه درازی در پیش دارند. جهان پیش چشم اینان، میدان گشودهای نیست. کوره راهی است در شبی تاریک در بیابانی خشک. باید تلاش کنند. بروند، مواظب مخاطرات راه باشند. زندگی بستری است که پیشاپیش ساخته شده است. رونده میطلبد. سوال بزرگ زندگی، توان رفتن است. توان انجام تکالیف.
چهارم: ستیزه کنندگان با تقدیر
برای کسانی هر آنچه هست، یک تقدیر است. هنگامی که همه داشتنها و نداشتنها و تکالیف و نیازها میدانی از امکانها و محدودیتها را پیش چشمشان میگشاید، احساس خفقان میکنند. از همه داشتههای خود کلنگی میسازند تا به محدودیتهای خود بتازند. آنها از هر چیز، عالیترینش را میجویند و به همین جهت به همه داشتههای محدود خود لگد میزنند. گاه از میادین دیده شدن میگریزند. کسانی هم به عمد تلاش میکنند چشم خود را به روی اینان ببندند. آنان منطق استوار زندگی را به هم میریزند. قابل فهم نیستند اما گاه جذاباند و وسوسهگر. بیشتر اوقات سرشان به سنگ میخورد. باز میگردند. اما گاه درهای بستهای را میگشایند. مملو از شوراند. شوری فراتر از حدود شناخته شده زندگی روزمره. شادیهاشان و اندوهشان افزون تز از مرزهای قابل فهم دیگران است.
پنجم عابران خمار
کسانی هم هستند که از هر چیز بهرهای اندک دارند. شانههای افتاده، چشمانی خمار، حواسی نامتمرکز. کم سرعت و کم سخن و کمرنگاند. به کسی نیازی ندارند. نه نشانگان بندگی دارند نه نشانگان اربابی. گاه دیده میشوند گاه دیده نمیشوند. اما خود را برای هیچ پنجرهای آماده نمیکنند. هیچ ژستی ندارند. خودشان هم پنجرهای برای دیدن دیگران نیستند. قابی برای کسی نمیسازند. هر طور بخواهی میتوانی پیش چشمشان ظاهر شوی. روح دوندهای ندارند. مقصد خاصی هم گویی در سر ندارند. دست کم مقصدی پایدار.
دوستان و اطرافیان من بیشتر از این پنج سنخ بودهاند. خود من هم بیشتر به یکی از این پنج نزدیکام. به خود و سرنوشت دوستانم میاندیشم. زندگی پیش چشم هر کدام به نحوی نمودار شد و مسیری برای زندگی کردن گشود. هر کداممان تا حدی موفقیم و تا حدی ناکام. در سالها و دهههای نخست هر کداممان در یکی از این مسیرها افتادیم و از هم جدا شدیم. اما به تدریج این فرصت فراهم میشود تا بایستیم و از پنجرههای مسیر خود به یکدیگر و مسیرهای دیگر نظر کنیم.
آیا
شما طور دیگری به این پنچ میتوانید اضافه کنید؟
- ۹۴/۰۵/۲۸