خانه قدیمی در فضای مجازی
سلام
من این روزها به مفهوم صمیمیت فکر میکنم. نوعی صمیمیت وجودشناختی از دست رفته
معنای آن و ابعاد مورد نظر من در این بحث بماند برای بعد
فکر کردم وقت آن است دوباره به فضای مجازی بازگردم و آن را در معرض گفتگو با دوستانم قرار دهم
اما از فضای مجازی، وبلاگ را خوب میفهمم. وبلاگ اولین تجربه زیست مجازی من در محیط وب بود.
سالیانی پیش وبلاگی داشتم در محیط بلاگ اسپات با همین نام زاویه دید.
دوستانی به من خندیدند. میگفتند و هنوز هم میگویند که وبلاگ مثل خانههای فرسوده قدیم است. یکی از دوستان میگوید مثل این است که در میان این همه ماشین پیشرفته با امکانات عالی، رفته باشی سراغ یک پیکان مدل چهل و نه، با رنگ نارنجی.
بیش از یکسال است در فیس بوک و گوگل پلاس و اخیرا در اینستاگرام عضو شدهام. هرچه بالا و پائین میکنم دستم به قلم نمیرود. نسبتی با این محیطها پیدا نمیکنم.
ابتدا این فضاها را متهم میکردم اما امروز فکر میکنم مشکل این فضاهای تازه نیست. مشکل من است که روزی به نحوی دیگر با این فضا ارتباط پیدا کردهام.
اصولا آدم خجالتی هستم. در فضایی که چند فرد ناشناس باشند کمتر حرف میزنم. آنقدر ساکت میمانم تا احساس انس و صمیمیت حاصل شود
البته از جلسات رسمی و سخنرانی و همایش و امثالهم بگذرید به هر حال نقش خود را در این فضاها اجرا میکنم. مساله گفتگوست و بیان دغدغههای درونی. این سنخ سخن گفتن به صمیمیت نیاز دارد.
وبلاگ گویی تنها فضای مجازی مولد احساس صمیمیت در من است.
شاید مشکل سن و سال باشد و دشواریهای انطباق با جهان جدید.
- ۹۴/۰۵/۰۹