زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

زاویه دید

تاملاتی پیرامون مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی

کاش کانت زنده بود و می‌دید

جمعه, ۶ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۱۱ ب.ظ

این روزها سیلی از پناهندگان جهان سومی از سوریه، افغانستان، سومالی، لیبی و ..... می‌روند تا اروپا را به اشغال خود درآورند. البته حواشی آن را. اروپا مقاومت می‌کند، سرکوب می‌کند، شلیک می‌کند، اما مقاومت پناهندگان بیش از این هاست، آنها پیروز این میدان‌اند.  دریاها و شهرهای مرزی، پر است از زنان و مردان و کودکانی که هر روز امکانی تازه برای گذر پبدا می‌کنند. کشته و مجروح می‌شوند اما گذر می‌کنند. آنها راهی جز این ندارند.

البته معنای گذر کردن سکونت کردن در کشورهای اروپایی نیست. خود را به زور تحمیل می‌کنند، بنابراین حقوقی یکسان با مردم نخواهند داشت. در حاشیه زیست خواهند کرد و از اقلی از امکان‌های زندگی بهره‌مند خواهند بود. بنابراین بعد از گذر نیز، مبارزه برای اقامت و سکونت ادامه خواهد داشت.

وضع این مهاجران تحقیر شده، برای میلیون‌ها میلیون هموطنانشان، یک ایده‌آل حسرت برانگیز است. اینها دل به دریا زده‌اند و شجاعانه از وطن کنده‌اند. اما صدها هزار برابر این مردم، کسانی هستند که دلشان می‌خواهد از وطن بگریزند اما نمی‌توانند. جسارت آن را ندارند. بنابراین می‌نشینند و با حسرت مهاجرت، زندگی را سپری می‌کنند. به تصویر کشورهای اروپایی در تلوزیون‌های خود نظر می‌کنند و آه می‌کشند.

گویی دیگر خاک این کشورها، تعلقی تولید نمی‌کند. همه به بیرون می‌اندیشند.

وطن چیزی است که در بخش‌های بسیاری از این سوی جهان از دست رفته است. وطن اگرچه قطعه خاکی در یک سوی جهان است. اما در ذهنیت جمعی دنیای مدرن، دلالت‌های عمیقی دارد.

وطن، زن است و جایگاه مادر را در حیات جمعی اشغال می‌کند. حکومت و نظام اقتدار سیاسی کشور مرد. آنچه آن زن و این مرد را به هم پیوند می‌زند، عشق است. مرد و زن نقش‌های متفاوتی دارند اما تلاش هر دو حفظ و حراست از فرزندان است. مردم به منزله خیل عظیم فرزندان این خانواده بزرگ، قرار است حراست شوند و زمینه‌های رشد و شکوفایی‌شان فراهم شود.

پدر قانون وضع می‌کند، سرکوب می‌کند، حساب می‌کشد، مواخذه می‌کند و کمی رعب انگیز است، با اینهمه دوست داشتنی است. همه می‌دانند همه چیز برای تامین مصلحت و رفاه آنان سامان یافته است. مادر اما، آغوش همیشه گشوده است. خطا هم اگر کرده باشی، پذیرای توست. هیچ وقت طرد شده نیستی. همیشه در درون و قلمرو مهر او جای داری. فرزندان با همه رنگ و زبان و خلق و خوشان، در دامان او جای دارند. او قادر است همه را به یک اندازه دوست داشته باشد. این دوگانه قهر و مهر، پیوستاری است که ملیت مدرن را جانشین صورت‌های گسیخته همبستگی‌های سنتی کرد. خداوند، تجلی این پیوستار ناسازگار است. خدا جنسیت زدوده است و تجلی قهر و مهر در نهایی‌ترین صورت خود است.

ملیت، سرزمین و وطن، آئین اخلاقی حیات جمعی در دنیای امروز است. فیلسوفان سیاسی مدرن، چیزهای دیگری گفته‌اند، اما در عمل، تبعیت سیاسی به اعتبار این تصویر دوگانه مهر و قهر اتفاق افتاد. قهر قانون و مهر سرزمین، یک جعل برای نظم بخشی به حیات سیاسی مدرن است، اما شخصیت و قوام شخصی تک تک مردم نیز به تداوم این دوگانه بستگی داشت و دارد. به اعتبار این دوگانه است، که افراد خود را در نسبت با یک جماعت خویشاوند، نیرومند می‌بینند و احساس قدرت، خلاقیت و توانمندی می‌کنند. به اعتبار همین نسبت است که به یک تاریخ وابسته می‌شوند، احساس ریشه‌داری از حیات فردی خود دارند، و با تکیه بر همین ریشه‌ها، آینده‌ای متفاوت برای خود ترسیم می‌کنند.

از آزادی و خلاقیت و گشودگی دنیای جدید زیاد سخن گفته‌ایم، اما این همه به اعتبار بستری است که بیشتر از  سنخ فروبستگی است. گشودگی دنیای جدید وامدار این سنخ از فروبستگی است. ملیت مرزی است که همه ساکنان یک سرزمین را به هم پیوند می‌دهد و حسی از آشنایی میان آنان توزیع می‌کند. با اینهمه آنچه ملت مدرن را از قومیت سنتی متمایز می‌کند، نه اعضاء سر به راه، بلکه اتفاقاً وضعیت اعضاء معترض است. در صورت بندی قومیت سنتی، آنکه ساز متفاوت می‌زند، شایسته بدترین تنبیه‌هاست. همه باید همساز و همرنگ و همسو باشند. مطابق با آنچه سنت‌های قبایلی و خواست ریش سفیدان قبیله ایجاب می‌کند. اما ملیت مدرن، با استقبال از آنکه ساز مخالف می‌زند متمایز می‌شود. به ساز او گوش می‌دهد و برای او حق مخالف بودن قائل است. قهری که ملیت بر آن استوار است، مصالح جمعی را در شنیدن ساز مخالف می‌بیند.

ساکنان این بخش از جهان، خاک خود را ترک می‌کنند یا در عمل به صورت مهاجرت، یا در خیال و در حسرت و آه هر روزی‌شان. گویی همه ساکنان یک ناکجا می‌شوند. بیرون از هر قلمرو  تعریف شده انسانی. دوگانه قهر و مهر در هم شکسته است. قهر آنکس که قانون وضع می‌کند، قهری ناآشناست. کسانی مال و جان و آبرو باخته اند و اینک موضوع قهر کسانی هستند که مال و جان و آبروشان را بر باد داده‌اند. سرزمین نیز گویی مهری در آستین ندارد.

این مهاجرین نگون بخت، پیش از هر چیز، تشخص و احساس هستی انسانی خود را از دست داده‌اند. گسیخته و بی لنگرند. از تاریخ و خاطرات و آرزوهای بزرگ‌شان دست کشیده‌اند. دیگر هیج کس نیستند ترکیبی از گوشت و خون‌اند و اینک گرسنه و وحشت زده در جستجوی پناهگاهی. چیزی برای از دست دادن ندارند. خود را در آخرین منزل احساس می‌کنند. اگر توانستند فریب می‌دهند و گذر می‌کنند. اگر نه التماس می‌کنند. دست می‌بوسند. اگر نشد، فریاد می‌زنند، اگر بازهم گشایشی در میان نبود، افغانی و ترک و عرب و آفریقایی با هم وحدت می‌کنند و می‌جنگند تا پای مرگ.

کانت در جستجوی تاسیس یک جامعه جهانی بود که بازیگران اصلی‌اش نخبگان و روشنفکران و دانشمندان بودند. آنها که بیش از سایر مردم می‌توانستند از منافع فردی خود گذر کنند و به امر عام بیاندیشند. کاش زنده بود و می‌دید چگونه موسسان اصلی تحقق ایده‌اش، رانده شدگان و روان پریشانی هستند که جز به اندکی امنیت و غذا برای تداوم زندگی به چیزی دیگر  نمی‌اندیشند.  

  • محمد حواد غلامرضاکاشی

نظرات (۲)

با سپاس از  مطلب زیبایتان که حتما" به شرافت و درک شما پشت بسته است،
در تائید حرف شما اضافه کنم که البته مسئولیت بنیادی این و آنهمه  اتفاق فاجعه بار تصویرشده و نشده در نقاط مختلف جهان ما، بنیادی به دلیل پایین بودن سطح آگاهی، به جوامع وابسته به دولتهای مطیع یا هماهنگ با فرهنگ سرمایه داری جهانی برمیگردد.
فجایع جنگ و گرسنگی در خارج از بنای مرکزی این سیستم چپاولگر، نباید از طریق فرافکنی فقط به عهده ی دولتها و سیستمهای حاکم گذاشته شوند، بلکه فاجعه زمانی ریشه دوانده و اتفاق افتاده و می افتد که خلق ها و ملت ها به شکل انسانی آگاهی یافته و مسئول و شایسته ی عصر درنیامده و به حکام نالایق قناعت می کنند.
در شنگال( کردستان عراق) فجایعی بسیار مهیب تر از غرق شدن آلان ها اتفاق افتاد؛ در همین واحد مکانی و توسط همان نیروی راه داعش، اما چون آستین های ترکیه و بارزانی و ... داخل کادر این فجایع بود، انعکاس چندانی نیافت. گویی فرهنگ کثیف لیبرالیسم برای تبرئه جنایاتش این بار نیز در فرم این کودک مغروق معصوم، قصد فرافکنی و منحرف نمودن عواطف و افکار عمومی را داشتند. آری غرب و همدستان منطقه ای اش با تبیین نقش داعش به عنوان گیم نت عصر ما، دستهای به خون آلوده شان از کشتارهای درعا و شنگال و یمن و کوبانی و ... را در آبهای مدیترانه شستند.
سلام
اشکال کار آنجاست که مدرنیزاسیون در کشورهای پیرامون توسط حکومت ترویج می شود. ساخت وابستگی های سرزمینی در این مناطق از جهان صورتی تجویزی و حکومتی یافته است. به همین دلیل به غیر از موارد درستی که شما فرمودید. اتباع وابستگی سرزمینی را پیروی از حکومت تلقی می کنند. با کوچکترین تعارض اتباع با حاکمیت این وابستگی فرو می پاشد.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی